قانون مدنی مقدمـه درون انتشار و آثار و اجراء قوانین بطور عموم & ماده 1 -
قوانین حتما در ظرف سه روز از تاریخ توشیح بـه صحه ملوکانـه منتشر شود . کتاب قانون اوقاف ماده 1-
مصوبات مجلس شورای اسلامـی بـه رئیس جمـهور ابلاغ و رئیس جمـهور حتما ظرف 5 روز آن را
امضا و به دولت ابلاغ نموده و دولت درون موظف هست ظرف مدت 48 ساعت آنرا منتشر نماید
. کتاب قانون اوقاف تبصره - درون صورت استنکاف رئیس جمـهور از امضاء یـا ابلاغ بـه دولت درون مـهلت مقرر
دولت موظف هست مصوبه یـا نتیجه همـه پرسی را بعد از انقضای مدت مذکور ظرف چهل و هشت
ساعت منتشر نماید . ( مصوب 8/10/1361 ) & ماده 1 - مصوبات مجلس شورای اسلامـی و
نتیجه همـه پرسی بعد از طی مراحل قانونی بـه رئیس جمـهور ابلاغ مـی شود. رئیس جمـهور
باید ظرف مدت پنج روز آنرا امضا و به مجریـان ابلاغ نماید و دستور انتشار آنرا صادر
کند و روزنامـه رسمـی موظف هست ظرف مدت 72 ساعت بعد از ابلاغ منتشر نماید. تبصره - در
صورت استنکاف رئیس جمـهور از امضا یـا ابلاغ درون مدت مذکور درون این ماده بـه دستور رئیس
مجلس شورای اسلامـی روزنامـه رسمـی موظف هست ظرف مدت 72 ساعت مصوبه را چاپ و منتشر
نماید. ( مصوب 4/8/1370 )& ماده 2 - قوانین درون تهران 10 روز بعد از انتشار و در
ولایـات بعد از انقضاء مدت مزبور بـه اضافه یک روز به منظور هر شش فرسخ که تا تهران لازم
الاجراء هست مگر اینکه خود قانون ، کتاب قانون اوقاف ترتیب خاصی به منظور موقع اجراء مقرر کرده باشد . (
مصوب سال 1307 )& ماده 2 - قوانین پانزده روز بعد از انتشار درون سراسر کشور لازم
الاجرا هست مگر آن کـه در خود قانون ترتیب خاصی به منظور موقع اجرا مقرر شده باشد. (
مصوب 29/8/1348 ) ماده 3 - انتشار قوانین حتما در روزنامـه رسمـی بعمل آید . ماده 4
- اثر قانون نسبت بـه آتیـه هست و قانون نسبت بـه ما قبل خود اثر ندارد مگر اینکه در
قانون ، مقررات خاصی نسبت بـه این موضوع اتخاذ شده باشد. ماده 5 - کلیـه سکنـه ایران
اعم از اتباع داخله و خارجه مطیع قوانین ایران خواهند بود مگر درون مواردی کـه قانون
استثناءکرده باشد. ماده 6 - قوانین مربوط بـه احوال شخصیـه از قبیل نکاح و طلاق و
اهلیت اشخاص و ، ارث درون مورد کلیـه اتباع ایران ولو اینکه مقیم درون خارجه باشند مجری
خواهدبود . ماده 7 - اتباع خارجه مقیم درون خاک ایران از حیث مسائل مربوطه بـه احوال
شخصیـه و اهلیت خود و همچنین ازحیث حقوق ارثیـه درحدود معاهدات مطیع و مقررات دولت
متبوع خود خواهند بود . ماده 8 - اموال غیرمنقول کـه اتباع خارجه درون ایران برطبق
عهود تملک کرده یـا مـی کنند از هرجهت تابع قوانین ایران خواهد بود . ماده 9 -
مقررات عهودی کـه بر طبق قانون اساسی بین دولت ایران و سایر دول منعقد شده باشد در
حکم قانون هست . ماده 10 - قراردادهای خصوصی نسبت بهانی کـه آن را منعقد نموده
اند درون صورتی کـه مخالف صریح قانون نباشد نافذ هست . جلد اول : کتاب قانون اوقاف درون اموال کتاب اول -
در بیـان اموال و مالکیت بطورکلی باب اول - درون بیـان انواع اموال ماده 11 - اموال
بردو قسم هست منقول و غیرمنقول فصل اول - درون اموال غیرمنقول ماده 12 - مال
غیرمنقول آن هست که از محلی بـه محل دیگر نتوان نقل نمود اعم از اینکه استقرار آن
ذاتی باشد یـا بـه واسطه عمل انسان بـه نحوی کـه نقل آن مستلزم خرابی یـا نقص خود مال
یـا محل آن شود . ماده 13 - اراضی و ابنیـه و آسیـا و هر چه کـه در بنا منصوب و عرفا
جزء بنا محسوب مـی شود غیرمنقول هست و همچنین هست لوله ها کـه برای جریـان آب یـا
مقاصد دیگر درون زمـین یـا بناکشیده شده باشد . ماده 14 - آینـه و پرده نقاشی و مجسمـه و
امثال آنـها درون صورتی کـه در بنا یـا زمـین بکار رفته باشد بطوری کـه نقل آن موجب نقص
یـا خرابی خود آن یـا محل آن بشود غیرمنقول هست . ماده 15 - ثمره و حاصل ، مادام که
چیده یـا درو نشده هست غیرمنقول هست اگر قسمتی ازآن چیده یـا درو شده باشد تنـها آن
قسمت منقول هست . ماده 16 - مطلق اشجار و شاخه های آن و نـهال و قلمـه مادام که
بریده یـا کنده نشده هست غیرمنقول هست . ماده 17 - حیوانات و اشیـائی کـه مالک آن را
برای عمل زراعت اختصاص داده باشد از قبیل وگاومـیش و ماشین و اسباب و ادوات
زراعت و تخم و غیره و بطورکلی هرمال منقول کـه برای استفاده از عمل زراعت لازم و
مالک آن را بـه این امرتخصیص داده باشد از جهت صلاحیت محاکم و توقیف اموال جزو ملک
محسوب و درحکم مال غیرمنقول هست و همچنین هست تلمبه وگاو یـا حیوان دیگری کـه برای
آبیـاری زراعت یـا خانـه و باغ اختصاص داده شده هست . ماده 18 - حق انتفاع از اشیـاء
غیرمنقوله مثل حق عمری و سکنی و همچنین حق ارتفاق نسبت بـه ملک غیر از قبیل حق
العبور و حق المجری و دعاوی راجعه بـه اموال غیرمنقوله از قبیل تقاضای خلع ید و
امثال آن تابع اموال غیرمنقول هست . فصل دوم - درون اموال منقوله ماده 19 - اشیـائی
که نقل آن از محلی بـه محل دیگر ممکن باشد بدون اینکه بـه خود یـا محل آن خرابی وارد
آید منقول هست . ماده 20 - کلیـه دیون از قبیل قرض و ثمن مبیع و مال الاجاره عین
مستاجره از حیث صلاحیت محاکم درون حکم منقول هست ولو اینکه مبیع یـا عین مستاجره از
اموال غیرمنقوله باشد . ماده 21 - انواع کشتیـهای کوچک و بزرگ و قایقها و آسیـاها و
هائی کـه در روی رودخانـه و دریـاها ساخته مـی شود و مـی توان آنـها را حرکت داد
وکلیـه کارخانـه هائی کـه نظر بـه طرز ساختمان جزء بنای عمارتی نباشد داخل درون منقولات
است ولی توقیف بعضی از اشیـاء مزبوره ممکن هست نظر بـه اهمـیت آنـها موافق ترتیبات
خاصه بعمل آید . ماده 22 - مصالح بنائی از قبیل سنگ و آجر و غیره کـه برای بنائی
تهیـه شده یـا بـه واسطه خرابی از بنا جدا شده باشد مادامـی کـه در بنا بکارنرفته داخل
منقول هست . فصل سوم - درون اموالی کـه مالک خاص ندارد ماده 23 - استفاده از اموالی
که مالک خاص ندارد مطابق قوانین مربوطه بـه آنـها خواهد بود . ماده 24 - هیچنمـی
تواند طرق و شوارع عامـه وکوچه هائی راکه آخرآنـها مسدود نیست تملک نماید . ماده 25
- هیچنمـی تواند اموالی را کـه مورد استفاده عموم هست و مالک خاص ندارد از قبیل
پلها وکاروانسراها و آب انبارهای عمومـی و مدارس قدیمـه و مـیدان گاههای عمومـی تملک
کند . و همچنین هست قنوات و چاهائی کـه مورد استفاده عموم هست . & ماده 26 - اموال
دولتی کـه معد هست برای مصالح یـا انتفاعات عمومـی مثل استحکامات و قلاع و خندق ها
وخاکریزهای نظامـی و قورخانـه و اسلحه و ذخیره و سفاین جنگی و همچنین اثاثیـه و ابنیـه
و عمارات دولتی و سیمـهای تلگرافی دولتی و موزه ها وکتابخانـه های عمومـی و آثار
تاریخی و امثال آنـها و یـا بالجمله آنچه کـه از اموال منقوله و غیرمنقوله کـه دولت
بعنوان مصالح عمومـی و منافع ملی درون تحت تصرف دارد قابل تملک خصوصی نیست و همچنین
است اموالی کـه موافق مصالح عمومـی بـه ایـالت یـا ولایت یـا ناحیـه یـا شـهری اختصاص یـافته
باشد . ( اصلاحی 8/10/1361) & ماده 26 - اموال دولتی کـه معد هست برای مصالح یـا
انتفاعات عمومـی مثل استحکامات و قلاع و خندقها و خاکریزهای نظامـی و قورخانـه و
اسلحه و ذخیره و سفاین جنگی و همچنین اثاثه و ابنیـه و عمارات دولتی و سیم های
تلگرافی دولتی و موزه ها و کتابخانـه های عمومـی و آثار تاریخ و امثال آنـها و
بالجمله آنچه از اموال منقوله و غیر منقوله کـه دولت بـه عنوان مصالح عمومـی و منافع
ملی درون تحت تصرف دارد، قابل تملک خصوصی نیست و همچنین اموالی کـه موافق مصالح عمومـی
به ایـالت و ولایت یـا ناحیـه یـا شـهری اختصاص یـافته باشد . ( مصوب 4/8/1370 ) ماده 27
- اموالی کـه ملک اشخاص نمـی باشد و افراد مردم مـی توانندآنـها را مطابق مقررات
مندرجه دراین قانون و قوانین مخصوصه مربوطه بـه هریک از اقسام مختلفه آنـها تملک
کرده و یـا ازآنـها استفاده کنند مباحات نامـیده مـی شود مثل اراضی موات یعنی زمـینـهائی
که معطل افتاده و آبادی وکشت و زرع درون آنـها نباشد . ماده 28 - اموال مجهول المالک
با اذن حاکم یـا ماذون از قبل او بـه مصارف فقرا مـی رسد . باب دوم - درون حقوق مختلفه
که به منظور اشخاص نسبت بـه اموال حاصل مـی شود ماده 29 - ممکن هست اشخاص نسبت بـه اموال
علاقه های ذیل را دارا باشند : 1 - مالکیت ( اعم از عین یـا منفعت ) 2 - حق انتفاع
3 - حق ارتفاق بـه ملک غیر . فصل اول - درون مالکیت ماده 30 - هر مالکی نسبت به
مایملک خود حق همـه گونـه تصرف و انتفاع دارد مگر درون مواردی کـه قانون استثناءکرده
باشد . ماده 31 - هیچ مالی را ازتصرف صاحب آن نمـی تواند بیرون کرد مگر بـه حکم
قانون . ماده 32 - تمام ثمرات و متعلقات اموال منقوله و غیرمنقوله کـه طبعا یـا در
نتیجه عملی حاصل شده باشد بالتبع مال مالک اموال مزبوره هست . ماده 33 - نما و
محصولی کـه از زمـین حاصل مـی شود مال مالک زمـین هست چه بخودی خود روئیده باشد یـا به
واسطه عملیـات مالک مگر اینکه نما یـا حاصل از اصله یـا حبه غیرحاصل شده باشدکه در
این صورت درخت و محصول مال صاحب اصله یـا حبه خواهد بود اگرچه بدون رضای صاحب زمـین
کاشته شده باشد . ماده 34 - نتایج حیوانات درون ملکیت تابع مادر هست و هرمالک
مادر شد مالک نتایج آن هم خواهد شد . ماده 35 - تصرف بعنوان مالکیت دلیل مالکیت
است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود . ماده 36 - تصرفی کـه ثابت شود ناشی از سبب ملک یـا
ناقل قانونی نبوده معتبرنخواهد بود . ماده 37 - اگر متصرف فعلی اقرارکندکه ملک
سابقا مال مدعی او بوده هست در این صورت مشارالیـه نمـی تواند به منظور رد ادعای مالکیت
شخص مزبور بـه تصرف خود استنادکند مگر اینکه ثابت نمایدکه ملک بـه ناقل صحیح بـه او
منتقل شده هست . ماده 38 - مالکیت زمـین مستلزم مالکیت فضای محاذی آن هست تا هرکجا
بالا رود و همچنین هست نسبت بـه زیر زمـین بالجمله مالک حق همـه گونـه تصرف درون هوا و
فرازگرفتن دارد مگرآنچه را کـه قانون استثناءکرده باشد . ماده 39 - هربنا و درخت که
در روی زمـین هست و همچنین هر بنا و حفری کـه در زیر زمـین هست ملک مالک آن زمـین
محسوب مـی شود مگر اینکه خلاف آن ثابت شود . فصل دوم - درون حق انتفاع ماده 40 - حق
انتفاع عبارت ازحقی هست که بموجب آن شخص مـی تواند از مالی کـه عین آن ملک دیگری است
مالک خاصی ندارد استفاده کند. مبحث اول - درون عمری و رقبی و سکنی ماده 41 - عمری
حقی انتفاعی هست که بموجب عقدی ازطرف مالک به منظور شخص بـه مدت عمرخود یـا عمرمنتفع و
یـا عمر شخص ثالثی برقرار شده باشد . ماده 42 - رقبی حق انتفاعی هست که از طرف مالک
برای مدت معینی برقرار مـی گردد . ماده 43 - اگر حق انتفاع عبارت از سدر مسکنی
باشد سکنی یـا حق سکنی نامـیده مـی شود و این حق ممکن هست بطریق عمری یـا بطریق رقبی
برقرار شود . ماده 44 - درون صورتی کـه مالک به منظور حق انتفاع مدتی معین نکرده باشد حبس
مطلق بوده و حق مزبور که تا فوت مالک خواهد بود مگر اینکه مالک قبل از فوت خود رجوع
کند . ماده 45 - درون موارد فوق حق انتفاع را فقط درباره شخص یـا اشخاصی مـی توان
برقرارکردکه درون حین ایجاد حق مزبور وجود داشته باشند ولی ممکن هست حق انتفاع تبعا
برایـانی هم کـه درحین عقد بوجود نیـامده اند برقرار شود و مادامـی کـه صاحبان حق
انتفاع موجود هستند حق مزبور باقی و بعد از انقراض آنـها حق زائل مـی گردد . ماده 46
- حق انتفاع ممکن هست فقط نسبت بـه مالی برقرار شودکه استفاده از آن با بقاء عین
ممکن باشد اعم از اینکه مال مزبور منقول باشد یـا غیرمنقول و مشاع باشد یـا مفروز .
ماده 47 - درحبس اعم از عمری و غیره قبض شرط صحت هست . ماده 48 - منتفع حتما از
مالی کـه موضوع حق انتفاع هست سوءاستفاده نکرده و در حفاظت آن تعدی یـا تفریط ننماید
. ماده 49 - مخارج لازمـه به منظور نگاهداری مالی کـه موضوع انتفاع هست برعهده منتفع
نیست مگر اینکه خلاف آن شرط شده باشد . ماده 50 - اگر مالی کـه موضوع حق انتفاع است
بدون تعدی یـا تفریط منتفع تلف شود مشارالیـه مسئول آن نخواهد بود . ماده 51 - حق
انتفاع درون مواد ذیل زایل مـی شود : ا ) درون صورت انقضاء مدت . 2 ) درون صورت تلف شدن
مالی کـه موضوع انتفاع هست . ماده 52 - درون موارد ذیل منتفع ضامن تضررات مالک هست :
1 ) درون صورتی کـه منتفع از مال موضوع انتفاع سوءاستفاده کند . 2 ) درون صورتی که
شرایط مقرره ازطرف مالک را رعایت ننماید و این عدم رعایت موجب خسارتی بر موضوع حق
انتفاع باشد . ماده 53 - انتقال عین از طرف مالک بـه غیر موجب بطلان حق انتفاع نمـی
شود ولی اگر منتقل الیـه جاهل باشدکه حق انتفاع متعلق بـه دیگری هست اختیـار فسخ
معامله را خواهد داشت . ماده 54 - سایرکیفیـات انتفاع از مال دیگری بـه نحوی خواهد
بودکه مالک قرارداده یـا عرف و عادت اقتضاء بنماید . مبحث دوم - درون وقف ماده 55 -
وقف عبارت هست از اینکه عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود. ماد56 - وقف واقع مـی
شود بـه ایجاب از طرف واقف بـه هر لفظی کـه صراحتا دلالت بر معنی آن کند و قبول طبقه
اول از موقوف علیـهم یـا قائم مقام قانونی آنـها درون صورتی کـه محصور باشند مثل وقف بر
اولاد و اگر موقوف علیـهم غیرمحصور یـا وقف بر مصالح عامـه باشد درون این صورت قبول
حاکم شرط هست . ماده 57 - واقف حتما مالک مالی باشدکه وقف مـی کند و بعلاوه دارای
اهلیتی باشدکه درون معاملات معتبر هست . ماده 58 - فقط وقف مالی جائز هست که با
بقاءعین بتوان از آن منتفع شد اعم از اینکه منقول باشد یـا غیرمنقول مشاع باشد یـا
مفروز . ماده 59 - اگر واقف عین موقوفه را بـه تصرف وقف ندهد وقف محقق نمـی شود و هر
وقت بـه قبض داد وقف تحقق پیدا مـی کند . ماده 60 - درون قبض فوریت شرط نیست بلکه
مادامـی کـه واقف رجوع از وقف نکرده هست هر وقت قبض بدهد وقف تمام مـی شود . ماده 61
- وقف بعد از وقوع آن بـه نحو صحت و حصول قبض لازم هست و واقف نمـی تواند از آن رجوع
کند یـا درآن تغییری بدهد یـا از موقوف علیـهمـی را خارج کند یـای را داخل در
موقوف علیـهم نماید یـا با آنـها شریک کند یـا اگر درون ضمن عقد متولی معین نکرده بعد
ازآن متولی قرار دهد یـا خود بعنوان تولیت دخالت کند . ماده 62 - درصورتی کـه موقوف
علیـهم محصورباشندخودآنـهاقبض مـی کنند و قبض طبقه اول کافی هست و اگر موقوف علیـهم
غیرمحصور یـا وقف برمصالح عامـه باشد متولی وقف و الاحکم قبض مـی کند. ماده 63 - ولی
و وصی محجورین ازجانب آنـها موقوفه را قبض مـی کنند و اگر خود واقف تولیت را برای
خود قرارداده باشد قبض خود اوکفایت مـی کند . ماده 64 - مالی را کـه منافع آن موقتا
متعلق بـه دیگری هست مـی توان وقف نمود و همچنین وقف ملکی کـه درآن حق ارتفاق
موجوداست جائز هست بدون اینکه بـه حق مزبور خللی واردآید . ماده 65 - صحت وقفی که
بعلت اضرار دیـان واقف واقع شده باشد منوط بـه اجازه دیـان هست . ماده 66 - وقف بر
مقاصد غیرمشروع باطل هست . ماده 67 - مالی کـه قبض و اقباض آن ممکن نیست وقف آن
باطل هست لیکن اگر واقف تنـها قادر بر اخذ اقباض آن نباشد و موقوف علیـه قادربه اخذ
آن باشد صحیح هست . ماده 68 - هر چیزی کـه طبعا یـا برحسب عرف و عادت یـا از توابع و
متعلقات عین موقوف محسوب مـی شودداخل دروقف هست مگراینکه واقف آن رااستثناء کندبه
نحوی کـه درفصل بیع مذکوراست . ماده 69 - وقف بر معدوم صحیح نیست مگربه تبع موجود .
ماده 70 - اگر وقف بر موجود و معدوم واقع شود نسبت بـه سهم موجود صحیح و نسبت به
سهم معدوم باطل هست . ماده 71 - وقف بر مجهول صحیح نیست . ماده 72 - وقف بر نفس به
این معنی کـه واقف خود را موقوف علیـه یـا جزء موقوف علیـهم نماید یـا پرداخت دیون یـا
سایر مخارج خود را از منافع موقوفه قرار دهد باطل هست اعم از اینکه راجع بـه حال
حیـات باشد یـا بعد از فوت . ماده 73 - وقف بر اولاد و اقوام و خدمـه و واردین و
امثال آنـها صحیح هست . ماده 74 - درون وقف بر مصالح عامـه اگرخود واقف نیز مصداق
موقوف علیـهم واقع شود مـی تواند منتفع گردد. ماده 75 - واقف مـی تواند تولیت یعنی
اداره امور موقوفه را مادام الحیوه یـا درون مدت معینی به منظور خود قرار دهد و نیز
مـی تواند متولی دیگری معین کندکه مستقلا یـا مجتمعا با خود واقف اداره کند . تولیت
اموال موقوفه ممکنست بـه یک یـا چند نفر دیگر غیر از خود واقف واگذار شودکه هریک
مستقلا یـا منضما اداره کنند و همچنین واقف مـی تواند شرط کندکه خود او یـا متولی که
معین شده نصب متولی کند و یـا درون این موضوع هر ترتیبی را مقتضی بداند قرار دهد .
ماده 76 -ی کـه واقف او را متولی قرار داده مـی تواند بدوا تولیت را قبول یـا
ردکند و اگر قبول کرد دیگر نمـی تواند رد نماید و اگر رد کرد مثل صورتی هست که از
اصل متولی قرار داده نشده باشد. ماده 77 - هرگاه واقف به منظور دو نفر یـا بیشتر بطور
استقلال تولیت قرار داده باشد هر یک از آنـها فوت کند دیگری یـا دیگران مستقلا تصرف
مـی کنند و اگر بنحو اجتماع قرار داده باشد تصرف هریک بدون تصویب دیگری یـا دیگران
نافذ نیست و بعد از فوت یکی ازآنـهاحاکم شخصی راضمـیمـه آنکه باقی مانده هست مـی
نمایدکه مجتمعاتصرف کنند. ماده 78 - واقف مـی تواند برمتولی ناظر قرار دهدکه اعمال
متولی بـه تصویب یـا اطلاع او باشد. ماده 79 - واقف یـاحاکم نمـی تواندکسی راکه درضمن
عقد وقف متولی قرار داده شده هست عزل کنندمگردرصورتی کـه حق عزل شرط شده
باشدواگرخیـانت متولی ظاهرشودحاکم ضم امـین مـی کند. ماده 80 - اگرواقف وضع مخصوصی
رادرشخص متولی شرط کرده باشدومتولی فاقدآن وصف گرددمنعزل مـی شود . & ماده 81 - در
اوقاف عامـه کـه متولی معین نداشته باشد اداره موقوفه طبق نظر ولی فقیـه خواهد بود .
( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 81 - درون اوقاف عامـه کـه متولی معین نداشته باشد ، اداره
موقوفه طبق نظر ولی فقیـه خواهد بود . ( اصلاحی 4/8/1370) ماده 82 - هرگاه واقف
برای اداره موقوفه ترتیب خاصی معین کرده باشدمتولی بایدبهمان ترتیب رفتارکند
و اگرترتیبی قرارنداده باشدمتولی بایدراجع بـه تعمـیر و اجاره وجمع آوری منافع
وتقسیم آن برمستحقین وحفظ موقوفه وغیره مثل وکیل امـینی عمل نماید. ماده 83 - متولی
نمـی تواند تولیت رابه دیگری تفویض کندمگرآنکه واقف درضمن وقف بـه او اذن داده
باشدولی اگردرضمن وقف شرط مباشرت نشده باشدمـی تواندوکیل بگیرد. ماده 84 - جائزاست
واقف ازمنافع موقوفه سهمـی به منظور عمل متولی قرار دهد و اگرحق التولیـه معین نشده باشد
متولی مستحق اجرت المثل عمل هست . ماده 85 - بعدازآنکه منافع موقوفه حاصل وحصه
هریک ازموقوف علیـهم معین شدموقوف علیـه مـی تواندحصه خودراتصرف کنداگرچه متولی اذن
نداده باشدمگراینکه واقف اذن درتصرف راشرط کرده باشد. ماده 86 - درصورتی کـه واقف
ترتیبی قرارنداده باشدمخارج تعمـیرواصلاح موقوفه واموری کـه برای تحصیل منفعت لازم
است برحق موقوف علیـهم مقدم خواهد بود. ماده 87 - واقف مـی تواندشرط کندکه منافع
موقوفه مابین موقوف علیـهم بـه تساوی تقسیم شودیـابه تفاوت ویـااینکه اختیـاربه متولی
یـاشخص دیگری بدهدکه هرنحومصلحت داندتقسیم کند. ماده 88 - بیع وقف درصورتی کـه خراب
شودیـاخوف آن باشدکه منجربخرابی گرددبطوری کـه انتفاع ازآن ممکن نباشددرصورتی
جایزاست کـه عمران آن متعذر باشدیـاکسی به منظور عمران آن حاضرنشود. ماده 89 - هرگاه بعض
موقوفه خراب یـامشرف بـه خرابی گرددبطوری کـه انتفاع ازآن ممکن نباشدهمان بعض فروخته
مـی شودمگراینکه خرابی بعض سبب سلب انتفاع قسمتی کـه باقیمانده هست بشوددراین صورت
تمام فروخته مـی شود. ماده 90 - عین موقوفه درموردجوازبیع باقرب بـه غرض واقف تبدیل
مـی شود. ماده 91 - درمواردذیل منافع موقوفات عامـه صرف بریـات عمومـیه خواهد شد : 1)
درصورتی کـه منافع موقوفه مجهول المصرف باشدمگراینکه قدرمتیقنی دربین باشد. 2)
درصورتی کـه صرف منافع موقوفه درموردخاصی کـه واقف معین کرده هست متعذرباشد. مبحث
سوم - درحق انتفاع ازمباحات ماده 92 - هرمـی تواندبارعایت قوانین ونظامات راجعه
بهریک از مباحات ازآنـهااستفاده نماید. فصل سوم - درحق ارتفاق نسبت بـه ملک
غیرودراحکام وآثار املاک نسبت بـه املاک مجاور مبحث اول - درحق ارتفاق نسبت بـه ملک
غیر ماده 93 - ارتفاق حقی هست برای شخص درملک دیگری . ماده 94 - صاحبان املاک مـی
تواننددرملک خودهرحقی راکه بخواهند نسبت بـه دیگری قراردهنددراین صورت کیفیت
استحقاق تابع قراردادوعقدی هست که مطابق آن حق داده شده هست . ماده 95 - هرگاه
زمـین یـاخانـهی مجرای فاضل آب یـاآب باران زمـین یـا خانـه دیگری بوده هست صاحب آن
خانـه یـازمـین نمـی تواندجلوگیری ازآن کندمگر درصورتی کـه عدم استحقاق اومعلوم شود.
ماده 96 - چشمـه واقعه درزمـینی محکوم بـه ملکیت صاحب زمـین هست مگر اینکه دیگری
نسبت بـه آن چشمـه عینایـاانتفاعاحقی داشته باشد. ماده 97 - هرگاهی ازقدیم درخانـه
یـاملک دیگری مجرای آب بـه ملک خود یـاحق مرورداشته صاحب خانـه یـاملک نمـی تواندمانع آب
بردن یـاعبوراواز ملک خودشودوهمچنین هست سایرحقوق ازقبیل حق داشتن دروشبکه وناودان
وحق شرب وغیره . ماده 98 - اگرکسی حق عبوردرملک غیرنداردولی صاحب ملک اذن داده
باشدکه ازملک اوعبورکنندهروقت بخواهدمـی تواندازاذن خودرجوع کرده و مانع
عبوراوبشودوهمچنین هست سایرارتفاقات . ماده 99 - هیچحق نداردناودان خودرابطرف
ملک دیگری بگذاردیـا آب باران ازبام خودبه بام یـاملک همسایـه جاری کندویـابرف
بریزدمگربه اذن او. ماده 100 - اگرمجرای آب شخصی درخانـه دیگری باشدودرمجری خرابی
به هم رسدبنحوی کـه عبورآب موجب خسارت خانـه شودمالک خانـه حق نداردصاحب مجری رابه
تعمـیرمجری اجبارکندبلکه خوداوبایددفع ضررازخودنمایدچنانچه اگر خرابی مجری مانع
عبورآب شودمالک خانـه ملزم نیست کـه مجری راتعمـیرکند بلکه صاحب حق بایدخودرفع مانع
کنددراین صورت به منظور تعمـیرمجری مـی تواند داخل خانـه یـازمـین شودولیکن بدون ضرورت حق
ورودنداردمگربه اذن صاحب ملک ماده 101 - هرگاهی ازآبی کـه ملک دیگری هست بنحوی
ازانحاءحق انتفاع داشته باشدازقبیل دایر آسیـاوامثال آن صاحب آن نمـی تواندمجری
راتغییردهدبه نحویکه مانع ازاستفاده حق دیگری باشد. ماده 102 - هرگاه ملکی
کلاءیـاجزاءبهی منتقل شودوبرای آن ملک حق الارتفاقی درملک دیگریـادرجزءدیگرهمان
ملک موجودباشدآن حق بحال خود باقی مـی ماندمگراینکه خلاف آن تصریح شده باشد. ماده
103 - هرگاه شرکاءملکی دارای حقوق ومنافعی باشندوآن ملک مابین شرکاءتقسیم
شودهرکدام ازآنـهابقدرحصه مالک آن حقوق ومنافع خواهدبودمثل اینکه اگرملکی دارای حق
عبوردرملک غیربوده وآن ملک کـه دارای حق هست بین چندنفرتقسیم شودهریک ازآنـهاحق
عبورازهمان محلی کـه سابقاحق داشته هست خواهدداشت . ماده 104 - حق الارتفاق مستلزم
وسایل انتفاع ازآن حق نیزخواهدبودمثل اینکه اگرکسی حق شرب ازچشمـه یـاحوض یـاآب
انبارغیرداردحق عبورتاآن چشمـه یـاحوض وآب انبارهم به منظور برداشتن آب دارد. ماده 105 -
کسی کـه حق الارتفاق درملک غیرداردمخارجی کـه برای تمتع از آن حق لازم شودبعهده صاحب
حق مـی باشدمگراینکه بین اووصاحب ملک برخلاف آن قراری داده شده باشد. ماده 106 -
مالک ملکی کـه موردحق الارتفاق غیراست نمـی توانددرملک خودتصرفاتی نمایدکه باعث
تضییع یـاتعطیل حق مزبورباشدمگربااجازه صاحب حق . ماده 107 - تصرفات صاحب حق درملک
غیرکه متعلق حق اوست بایدبه اندازه ای باشدکه قراردادندویـابمقدارمتعارف وآنچه
ضرورت انتفاع اقتضاءمـی کند. ماده 108 - درتمام مواردی کـه انتفاعی ازملک دیگری
به موجب اذن محض باشدمالک مـی تواندهروقت بخواهدازاذن خودرجوع کندمگراینکه مانع
قانونی موجودباشد. مبحث دوم - دراحکام وآثاراملاک نسبت بـه املاک مجاور ماده 109 -
دیواری کـه مابین دوملک واقع هست مشترک مابین صاحب آن دوملک محسوب مـی شودمگراینکه
قرینـه یـادلیلی برخلاف آن موجودباشد. ماده 110 - بنابطورترصیف ووضع سرتیرازجمله
قرائن هست که دلالت بر تصرف واختصاص مـی کنند. ماده 111 - هرگاه ازدوطرف بنامتصل به
دیواربطورترصیف باشدتمام دیوارمحکوم بـه ملکیت صاحب آن طرف خواهدبودمگراینکه خلافش
ثابت شود. ماده 112 - هرگاه قرائن اختصاصی فقطازیک طرف باشدتمام دیوارمحکوم به
ملکیت صاحب آن طرف خواهدبودمگراینکه خلافش ثابت شود. ماده 113 - مخارج دیوارمشترک
برعهدهانی هست که درآن شرکت دارند ماده 114 - هیچیک ازشرکاءنمـی توانددیگری
رااجباربربناوتعمـیر دیوارمشترک نمایدمگراینکه دفع ضرربنحودیگرممکن نباشد. ماده 115
- درصورتی کـه دیوارمشترک خراب شودواحدشریکین ازتجدید بناءواجازه تصرف درمبنای
مشترک امتناع نمایدشریک دیگرمـی توانددرحصه خاص خودتجدیدبنای دیوارکند. ماده 116 -
هرگاه احدشرکاءراضی بـه تصرف دیگری درمبناباشدولی از تحمل مخارج مضایقه نمایدشریک
دیگرمـی تواندبنای دیوارراتجدیدکندودر این صورت اگربنای جدیدبامصالح مشترک ساخته
شوددیوارمشترک خواهدبود والامختص بـه شریکی هست که بناراتجدیدکرده هست . ماده 117 -
اگریکی ازدوشریک دیوارمشترک راخراب کنددرصورتی خراب آن لازم نبوده بایدآنکه
خراب کرده مجدداآن رابناکند. ماده 118 - هیچیک ازدوشریک حق ندارددیوارمشترک
رابالاببردیـاروی آن بناسرتیربگذاردیـادریچه ورف بازکندیـاهرنوع تصرفی نمایدمگربه اذن
شریک دیگر. ماده 119 - هریک ازشرکاءبرروی دیوارمشترک سرتیرداشته باشد نمـی
تواندبدون رضای شریک دیگرتیرهاراازجای خودتغییردهدوبجای دیگراز دیواربگذارد. ماده
120 - اگرصاحب دیواربه همسایـه اذن دهدکه بـه روی دیواراوسرتیر بگذاردیـاروی آن
بناکندهروقت بخواهدمـی تواندازاذن خودرجوع کندمگراین کـه به وجه ملزمـی این حق
راازخودسلب کرده باشد. ماده 121 - هرگاهی بـه اذن صاحب دیواربرروی دیوارسرتیری
گذارده باشدوبعدآن رابرداردنمـی تواندمجددابگذاردمگربه اذن جدیدازصاحب دیواروهمچنین
است سایرتصرفات . ماده 122 - اگردیواری متمایل بـه ملک غیریـاشارع ونحوآن شودکه مشرف
به خرابی گرددصاحب آن اجبارمـی شودکه آن راخراب کند. ماده 123 - اگرخانـه یـازمـینی
بین دونفرتقسیم شودیکی ازآنـهانمـی تواند دیگری رامجبورکندکه باهم دیواری مابین
دوقسمت بکشند. ماده 124 - اگرازقدیم سرتیرعمارتی روی دیوارمختصی همسایـه بوده و
سابقه این تصرف معلوم نباشدبایدبحال سابق باقی بماندواگربه سبب خرابی عمارت ونحوآن
سرتیربرداشته شودصاحب عمارت مـی تواندآن راتجدیدکندو همسایـه حق ممانعت
نداردمگراینکه ثابت نمایدوضعیت سابق بـه صرف اجازه اوایجادشده بوده هست . ماده 125
- هرگاه طبقه تحتانی مالی باشدوطبقه فوقانی مال دیگری هر یک مـی تواندبطورمتعارف
درحصه اختصاصی خودتصرف دلیکن نسبت بـه سقف بین دوطبقه هریک ازمالکین طبقه فوقانی
وتحتانی مـی توانددرکف یـاسقف طبقه اختصاصی خودبطورمتعارف آن اندازه تصرف نمایدکه
مزاحم حق دیگری نباشد. ماده 126 - صاحب اطاق تحتانی نسبت بـه دیوارهای اطاق وصاحب
فوقانی نسبت بـه دیوارهای غرفه بالاختصاص وهردونسبت بـه سقف مابین اطاق وغرفه
بالاشتراک متصرف شناخته مـی شوند. ماده 127 - پله فوقانی ملک صاحب طبقه فوقانی
محسوب هست مگراینکه خلاف آن ثابت شود. ماده 128 - هیچیک ازصاحبان طبقه تحتانی
وغرفه فوقانی نمـی تواند دیگری رااجباربه تعمـیریـامساعدت درتعمـیردیوارهاوسقف بنماید.
ماده 129 - هرگاه سقف واقع مابین عمارت تحتانی وفوقانی خراب شود درصورتی کـه بین
مالک فوقانی ومالک تحتانی موافقت درتجدیدبناحاصل نشود وقراردادملزمـی سابقابین
آنـهاموجودنباشدهریک ازمالکین اگرتبرعاسقف تجدیدنموده چنانچه بامصالح مشترکه ساخته
شده باشدسقف مشترک هست واگر بامصالح مختصه ساخته شده باشدمتعلق بـه بانی خواهدبود.
ماده 130 -ی حق نداردخانـه خودرابه فضای خانـه همسایـه بدون اذن او خروجی
بدهدواگربدون اذن خروجی بدهدملزم بـه رفع آن خواهدبود. ماده 131 - اگرشاخه درختی
درفضای خانـه یـازمـین همسایـه شودبایداز آنجاعطف کندواگرنکردهمسایـه مـی تواندآن راعطف
کندواگرنشدازحدخانـه خودقطع کندوهمچنین هست حکم ریشـه های درخت کـه داخل ملک غیرمـی
شود. ماده 132 -ی نمـی توانددرملک خودتصرفی کندکه مستلزم تضررهمسایـه شودمگرتصرفی
که بقدرمتعارف وبرای رفع حاجت یـارفع ضررازخودباشد. ماده 133 -ی نمـی
تواندازدیوارخانـه خودبخانـه همسایـه دربازکنداگر چه دیوارملک مختصی اوباشدلیکن مـی
تواندازدیوارمختصی خودروزنـه یـاشبکه بازکندوهمسایـه حق منع اورانداردولی همسایـه هم
مـی تواندجلوروزنـه وشبکه دیواربکشدیـاپرده بیـاویزدکه مانع رویت شود. ماده 134 -
هیچیک ازاشخاصی کـه دریک معبریـایک مجری شریکند نمـی توانندشرکاءدیگررامانع
ازعبوریـابردن آب شوند. ماده 135 - درخت وحفیره ونحوآنـهاکه فاصل مابین املاک
باشددرحکم دیوارمابین خواهدبود. مبحث سوم - درحریم املاک ماده 136 - حریم مقداری
ازاراضی اطراف ملک وقنات ونـهروامثال آن هست که به منظور کمال انتفاع ازآن ضرورت دارد.
ماده 137 - حریم چاه به منظور آب خوردن (20)گزوبرای زراعت (30 ) گز هست . ماده 138 -
حریم چشمـه وقنات ازهرطرف درزمـین رخوه (500 ) گز و در زمـین سخت (250 ) گز هست لیکن
اگرمقادیرمذکوره دراین ماده وماده قبل به منظور جلوگیری ازضررکافی نباشدبه اندازه ای
که به منظور رفع ضررکافی باشدبه آن افزوده مـی شود. ماده 139 - حریم درحکم ملک صاحب
حریم هست وتملک وتصرف درآن کـه منافی باشدباآنچه مقصودازحریم هست بدون اذن ازطرف
مالک صحیح نیست و بنابراینی نمـی توانددرحریم چشمـه ویـاقنات دیگری چاه یـاقنات
دولی تصرفاتی کـه موجب تضررنشودجائزاست . کتاب دوم - دراسباب تملک ماده 140 -
تملک حاصل مـی شود : 1 - بـه احیـاء اراضی موات و حیـازت اشیـاء مباحه . 2 - بوسیله
عقودوتعهدات . 3 - بوسیله اخذ بـه شفعه . 4 - بـه ارث . قسمت اول دراحیـاءاراضی موات
وحیـازت اشیـاءمباحه باب اول - دراحیـاءاراضی موات ومباحه ماده 141 - مرادازاحیـای
زمـین آن هست که اراضی موات ومباحه رابه وسیله عملیـاتی کـه درعرف آباد محسوب است
ازقبیل زراعت ،درخت کاری بناساختن وغیره قابل استفاده نمایند. ماده 142 - شروع در
احیـاء از قبیل سنگ چیدن اطراف زمـین یـا کندن چاه و غیره تحجیراست و موجب مالکیت نمـی
شود ولی به منظور تحجیرکننده ایجاد حق اولویت درون احیـاء مـی نماید . ماده 143 - هراز
اراضی موات و مباحه قسمتی رابه قصدتملک احیـاء کندمالک آن قسمت مـی شود . ماده 144 -
احیـاء اطراف زمـین موجب تملک وسط آن نیز مـیباشد . ماده 145 - احیـاءکننده باید
قوانین دیگر مربوطه بـه این موضوع را از هر حیث رعایت نماید . باب دوم - درحیـازت
مباحات ماده 146 - مقصودازحیـازت تصرف ووضع یداست یـامـهیـا وسایل تصرف واستیلا.
ماده 147 - هرمال مباحی رابارعایت قوانین مربوطه بـه آن حیـازت کندمالک آن مـی
شود. ماده 148 - هردرزمـین مباح نـهری دومتصل کندبه رودخانـه آن نـهررا
احیـاءکرده ومالک آن نـهرمـی شودولی مادامـی کـه متصل بـه رودخانـه نشده هست تحجیرمحسوب
است . ماده 149 - هرگاهی بـه قصدحیـازت مـیاه مباحه نـهریـامجری احداث کند آب مباحی
که درنـهریـامجرای مزبورواردشودملک صاحب مجری هست وبدون اذن مالک نمـی توان ازآن نـهری
جداکردیـازمـینی نمود. ماده 150 - هرگاه چندنفردرکندن مجری یـاچاه شریک شوندبه
نسبت عمل و مخارجی کـه موجب تفاوت عمل باشدمالک آب آن مـی شوندوبهمان نسبت بین آنـها
تقسیم مـی شود. ماده 151 - یکی ازشرکاءنمـی تواندازمجرای مشترک مجرائی جداکندیـا دهنـه
نـهرراوسیع یـاتنگ کندیـاروی آن پل یـاآسیـاب بسازدیـااطراف آن درخت بکاردیـاهرنحوتصرفی
کندمگربه اذن سایرشرکاء. ماده 152 - اگرنصیب مفروض یکی ازشرکاءازآب نـهرمشترک داخل
مجرای مختصی آن شخص شودآن آب ملک مخصوص آن مـی شودوهرنحوتصرفی درآن مـی تواند د.
ماده 153 - هرگاه نـهری مشترک مابین جماعتی باشدودرمقدارنصیب هر یک ازآنـهااختلاف
شودحکم بـه تساوی نصیب آنـهامـی شودمگراینکه دلیلی بر زیـادتی نصیب بعضی
ازآنـهاموجودباشد. ماده 154 -ی نمـی تواندازملک غیرآب بـه ملک خودببردبدون اذن
مالک اگرچه راه دیگری نداشته باشد. ماده 155 - هرحق داردازنـهرهای مباحه اراضی
خودرا کندیـا به منظور زمـین وآسیـاب وسایرحوائج خودازآن نـهرجداکند. ماده 156 -
هرگاه آب نـهری کافی نباشدکه تمام اراضی اطراف آن شودومابین صاحبان اراضی
درتقدم وتاخراختلاف شودوهیچیک نتواندحق تقدم خودراثابت کندبارعایت ترتیب هرزمـینی
که بـه منبع آب نزدیک تراست بـه قدرحاجت حق تقدم برزمـین پائین ترخواهدداشت . ماده
157 - هرگاه دوزمـین دردوطرف نـهرمحاذی هم واقع شوندوحق تقدم یکی بردیگری
محرزنباشدوهردودریک زمان بخواهندآب ببرندوآب کافی به منظور هر دونباشدبایدبرای تقدم
وتاخردربردن آب بـه نسبت حصه قرعه زده واگرآب کافی به منظور هردوباشدبه نسبت حصه تقسیم
مـی کنند. ماده 158 - هرگاه تاریخ احیـاءاراضی اطراف رودخانـه مختلف باشد زمـینی که
احیـاءآن مقدم بوده هست درآب نیزمقدم مـی شودبرزمـین متاخردر احیـاءاگرچه پائین ترازآن
باشد. ماده 159 - هرگاهی بخواهدجدیدازمـینی دراطراف رودخانـه احیـاءکند اگرآب
رودخانـه زیـادباشدوبرای صاحبان اراضی سابقه تضییقی نباشدمـی تواند ازآب رودخانـه زمـین
جدیدرا کندوالاحق بردن آب ندارداگرچه زمـین او بالاترازسایراراضی باشد. ماده
160 - هردرزمـین خودیـااراضی مباحه بـه قصدتملک قنات یـاچاهی دتابه آب
برسدیـاچشمـه جاری کندمالک آب آن مـی شودودراراضی مباحه مادامـی کـه به آب نرسیده
تحجیرمحسوب هست . باب سوم - درمعادن ماده 161 - معدنی کـه درزمـینی واقع شده
باشدملک صاحب زمـین هست و استخراج آن تابع قوانین مخصوصه خواهدبود. باب چهارم -
دراشیـاءپیداشده وحیوانات ضاله فصل اول - درون اشیـاء پیدا شده & ماده 162 - هرمالی
پیدا کندکه قیمت آن کمتر از یک درهم ( نیم مثقال و یک پنجم مثقال شرعی نقره ) باشد
مـی تواندآن را تملک کند . ( اصلاحی 8/10/1361 ) & ماده 162 - هر مالی پیدا کند
که قیمت آن کمتر از یک درهم کـه وزن آن 6 /12 نخود نقره باشد ، مـی تواند آنرا تملک
کند. ( اصلاحی 4/8/1370 ) & ماده 163 - اگر قیمت مال پیدا شده یک درهم یـا بیشتر
باشد پیدا کننده حتما یک سال تعریف کند و اگر درون مدت مزبور صاحب مال پیدا نشد
مشارالیـه مختار هست که آن را بطور امانت نگاهدارد یـا تصرف دیگری درون آن د در
صورتی کـه آن را بطور امانت نگاه دارد و بدون تقصیر او تلف شود ضامن نخواهد بود . (
اصلاحی 8/10/1361 ) & ماده 163 - اگر قیمت مال پیدا شده یک درهم کـه وزن آن 6/12
نخود نقره یـا بیشتر باشد ، پیداکننده حتما یک سال تعریف کند و اگر درون مدت مزبور
صاحب مال پیدا نشد ، مشارالیـه مختار هست که آنرا بـه طور امانت نگاه دارد یـا تصرف
دیگری درون آن د درون صورتی کـه آنرا بـه طور امانت نگاه دارد یـا تصرف دیگری درون آن
د درون صورتی کـه آنرا بـه طور امانت نگاه دارد و بدون تقصیر او تلف شود، ضامن
نخواهد بود. تبصره - درون صورتی کـه پیداکننده مال از همان ابتدا یـا پیش از پایـان مدت
یک سال علم حاصل کند کـه تعریف بی فایده هست و یـا از یـافتن صاحب مال مایوس گردد
تکلیف تعریف از او ساقط مـی شود . & ماده 164 - تعریف اشیـاء پیدا شده عبارت هست از
نشر و اعلان برحسب مقررات شرعی بنحوی کـه بتوان گفت کـه عادتا بـه اطلاع اهالی محل
رسیده هست . ( اصلاحی 8/10/1361 ) & ماده 164 - تعریف اشیـا پیدا شده عبارت هست از
نشر و اعلان بر حسب مقررات شرعی بـه نحوی کـه بتوان گفت کـه عادتا بـه اطلاع اهالی محل
رسیده هست . ( اصلاحی 4/8/1370) ماده 165 - هردربیـابان یـاخرابه کـه خالی ازسکنـه
بوده ومالک خاصی نداردمالی پیداکندمـی تواندآنراتملک کندومحتاج بـه تعریف نیست مگر
اینکه معلوم باشدکه مال عهدزمان حاضراست دراین صورت درحکم سایراشیـاء پیداشده
درآبادی خواهدبود. ماده 166 - اگرکسی درملک غیریـاملکی کـه ازغیرخریده مالی
پیداکندیـا احتمال بدهدکه مال مالک فعلی یـامالکین سابق هست بایدبه آنـهااطلاع بدهد
اگرآنـهامدعی مالکیت شدندبه قرائن مالکیت آنـهامعلوم شدبایدبه آنـها بدهدوالابطریقی
که فوقامقرراست رفتارنماید. ماده 167 - اگرمالی کـه پیداشده هست ممکن نیست باقی
بماندوفاسد مـی شودبایدقیمت عادله فروخته شودوقیمت آن درحکم خودمال پیداشده خواهد
بود. ماده 168 - اگرمال پیداشده درزمان تعریف بدون تقصیرپیداکننده تلف شودمشارالیـه
ضامن نخواهدبود. ماده 169 - منافعی کـه ازمال پیداشده حاصل مـی شودقبل ازتملک متعلق
به صاحب آن هست وبعدازتملک مال پیداکننده هست . فصل دوم - درحیوانات ضاله ماده 170
- حیوان گم شده (ضاله )عبارت ازهرحیوان مملوکی هست که بدون متصرف یـافت شودولی
اگرحیوان مزبوردرچراگاه یـانزدیک آبی یـافت شودیـا متمکن ازدفاع خوددرمقابل حیوانات
درنده باشدضاله محسوب نمـی گردد. ماده 171 - هرحیوانات ضاله پیدانمایدبایدآن
رابه مالک آن رد کندواگرمالک رانشناسدبایدبه حاکم یـاقائم مقام اوتسلیم کندوالاضامن
خواهدبوداگرچه آن رابعدازتصرف رهاکرده باشد. ماده 172 - اگرحیوان گمشده درنقاط
مسکونـه یـافت شودوپیداکننده با دسترسی بـه حاکم یـاقائم مقام اوآن راتسلیم نکندحق
مطالبه مخارج نگاهداری آن راازمالک نخواهدداشت . هرگاه حیوان ضاله درنقاط
غیرمسکونـه یـافت شودپیداکننده مـی تواند مخارج نگاهداری آن راازمالک مطالبه کندمشروط
براینکه ازحیوان انتفاعی نبرده باشدوالامخارج نگاهداری بامنافع حاصله احتساب
وپیداکننده یـا مالک فقط به منظور بقیـه رجوع بـه یگدیگرراخواهدداشت . باب پنجم - دردفینـه
ماده 173 - دفینـه مالی هست که درزمـین یـابنائی دفن شده وبرحسب اتفاق و تصادف پیدامـی
شود. ماده 174 - دفینـه کـه مالک آن معلوم نباشدملکی هست که آن راپیدا کرده هست .
ماده 175 - اگرکسی درملک غیردفینـه پیدانمایدبایدبه مالک اطلاع دهد اگرمالک زمـین
مدعی مالکیت دفینـه شدوآن راثابت کرددفینـه بـه مدعی مالکیت تعلق مـی گیرد. ماده 176 -
دفینـه کـه دراراضی مباحه کشف شودمتعلق بـه مستخرج آن هست . ماده 177 - جواهری که
ازدریـااستخراج مـی شودملکی هست که آن را استخراج کرده هست وآنچه کـه آب بـه ساحل
مـی اندازدملکی هست که آن را حیـازت نماید. ماده 178 - مالی کـه دردریـاغرق شده
ومالک ازآن اعراض کرده هست مالی هست که آنرابیرون بیـاورد. باب ششم - درشکار
ماده 179 - شکار موجب تملک هست . ماده 180 - شکارحیوانات اهلی وحیوانات دیگری
که علامت مالکیت درون آن باشدموجب تملک نمـی شود. ماده 181 - اگرکسی کندویـامحلی برای
زنبورعسل تهیـه کندزنبورعسلی کـه درآن جمع مـی شوندملک آن شخص هست همـینطوراست حکم
کبوترکه دربرج کبوتر جمع شود. ماده 182 - مقررات دیگرراجع بـه شکاربه موجب نظامات
مخصوصه معین خواهدشد. قسمت دوم درون عقود و معاملات و الزامات باب اول - درون عقود و
تعهدات بطورکلی ماده 183 - عقدعبارت هست ازاینکه یک یـاچندنفردرمقابل یک یـاچند
نفردیگرتعهدبرامری نمایندوموردقبول آنـهاباشد. فصل اول - درون اقسام عقود و معاملات
ماده 184 - عقود و معاملات بـه اقسام ذیل منقسم مـی شوند : لازم ، جائز ، خیـاری ،
منجز و معلق ماده 185 - عقد لازم آن هست که هیچیک ازطرفین معامله حق فسخ آن را
نداشته باشد مگر درون موارد معینـه . ماده 186 - عقد جائز آن هست که هر یک از طرفین
بتواند هر وقتی بخواهد فسخ کند . ماده 187 - عقد ممکن هست به یک طرف لازم باشد و
نسبت بطرف دیگر جائز . ماده 188 - عقد خیـاری آن هست که به منظور طرفین یـا یکی از آنـها
یـا به منظور ثالثی اختیـار فسخ باشد . ماده 189 - عقد منجزآنست کـه تاثیرآن برحسب انشاء
موقوف بـه امر دیگری نباشد و الا معلق خواهد بود . فصل دوم - درون شرایط اساسی برای
صحت معامله ماده 190 - به منظور صحت هرمعامله شرایط ذیل اساسی هست : 1) قصد طرفین و
رضای آنـها . 2) اهلیت موضوع . 3) موضوع معین کـه مورد معامله باشد . 4) مشروعیت جهت
معامله . مبحث اول - درون قصد طرفین و رضای آنـها ماده 191 - عقد محقق مـی شود بـه قصد
انشاء بـه شرط مقرون بودن بـه چیزی کـه دلالت بر قصدکند . ماده 192 - درون مواردی که
برای طرفین یـا یکی از آنـها تلفظ ممکن نباشد اشاره کـه مبین قصد و رضا باشدکافی
خواهد بود . ماده 193 - انشاء معامله ممکن هست به وسیله عملی کـه مبین قصد و رضا
باشد مثل قبض و اقباض حاصل گردد مگر درون مواردی کـه قانون استثناءکرده باشد. ماده
194 - الفاظ و اشارات و اعمال دیگرکه متعاملین بـه وسیله آن انشاء معامله مـی نماید
باید موافق باشد بنحوی کـه احد طرفین همان عقدی را قبول کـه طرف دیگد انشاء او را
داشته هست و الا معامله باطل خواهد بود . ماده 195 - اگرکسی درحال مستی یـابیـهوشی
یـادرخواب معامله نمایدآن معامله بواسطه فقدان قصدباطل هست . ماده 196 -ی که
معامله مـی کندآن معامله به منظور خودآن شخص محسوب هست مگراینکه درموقع عقدخلاف
آنراتصریح نمایدیـابعدخلاف آن ثابت شودمعذلک ممکن هست درضمن معامله کـه شخص برای
خودمـی کندتعهدی هم بـه نفع شخص ثالثی بنماید. ماده 197 - درصورتی کـه ثمن یـامثمن عین
متعلق بـه غیرباشدآن معامله به منظور صاحب عین خواهدبود. ماده 198 - ممکن هست طرفین
یـایکی ازآنـهابه وکالت ازغیراقدام بنمایدونیزممکن هست که یکنفربه وکالت ازطرف
متعاملین این اقدام رابه عمل آورد. ماده 199 - رضای حاصل درنتیجه اشتباه یـااکراه
موجب نفوذمعامله نیست . ماده 200 - اشتباه وقتی موجب عدم نفوذمعامله هست که مربوط
بخود موضوع معامله باشد. ماده 201 - اشتباه درشخص طرف بـه صحت معامله خللی واردنمـی
آوردمگر درمواردی کـه شخصیت طرف علت عمده عقدبوده باشد. ماده 202 - اکراه بـه اعمالی
حاصل مـی شودکه موثردرشخص باشعوری بوده و اورانسبت بجان یـامال یـاآبروی
خودتهدیدکندبنحوی کـه عادتاقابل تحمل نباشد.درمورداعمال اکراه آمـیزسن وشخصیت واخلاق
ومردیـازن بودن شخص حتما درنظرگرفته شود. ماده 203 - اکراه موجب عدم نفوذمعامله است
اگرچه ازطرف شخص خارجی غیرازمتعاملین واقع شود. ماده 204 - تهدیدطرف معامله درنفس
یـاجان یـاآبروی اقوام نزدیک او ازقبیل زوج وزوجه وآباءواولادموجب اکراه است
.درمورداین ماده تشخیص نزدیکی درجه به منظور موثربودن اکراه بسته بنظرعرف هست . ماده
205 - هرگاه شخصی کـه تهدیدشده هست بداندکه تهدیدکننده نمـی تواندتهدیدخودرابه موقع
اجراءگذاردویـاخودشخص مزبورقادرباشدبر اینکه بدون مشقت اکراه راازخوددفع کندومعامله
راواقع نسازدآن شخص مکره محسوب نمـی شود. ماده 206 - اگرکسی درنتیجه اضطراراقدام به
معامله کندمکره محسوب نشده ومعامله اضطراری معتبرخواهدبود. ماده 207 - ملزم شدن
شخص بـه انشاءمعامله بـه حکم مقامات صالحه قانونی اکراه محسوب نمـی شود. ماده 208 -
مجردخوف ازکسی بدون آنکه ازطرف آن تهدیدی شده باشد اکراه محسوب نمـی شود. ماده
209 - امضاءمعامله بعدازرفع اکراه موجب نفوذمعامله هست . مبحث دوم - اهلیت طرفین
ماده 210 - متعاملین بایدبرای معامله اهلیت داشته باشند. ماده 211 - به منظور اینکه
متعاملین اهل محسوب شوندبایدبالغ وعاقل و رشیدباشند. ماده 212 - معامله بااشخاصی
که بالغ یـاعاقل یـارشیدنیستندبه واسطه عدم اهلیت باطل هست . ماده 213 - معامله
محجورین نافذ نیست . مبحث سوم - درموردمعامله ماده 214 - موردمعامله بایدمال
یـاعملی باشدکه هریک ازمتعاملین تعهدتسلیم یـاایفاءآن رامـی کنند. ماده 215 -
موردمعامله بایدمالیت داشته ومتضمن منفعت عقلانی مشروع باشد. ماده 216 -
موردمعامله بایدمبهم نباشدمگردرمواردخاصه کـه علم اجمالی بـه آن کافی هست . مبحث
چهارم - درجهت معامله ماده 217 - درون معامله لازم نیست کـه جهت آن تصریح شود ولی اگر
تصریح شده باشد مشروع باشد و الا معامله باطل هست . & ماده 218 - هرگاه معلوم شود
که معامله بـه قصد فرار از دین واقع شده آن معامله نافذ نیست . ( این ماده درون تاریخ
8/10/61 حذف شده هست ) & ماده 218 - هر گاه معلوم شود کـه معامله با قصد فرار از
دین بـه طور صوری انجام شده آن معامله باطل هست . ( اصلاحی 4/8/1370 ) ماده 218
مکرر - هر گاه طلبکار بـه دادگاه دادخواست داده دلائل اقامـه نماید کـه مدیون برای
فرار از دین قصد فروش اموال خود را دارد ، دادگاه مـی تواند قرار توقیف اموال وی را
به مـیزان بدهی او صادر نماید کـه در این صورت بدون اجازه دادگاه حق فروش اموال را
نخواهد داشت . ( 4/8/1370) فصل سوم - درون اثر معاملات مبحث اول - درقواعدعمومـی ماده
219 - عقودی کـه برطبق قانون واقع شده باشدبین متعاملین وقائم مقام آنـهالازم
الاتباع هست مگراینکه بـه رضای طرفین اقاله یـابعلت قانونی فسخ شود. ماده 220 -
عقودنـه فقط متعاملین رابه اجرای چیزی کـه درآن تصریح شده هست ملزم مـی نمایدبلکه
متعاملین بـه کلیـه نتایجی هم کـه بموجب عرف وعادت یـابه موجب قانون ازعقدحاصل مـی
شودملزم مـی باشند. ماده 221 - اگرکسی تعهداقدام بـه امری رادیـاتعهدنمایدکه
ازانجام امری خودداری کنددرصورت تخلف مسئول خسارت طرف مقابل هست مشروط بر اینکه
جبران خسارت تصریح شده وتعهدعرفابه منزله تصریح باشدویـابرحسب قانون موجب ضمان
باشد. ماده 222 - درصورت عدم ایفاءتعهدبارعایت ماده فوق حاکم مـی تواندبهی که
تعهدبه نفع اوشده هست اجازه دهدکه خوداوعمل راانجام دهدومتخلف را بـه تادیـه مخارج
آن محکوم نماید. ماده 223 - هرمعامله کـه واقع شده باشدمحمول برصحت هست مگراینکه
فسادآن معلوم شود. ماده 224 - الفاظ عقودمحمول هست برمعانی عرفیـه . ماده 225 -
متعارف بودن امری عرف وعادت بطوری کـه عقدبدون تصریح هم منصرف آن باشدبه منزله
ذکردرعقداست . مبحث دوم - درخسارات حاصله ازعدم اجرای تعهدات ماده 226 - درموردعدم
ایفاءتعهدات ازطرف یکی ازمتعاملین طرف دیگرنمـی تواندادعای خسارت نمایدمگراینکه
برای ایفاءتعهدمدت معینی مقررشده ومدت مزبورمنقضی شده باشدواگربرای ایفاءتعهدمدتی
مقررنبوده طرف وقتی مـی تواندادعای خسارت نمایدکه اختیـارموقع انجام بااوبوده و ثابت
نمایدکه انجام تعهدرامطالبه کرده هست . ماده 227 - متخلف ازانجام تعهدوقتی محکوم
به تادیـه خسارت مـی شودکه نتواندثابت نمایدکه عدم انجام بـه واسطه علت خارجی بوده
است کـه نمـی توان مربوط بـه اونمود. ماده 228 - درصورتی کـه موضوع تعهدتادیـه وجه نقدی
باشدحاکم مـی تواندبا رعایت ماده 221مدیون رابه جبران خسارت حاصله ازتاخیرتادیـه دین
محکوم نماید. ماده 229 - اگرمتعهدبه واسطه حادثه کـه دفع آن خارج ازحیطه اقتداراو
است نتواندازعهده تعهدخودبرآیدمحکوم بـه تادیـه خسارت نخواهدبود. ماده 230 -
اگردرضمن معامله شرط شده باشدکه درصورت تخلف متخلف مبلغی بعنوان خسارت تادیـه
نمایدحاکم نمـی توانداورابه بیشتریـاکمتراز آنچه کـه ملزم شده هست محکوم کند. مبحث
سوم - دراثرعقودنسبت بـه اشخاص ثالث ماده 231 - معاملات وعقودفقط درباره طرفین
متعاملین وقائم مقام قانونی آنـهاموثراست مگردرموردماده 196. فصل چهارم - دربیـان
شرایطی کـه درضمن عقدمـی شود مبحث اول - دراقساط شرط ماده 232 - شروط مفصله ذیل باطل
است ولی مفسد عقد نیست : 1 - شرطی کـه انجام آن غیرمقدور باشد . 2 - شرطی کـه درآن
نفع و فایده نباشد . 3 - شرطی کـه نامشروع باشد . ماده 233 - شروط مفصله ذیل باطل
وموجب بـه بطلان عقد هست : 1 - شرط خلاف مقتضای عقد 2 - شرط مجهولی کـه جهل بـه آن
موجب جهل بـه ن شود . ماده 234 - شرط برسه قسم هست : 1 - شرط صفت . 2 - شرط
نتیجه 3 - شرط فعل اثباتا یـا نفیـا . شرط صفت عبارت هست ازشرط راجعه بـه کیفیت
یـاکمـیت مورد معامله . شرط نتیجه آن هست که تحقق امری درخارج شرط شود . شرط فعل آن
است کـه اقدام یـاعدم اقدام بـه فعلی بریکی ازمتعاملین یـابر شخص خارجی شرط شود . مبحث
دوم - دراحکام شرط ماده 235 - هرگاه شرطی کـه در ضمن عقد شده هست شرط صفت باشد و
معلوم شود آن صفت موجود نیستی کـه شرط بـه نفع او شده هست خیـار فسخ خواهد داشت .
ماده 236 - شرط نتیجه درون صورتی کـه حصول آن نتیجه موقوف بـه سبب خاصی نباشدآن نتیجه
به نفس اشتراط حاصل مـی شود . ماده 237 - هرگاه شرط درون ضمن عقد شرط فعل باشد اثباتا
یـا نفیـای کـه ملتزم بـه انجام شرط شده هست باید آن را بجا بیـاورد و در صورت تخلف
طرف معامله مـی تواند بـه حاکم رجوع نماید تقاضای اجبار بـه وفاء شرط بنماید . ماده
238 - هرگاه فعلی درضمن عقدشرط شودواجبارملتزم بـه انجام آن غیرمقدورولی انجام آن
بوسیله شخص دیگری مقدورباشدحاکم مـی تواندبخرج ملتزم موجبات انجام آن فعل رافراهم
کند. ماده 239 - هرگاه اجبارمشروط علیـه به منظور انجام فعل مشروط ممکن نباشد وفعل
مشروط هم ازجمله اعمالی نباشدکه دیگری بتواندازجانب اوواقع سازد طرف مقابل حق فسخ
معامله راخواهدداشت . ماده 240 - اگربعدازعقدانجام شرط ممتنع شودیـامعلوم شودکه حین
العقدممتنع بوده استی کـه شرط برنفع اوشده هست اختیـارفسخ معامله راخواهدداشت
مگراینکه امتناع مستندبه فعل مشروط له باشد. ماده 241 - ممکن هست درمعامله شرط
شودکه یکی ازمتعاملین به منظور آنچه کـه بواسطه معامله مشغول الذمـه مـی شودرهن یـاضامن
بدهد. ماده 242 - هرگاه درعقدشرط شده باشدکه مشروط علیـه مال معین رارهن دهدوآن مال
تلف یـامعیوب شودمشروط له اختیـارفسخ معامله راخواهدداشت نـه حق مطالبه عوض رهن یـاارش
عیب واگربعدازآن کـه مال رامشروط له بـه رهن گرفت آن مال تلف یـامعیوب
شوددیگراختیـارفسخ ندارد. ماده 243 - هرگاه درعقدشرط شده باشدکه ضامنی داده شودواین
شرط انجام نگیردمشروط له حق فسخ معامله راخواهدداشت . ماده 244 - طرف معامله که
شرط بنفع اوشده مـی تواندازعمل بـه آن شرط صرف نظرکنددراین صورت مثل آن هست که این
شرط درمعامله قیدنشده باشد لیکن شرط نتیجه قابل اسقاط نیست . ماده 245 - اسقاط حق
حاصل ازشرط ممکن هست به لفظ باشدیـابه فعل یعنی عملی کـه دلالت براسقاط شرط نماید.
ماده 246 - درصورتی کـه معامله بـه واسطه اقاله یـافسخ بـه هم بخوردشرطیکه درضمن آن
شده هست باطل مـی شودواگرکسی کـه ملزم بـه انجام شرط بوده هست عمل بـه شرط کرده باشدمـی
تواندعوض اوراازمشروط له بگیرد. فصل پنجم - درمعاملاتی کـه موضوع آن مال غیراست
یـامعاملات فضولی ماده 247 - معامله بـه مال غیرجزبعنوان ولایت یـاوصایت یـاوکالت نافذ
نیست ولواینکه صاحب مال باطناراضی باشدولی اگرمالک یـاقائم مقام اوپس ازوقوع معامله
آن رااجازه نموددراین صورت معامله صحیح ونافذمـی شود. ماده 248 - اجازه مالک نسبت
به معامله فضولی حاصل مـی شودبه لفظ یـا فعلی کـه دلالت برامضاءعقدنماید. ماده 249 -
سکوت مالک ولوباحضوردرمجلس عقداجازه محسوب نمـی شود. ماده 250 - اجازه درصورتی
موثراست کـه مسبوق بـه ردنباشدوالااثری ندارد. ماده 251 - ردمعامله فضولی حاصل مـی
شودبهرلفظ یـافعلی کـه دلالت برعدم رضای بـه آن نماید. ماده 252 - لازم نیست اجازه
ردفوری باشد.اگرتاخیرموجب تضررطرف اصیل باشدمشارالیـه مـی تواندمعامله رابهم بزند.
ماده 253 - درمعامله فضولی اگرمالک قبل ازاجازه یـاردفوت نماید اجازه یـاردباوارث
است . ماده 254 - هرگاهی نسبت بـه مال غیرمعامله نمایدوبعدازآن بنحوی ازانحاءبه
معامله کننده فضولی منتقل شودصرف تملک موجب نفوذمعامله سابقه نخواهدبود. ماده 255
- هرگاهی نسبت بـه مالی معامله بعنوان فضولی نمایدوبعد معلوم شودکه آن مال ملک
معامله کننده بوده هست یـاملکی بوده هست که معامله کننده مـی توانسته هست ازقبل
اوولایتایـاوکالتامعامله نمایددراین صورت نفوذوصحت معامله موکول بـه اجازه معامل است
والامعامله باطل خواهد بود. ماده 256 - هرگاهی مال خودومال غیررابه یک عقدی
منتقل کندیـا انتقال مالی رابرای خودودیگری قبول کندمعامله نسبت بـه خوداونافذونسبت
به غیرفضولی هست . ماده 257 - اگرعین مالی کـه موضوع معامله فضولی بوده هست قبل
ازاینکه مالک معامله فضولی رااجازه یـاردکندموردمعامله دیگرنیزواقع شودمالک مـی
تواندهریک ازمعاملات راکه بخواهداجازه کنددراین صورت هریک را اجازه کرده ومعاملات
بعدازآن نافذوسابق برآن باطل خواهدبود. ماده 258 - نسبت بـه منافع مالی که
موردمعامله فضولی بوده هست و همچنین نسبت بـه منافع حاصله ازعوض آن اجازه
یـاردازروزعقدموثرخواهدبود ماده 259 - هرمعامل فضولی مالی راکه موضوع معامله بوده
است بـه تصرف متعامل داده باشدومالک آن معامله رااجازه نکندمتصرف عین ومنافع هست .
ماده 260 - درصورتی کـه معامل فضولی عوض مالی راکه موضوع معامله بوده هست گرفته
ودرنزدخودداشته باشدومالک بااجازه معامله قبض عوض رانیز اجازه کنددیگرحق رجوع بطرف
دیگرنخواهدداشت . ماده 261 - درصورتی کـه مبیع فضولی بـه تصرف مشتری داده شودهرگاه
معامله رااجازه نکردمشتری بـه اصل مال ومنافع مدتی کـه درتصرف اوبوده ضامن هست اگرچه
منافع رااستیفاءنکرده باشدوهمچنین هست نسبت بـه هرعیبی کـه درمدت تصرف مشتری حادث
شده باشد. ماده 262 - درموردماده قبل مشتری حق داردکه به منظور استردادثمن عینا یـا
مثلا یـا قیمتا بـه بایع فضولی رجوع کند. ماده 263 - هرگاه مالک معامله رااجازه
نکندومشتری هم برفضولی بودن آن جاهل باشدحق داردکه به منظور ثمن وکلیـه غرامات بـه بایع
فضولی رجوع کندودر صورت عالم بودن فقط حق رجوع به منظور ثمن راخواهدداشت . فصل ششم -
درسقوط تعهدات ماده 264 - تعهدات بـه یکی ازطرق ذیل ساقط مـی شود : 1 - بوسیله وفاء
به عهد 2 - بوسیله اقاله . 3 - بوسیله ابراء. 4 - بوسیله تبدیل تعهد. 5 - بوسیله
تهاتر. 6 - بوسیله مالکیت مافی الذمـه . مبحث اول - دروفاء بعهد ماده 265 - هرکس
مالی بـه دیگری بدهدظاهردرعدم تبرع هست بنابراین اگرکسی چیزی بـه دیگری بدهدبدون
اینکه مقروض آن چیزباشدمـی توانداسترداد کند. ماده 266 - درموردتعهداتی کـه برای
متعهدله قانوناحق مطالبه نمـی باشد اگرمتعهدبه مـیل خودآن راایفاءنمایددعوی
استرداداومسموع نخواهدبود. ماده 267 - ایفاءدین ازجانب غیرمدیون هم جائزاست اگرچه
ازطرف مدیون اجازه نداشته باشدولیکنی کـه دین دیگری راادامـی کنداگربه اذن باشد
حق مراجعه بـه اوداردوالاحق رجوع ندارد. ماده 268 - انجام فعلی درصورتی کـه مباشرت
شخص متعهدشرط شده باشد بـه وسیله دیگری ممکن نیست مگربارضایت متعهدله . ماده 269 -
وفاءبعهدوقتی محقق مـی شودکه متعهدچیزی راکه مـی دهدمالک و یـاماذون ازطرف مالک
باشدوشخصاهم اهلیت داشته باشد. ماده 270 - اگرمتعهددرمقام وفاءبه عهدمالی تادیـه
نمایددیگر نمـی تواندبعنوان این کـه درحین تادیـه ملک آن مال نبوده هست استردادآن
رااز متعهدله بخواهدمگراین کـه ثابت کندکه مال غیرویـامجوزقانونی دریداوبوده بدون
اینکه اذن درتادیـه داشته باشد. ماده 271 - دین بایدبه شخص داین یـابهی کـه ازطرف
اووکالت دارد تادیـه گرددیـابهی کـه قانوناحق قبض رادارد. ماده 272 - تادیـه به
غیراشخاص مذکوردرماده فوق وقتی صحیح هست که داین راضی شود. ماده 273 - اگرصاحب حق
ازقبول آن امتناع کندمتعهدبوسیله تصرف آن بـه حاکم یـاقائم مقام اوبری مـی
شودوازتاریخ این اقدام مسئول خسارتی کـه ممکن هست به موضوع حق واردآیدنخواهدبود.
ماده 274 - اگرمتعهدله اهلیت قبض نداشته باشدتادیـه دروجه اومعتبر نخواهدبود. ماده
275 - متعهدله رانمـی توان مجبورنمودکه چیزدیگری بـه غیرآنچه کـه موضوع تعهداست قبول
اگرچه آن شیئی قیمتامعادل یـابیشترازموضوع تعهد باشد. ماده 276 - مدیون نمـی
تواندمالی راکه ازطرف حاکم ممنوع ازتصرف درآن شده هست درمقام وفاءبعهدتادیـه نماید.
ماده 277 - متعهدنمـی تواندمتعهدله رامجبوربه قبول قسمتی ازموضوع تعهدنمایدولی حاکم
مـی تواندنظربه وضعیت مدیون مـهلت عادله یـاقراراقساط دهد. ماده 278 - اگرموضوع
تعهدعین معینی باشدتسلیم آن بـه صاحبش درون وضعیتی کـه حین تسلیم داردموجب برائت
متعهدمـی شوداگرچهرونقصان ازتعدی یـا تفریط متعهدناشی نشده باشدمگردرمواردی که
دراین قانون تصریح شده هست ولی اگرمتعهدباانقضاءاجل ومطالبه تاخیردرتسلیم نموده
باشدمسئول هرکسر ونقصان خواهدبوداگرچهر و نقصان مربوط بـه تقصیرشخص متعهدنباشد.
ماده 279 - اگرموضوع تعهدعین شخصی نبوده وکلی باشدمتعهدمجبور نیست کـه فرداعلای آن
ایفاءکندلیکن ازفردی هم کـه عرفامعیوب محسوب هست نمـی تواندبدهد. ماده 280 - انجام
تعهدبایددرمحلی کـه عقدواقع شده بعمل آیدمگراینکه بین متعاملین قراردادمخصوصی
باشدیـاعرف وعادت ترتیب دیگری اقتضاء نماید. ماده 281 - مخارج تادیـه بـه عهده مدیون
است مگراینکه شرط خلاف شده باشد. ماده 282 - اگرکسی بـه یک نفردیون متعدده داشته
باشدتشخیص اینکه تادیـه ازبابت کدام دین هست بامدیون مـی باشد. مبحث - دراقاله ماده
283 - بعدازمعامله طرفین مـی توانندبه تراضی آن رااقاله وتفاسخ کنند. ماده 284 -
اقاله بهرلفظ یـافعلی واقع مـی شودکه دلالت بربهم زدن معامله کند. ماده 285 - موضوع
اقاله ممکن هست تمام معامله واقع شودیـافقط مقداری ازموردآن . ماده 286 - تلف یکی
ازن مانع اقاله نیست دراین صورت بـه جای آن چیزی کـه تلف شده هست مثل آن درصورت
مثلی بودن وقیمت آن درصورت قیمتی بودن داده مـی شود. ماده 287 - نماآت ومنافع
منفصله کـه اززمان عقدتازمان اقاله درمورد معامله حادث مـی شودمالی کـه به واسطه
عقدمالک شده هست ولی نماآت متصله مالی هست که درنتیجه اقاله مالک مـی شود. ماده
288 - اگرمالک بعدازعقددرموردمعامله تصرفاتی کندکه موجب ازدیـادقیمت آن شوددرحین
اقاله بـه مقدارقیمتی کـه به سبب عمل اوزیـادشده هست مستحق خواهدبود. مبحث سوم -
درابراء ماده 289 - ابراءعبارت ازاین هست که داین ازحق خودبه اختیـارصرف نظرنماید.
ماده 290 - ابراءوقتی موجب سقوط تعهدمـی شودکه متعهدبرای ابراء اهلیت داشته باشد.
ماده 291 - ابراءذمـه مـیت ازدین صحیح هست . مبحث چهارم - درتبدیل تعهد ماده 292 -
تبدیل تعهددرمواردذیل حاصل مـی شود - 1)وقتی کـه متعهدومتعهدله بـه تبدیل تعهداصلی به
تعهدجدیدی کـه قائم مقام آن مـی شودبه سببی ازاسباب تراضی نماینددراین صورت
متعهدنسبت بـه تعهداصلی بری مـی شود. 2)وقتی کـه شخص ثالث بارضایت متعهدله قبول کندکه
دین متعهدراادا نماید. 3)وقتی کـه متعهدله مافی الذمـه متعهدرابهی دیگرمنتقل
نماید. ماده 293 - درتبدیل تعهدتضمـینات تعهدسابق بـه تعهدلاحق تعلق نخواهد گرفت
مگراینکه طرفین معامله آن راصراحتاشرط کرده باشند. مبحث پنجم - درتهاتر ماده 294 -
وقتی دونفردرمقابل یکدیگرمدیون باشندبین دیون آنـهابه یکدیگربطریقی کـه درموادذیل
مقرراست تهاترحاصل مـی شود. ماده 295 - تهاترقهری هست وبدون اینکه طرفین دراین
موضوع تراضی نمایندحاصل مـی گرددبنابراین بـه محض اینکه دونفردرمقابل یکدیگردرآن
واحدمدیون شدندهردودین تااندازه ای کـه باهم معادله مـی نمایندبطورتهاتر برطرف شده
وطرفین بـه مقدارآن درمقابل یکدیگربری مـی شوند. ماده 296 - تهاترفقط درمورددودینی
حاصل مـی شودکه موضوع آنـهاازیک جنس باشدبااتحادزمان ومکان تادیـه ولوبه اختلاف سبب .
ماده 297 - اگربعدازضمان مضمون له بـه مضمون عنـه مدیون شودموجب فراغ ذمـه ضامن
نخواهدشد. ماده 298 - اگرفقط محل تادیـه دینین مختلف باشدتهاتروقتی حاصل مـی شودکه
باتادیـه مخارج مربوطه بـه نقل موضوع قرض ازمحلی بـه محل دیگری یـابه نحوی
ازانحاءطرفین حق تادیـه درمحل معین راساقط نمایند. ماده 299 - درمقابل حقوق ثابته
اشخاص ثالث تهاترموثرنخواهدبود وبنابراین اگرموضوع دین بـه نفع شخص ثالثی
درنزدمدیون مطابق قانون توقیف شده باشدومدیون بعدازاین توقیف ازداین
خودطلبکارگردددیگرنمـی تواندبه استنادتهاترازتادیـه مال توقیف شده امتناع کند. مبحث
ششم - مالکیت مافی الذمـه ماده 300 - اگرمدیون مالک مافی الذمـه خودگرددذمـه اوبری مـی
شودمثل اینکه اگرکسی بـه مورث خودمدیون باشدپس ازفوت مورث دین اونسبت بـه سهم الارث
ساقط مـی شود. باب دوم - درون الزاماتی کـه بدون قرارداد حاصل مـی شود فصل اول - کلیـات
ماده 301 -ی کـه عمدا یـا اشتباها چیزی را کـه مستحق نبوده هست دریـافت کند ملزم
است آن را بـه مالک تسلیم کند. ماده 302 - اگرکسی کـه اشتباها خود را مدیون مـی دانست
آن دین را تادیـه کند حق دارد ازی کـه آن را بدون حق اخذکرده هست استرداد نماید .
ماده 303 -ی کـه مالی را من غیرحق دریـافت کرده هست ضامن عین و منافع آنست اعم از
اینکه بـه عدم استحقاق خود عالم باشد یـا جاهل . ماده 304 - اگرکسی چیزی را بدون حق
دریـافت کرده هست خود را محق مـی دانسته لیکن درون واقع محق نبوده وآن چیز را فروخته
باشد معامله فضولی و تابع احکام مربوطه بـه آن خواهد بود . ماده 305 - درون مورد مواد
فوق صاحب مال حتما از عهده مخارج لازمـه کـه برای نگاهداری آن شده هست برآید مگر در
صورت علم متصرف بـه عدم استحقاق خود . ماده 306 - اگرکسی اموال غایب یـا محجور و
امثال آنـها را بدون اجازه مالک یـاکسی کـه حق اجازه دارداداره کندبایدحساب زمان تصدی
خودرابدهددر صورتی کـه تحصیل اجازه درموقع مقدوربوده یـاتاخیردردخالت موجب ضررنبوده
است حق مطالبه مخارج نخواهدداشت ولی اگرعدم دخالت یـاتاخیردردخالت موجب ضررصاحب مال
باشددخالت کننده مستحق اخذمخارجی خواهدبودکه به منظور اداره لازم بوده هست . فصل
دوم - درضمان قهری ماده 307 - امورذیل موجب ضمان قهری هست : 1) غصب وآنچه کـه درحکم
غصب هست . 2) اتلاف . 3) تسبیب . 4) استیفاء مبحث اول درغصب ماده 308 - غصب
استیلابرحق غیراست بـه نحوعدوان اثبات یدبرمال غیر بدون مجوزهم درحکم غصب هست .
ماده 309 - هرگاه شخصی مالک راازتصرف درمال خودمانع شودبدون آنکه خوداوتسلط برآن
مال پیداکندغاصب محسوب نمـی شودلیکن درصورت اتلاف یـا تسبیب ضامن خواهدبود. ماده 310
- اگرکسی کـه مالی بـه عاریـه یـابه ودیعه وامثال آنـهادردست او هست منکرگرددازتاریخ
انکاردرحکم غاصب هست . ماده 311 - غاصب بایدمال مغصوب راعینابه صاحب آن
ردنمایدواگرعین تلف شده باشدبایدمثل یـاقیمت آن رابدهدواگربعلت دیگری ردعین ممکن
نباشدبایدبدل آن رابدهد. ماده 312 - هرگاه مال مغصوب بوده ومثل آن پیدانشودغاصب
بایدقیمت حین الاداء را بدهدواگرمثل موجودبوده وازمالیت افتاده باشدبایدآخرین قیمت
آن رابدهد. ماده 313 - هرگاهی درزمـین خودبامصالح متعلقه بـه دیگری بنائی سازد
یـادرخت غیررابدون اذن مالک درآن زمـین غرس کندصاحب مصالح یـادرخت مـی تواندقلع یـانزع
آن رابخواهدمگراینکه بـه اخذقیمت تراضی نمایند. ماده 314 - اگر درون نتیجه عمل غاصب
قیمت مال مغصوب زیـاد شود غاصب حق مطالبه قیمت زیـادی را نخواهد داشت مگراینکه آن
زیـادتی عین باشدکه درون این صورت عین زاید متعلق بخود غاصب هست . ماده 315 - غاصب
مسئول هرنقص وعیبی هست که درزمان تصرف اوبه مال مغصوب واردشده باشدهرچندبه فعل
اونباشد. ماده 316 - اگرکسی مال مغصوب راازغاصب غصب کندآن شخص نیزمثل غاصب سابق
ضامن هست اگرچه بـه غاصبیت غاصب اولی جاهل باشد. ماده 317 - مالک مـی تواندعین
ودرصورت تلف شدن عین مثل یـاقیمت تمام یـاقسمتی ازمال مغصوب راازغاصب اولی یـاازهریک
ازغاصبین بعدی کـه بخواهد مطالبه کند. ماده 318 - هرگاه مالک رجوع کندبه غاصبی که
مال مغصوب دریداوتلف شده هست آن شخص حق رجوع بـه غاصب دیگرنداردولی اگربه غاصب
دیگری بـه غیرآنی کـه مال دریداوتلف شده هست رجوع نمایدمشارالیـه نیزمـی تواندبه
کسی کـه مال دریداوتلف شده هست رجوع کندویـابه یکی ازلاحقین خودرجوع کندتامنتهی
شودبهی کـه مال دریداوتلف شده هست وبطورکلی ضمان برعهدهی مستقراست کـه مال
مغصوب درنزداوتلف شده هست . ماده 319 - اگرمالک تمام یـاقسمتی ازمال مغصوب راازیکی
ازغاصبین بگیردحق رجوع بقدرماخوذبه غاصبین دیگرندارد. ماده 320 - نسبت بـه منافع
مال مغصوب هریک ازغاصبین بـه اندازه منافع زمان تصرف خودومابعدخودضامن هست اگرچه
استیفاءمنفعت نکرده باشد لیکن غاصبی کـه ازعهده منافع زمان تصرف غاصبین لاحق
خودبرآمده هست مـی تواند بهریک نسبت بـه زمان تصرف اورجوع کند. ماده 321 - هرگاه
مالک ذمـه یکی ازغاصبین رانسبت بـه مثل یـاقیمت مال مغصوب ابراءکندحق رجوع بـه غاصبین
دیگرنخواهدداشت .ولی اگرحق خودرابه یکی ازآنان بـه نحوی ازانحاءانتقال دهدآن
قائم مقام مالک مـی شودودارای همان حقی خواهدبودکه مالک دارابوده هست ماده 332 -
ابراءذمـه یکی ازغاصبین نسبت بـه منافع زمان تصرف اوموجب ابراءذمـه دیگران ازحصه
آنـهانخواهدبودلیکن اگریکی ازغاصبین رانسبت بـه منافع عین ابراءکندحق رجوع بـه لاحقین
نخواهدداشت . ماده 323 - اگرکسی ملک مغصوب راازغاصب بخردآن نیزضامن هست و مالک
مـی تواندبرطبق مقررات موادفوق بهریک ازبایع ومشتری رجوع کرده عین ودرصورت تلف شدن
آن مثل یـاقیمت مال وهمچنین منافع آن رادرهرحال مطالبه نماید. ماده 324 - درصورتی
که مشتری عالم بـه غصب باشدحکم رجوع هریک ازبایع ومشتری بـه یکدیگردرآنچه کـه مالک
ازآنـهاگرفته هست حکم غاصب ازغصب بوده تابع مقررات فوق خواهدبود. ماده 325 -
اگرمشتری جاهل بـه غصب بوده ومالک بـه اورجوع نموده باشداو نیزمـی تواندنسبت بـه ثمن
وخسارات بـه بایع رجوع کنداگرچه مبیع نزدخود مشتری تلف شده باشدواگرمالک نسبت به
مثل یـاقیمت رجوع بـه بایع کندبایع حق رجوع بـه مشتری رانخواهدداشت . ماده 326 -
اگر کـه مشتری عالم برغصب درصورت تلف مبیع بـه مالک داده هست زیـادبرمقدارثمن
باشدبه مقدارزیـاده نمـی تواندرجوع بـه بایع کند ولی نسبت بـه مقدارثمن حق رجوع دارد.
ماده 327 - اگرترتیب ایـادی برمال مغصوب بـه معامله دیگری غیرازبیع باشداحکام راجعه
به بیع مال غصب کـه فوقاذکرشده مجری خواهدبود. مبحث دوم - دراتلاف ماده 328 - هرکس
مال غیرراتلف کندضامن آن هست وبایدمثل ویـاقیمت آن رابدهداعم ازاینکه ازروی عمدتلف
کرده باشدیـابدون عمدواعم ازاینکه عین باشدیـامنفعت واگرآن راناقص یـامعیوب کندضامن
نقص قیمت آن مال هست . ماده 329 - اگرکسی خانـه یـابنایی راخراب کندبایدآن رابه
مثل صورت اول بنانمایدواگرممکن نباشدبایدازعهده قیمت برآید. ماده 330 - اگرکسی
حیوان متعلق بـه غیررابدون اذن صاحب آن بکشدباید تفاوت قیمت زنده وکشته آن
رابدهدولیکن اگربرای دفاع ازنفس بکشدیـا ناقص کندضامن نیست . مبحث سوم - درتسبیب
ماده 331 - هرسبب تلف مالی بشودبایدمثل یـاقیمت آن رابدهدواگر سبب نقص یـاعیب آن
شده باشدبایدازعهده نقص وقیمت آن برآید. ماده 332 - هرگاه یک نفرسبب تلف شدن مالی
راایجادکندودیگری مباشر تلف شدن آن مال بشودمباشرمسئول هست نـه مسبب مگراینکه سبب
اقوی باشدبه نحوی کـه عرفااتلاف مستندبه اوباشد. ماده 333 - صاحب دیواریـاعمارت
یـاکارخانـه مسئول خساراتی هست که ازخراب شدن آن واردمـی شودمشروط براینکه خرابی
درنتیجه عیبی حاصل گردد کـه مالک مطلع برآن بوده ویـاازعدم مواظبت اوتولیدشده هست .
ماده 334 - مالک یـامتصرف حیوان مسئول خساراتی نیست کـه ازناحیـه آن حیوان واردمـی
شودمگراینکه درحفظ حیوان تقصیرکرده باشدلیکن درهرحال اگر حیوان بواسطه عملی
منشاءضررگرددفاعل آن عمل مسئول خسارات وارده خواهد بود. ماده 335 - درصورت تصادم
بین دوکشتی یـادوقطارراه آهن یـادواتومبیل وامثال آنـهامسئولیت متوجه طرفی خواهدبودکه
تصادم درنتیجه عمدیـامسامحه اوحاصل شده باشدواگرطرفین تقصیریـامسامحه کرده
باشندهردومسئول خواهند بود. مبحث چهارم - دراستیفاء ماده 336 - هرگاه برحسب
امردیگری اقدام بعملی نمایدکه عرفابرای آن عمل اجرتی بوده ویـاآن شخص عادتامـهیـای آن
عمل باشدعامل مستحق اجرت خود خواهدبودمگراینکه معلوم شودکه قصرتبرع داشته هست .
ماده 337 - شخص کورمـیتواند خرید و فروش نماید مشروط براینکه شخصا بطریقی
غیرازمعاینـه یـابوسیله دیگرولوطرف معامله جهل خودرامرتفع نماید.(اصلاحی 8/10/61)
باب سوم درون عقود معینـه مختلفه فصل اول دربیع مبحث اول دراحکام بیع ماده 338 - بیع
عبارتست از تملک عین بـه عوض معلوم ماده 339 - بعد از توافق بایع و مشتری درون مبیع و
قیمت آن عقد بـه ایجاب و قبول واقع مـیشود . ممکن هست بیع بـه داد و ستد نیز واقع
گردد . ماده 340 - درون ایجاب و قبول الفاظ و عبارات حتما صریح درون معنی بیع باشد .
ماده 341 - بیع ممکن هست مطلق باشد یـا مشروط و نیز ممکن هست که به منظور تسلیم تمام یـا
قسمتی از مبیع یـا به منظور تادیـه تمام یـا قسمتی از ثمن اجلی قرار داده شود . ماده 342
- مقدار و جنس و وصف مبیع حتما معلوم باشد و تعیین مقدار آن بـه وزن یـا کیل یـا عدد
یـا ذرع یـا مساحت یـا مشاهده تابع عرف بلد هست . ماده 343 - اگر مبیع بـه شرط مقدار
معین فروخته شود بیع واقع مـیشود اگرچه هنوز مبیع شمرده نشده یـا کیل یـا ذرع نشده
باشد . ماده 344 - اگر درون عقد بیع شرطی ذکر نشده یـا به منظور تسلیم مبیع یـا تادیـه قیمت
موعدی معین نگشته باشد بیع قطعی و ثمن حال محسوب هست مگر اینکه بر حسب عرف و عادت
محل یـا عرف و عادت تجارت درون معاملات تجارتی وجود شرطی یـا موعدی معهود باشد اگرچه
در قرارداد بیع ذکری نشده باشد . مبحث دوم درون طرفین معامله ماده 345 - هریک از
بایع و مشتری حتما علاوه بر اهلیت قانونی به منظور معامله به منظور تصرف درون مبیع یـا ثمن را
نیز داشته باشد . ماده 346 - عقد بیع حتما مقرون بـه رضای طرفین باشد و عقد مکره
نافذ نیست . ماده 347 - شخص کور مـیتواند خرید وفروش نماید مشروط براینکه شخصا" به
طریقی غیر از معاینـه یـا بـه وسیله دیگر ولو طرف معامله جهل خود را مرتفع نماید .
( مصوب 8/10/1361 ) مبحث سوم - درون مبیع ماده 348 - بیع چیزی کـه خریدوفروش آن
قانوناممنوع هست ویـاچیزی کـه مالیت ویـامنفعت عقلائی نداردیـاچیزی کـه بایع قدرت
برتسلیم آن نداردباطل هست مگراینکه مشتری خودقادربرتسلیم باشد. ماده 349 - بیع مال
وقف صحیح نیست مگردرموردی کـه بین موقوف علیـهم تولیداختلاف شودبه نحوی کـه بیم سفک
دماءرودیـامنجربه خرابی مال موقوفه گرددوهمچنین درمواردی کـه درمبحث راجع بـه وقف
مقرراست . ماده 350 - مبیع ممکن هست مفروزباشدیـامشاع یـامقدارمعین بطورکلی ازشیئی
متساوی الاجزاءوهمچنین ممکن هست کلی فی الذمـه باشد. ماده 351 - درصورتی کـه مبیع
کلی یعنی صادق برافرادعدیده باشدبیع وقتی صحیح هست که مقداروجنس ووصف مبیع
ذکربشود. ماده 352 - بیع فضولی نافذنیست مگربعدازاجازه مالک بطوری کـه در معاملات
فضولی مذکوراست . ماده 353 - هرگاه چیزی معین بعنوان جنس خاصی فروخته شودودرواقع
از آن جنس نباشدبیع باطل هست ونسبت بـه مابقی مشتری حق فسخ دارد. ماده 354 - ممکن
است بیع ازروی نمونـه بعمل آیددراین صورت بایدتمام مبیع مطابق نمونـه تسلیم
شودوالامشتری خیـارفسخ خواهدداشت . ماده 355 - اگرملکی بشرط داشتن مساحت معین
فروخته شده باشدوبعد معلوم شودکه کمترازآن مقداراست مشتری حق فسخ معامله
راخواهدداشت واگر معلوم شودکه بیشتراست بایع مـی تواندآن رافسخ کندمگراینکه
درهردوصورت طرفین بـه محاسبه زیـاده یـانقیصه تراضی نمایند. ماده 356 - هرچیزی که
برحسب عرف وعادت جزءیـاتابع مبیع شمرده شودیـا قرائن دلالت بر آن درمبیع
نمایدداخل دربیع ومتعلق بـه مشتری هست اگرچه درعقدصریحاذکرنشده باشدواگرچه متعاملین
جاهل برعرف باشند. ماده 357 - هرچیزی کـه برحسب عرف وعادت جزءیـاازتابع مبیع شمرده
نشودداخل دربیع نمـی شودمگراینکه صریحادرعقدذکرشده باشد. ماده 358 - نظربه دوماده
فوق دربیع باغ ،اشجارودربیع خانـه ممرومجری وهرچه ملصق بـه بناباشدبطوری کـه نتوان آن
رابدون خرابی نقل نمودمتعلق بـه مشتری مـی شودوبرعزراعت دربیع زمـین ومـیوه دربیع
درخت وحمل دربیع حیوان متعلق بـه مشتری نمـی شودمگراینکه تصریح شده باشدیـابرحسب عرف
از توابع شمرده شود. درهرحال طرفین عقدمـی توانندبعترتیب فوق تراضی کنند. ماده
359 - هرگاه شیئی درمبیع عرفامشکوک باشدآن شیئی داخل درون بیع نخواهدبودمگرآنکه
تصریح شده باشد. ماده 360 - هرچیزی کـه فروش آن مستقلاجایزاست استثناءآن ازمبیع نیز
جائزاست . ماده 361 - اگردربیع عین معین معلوم شودکه مبیع وجودنداشته بیع باطل است
. مبحث چهارم - درآثاربیع ماده 362 - آثاربیعی کـه صحیحاواقع شده باشدازقرارذیل است
: 1 - بمجرد وقوع بیع مشتری مالک مبیع و بایع مالک ثمن مـی شود . 2 - عقد بیع بایع
را ضامن درک مبیع و مشتری را ضامن درک ثمن قرارمـیدهد. 3 - عقدبیع بایع رابه تسلیم
مبیع ملزم مـی نماید. 4 - عقدبیع مشتری رابه تادیـه ثمن ملزم مـی کند. فقره اول -
درملکیت مبیع وثمن ماده 363 - درعقدبیع وجودخیـارفسخ به منظور متبایعین یـاوجوداجلی برای
تسلیم مبیع یـاتادیـه ثمن مانع انتقال نمـی شودبنابراین اگرثمن یـامبیع عین معین بوده
وقبل ازتسلیم آن احدمتعاملین مفلس شودطرف دیگرحق مطالبه آن عین راخواهدداشت . ماده
364 - دربیع خیـاری مالکیت ازحین عقدبیع هست نـه ازتاریخ انقضاء خیـارودربیعی کـه قبض
شرط صحت هست مثل بیع صرف انتقال ازحین حصول شرط هست نـه ازحین وقوع بیع . ماده 365
- بیع فاسداثری درتملک ندارد. ماده 366 - هرگاهی بـه بیع فاسدمالی راقبض
کندبایدآن رابه صاحبش ردنمایدواگرتلف یـاناقص شودضامن عین ومنافع آن خواهدبود. فقره
دوم - درتسلیم ماده 367 - تسلیم عبارتست ازمبیع بـه تصرف مشتری بـه نحوی که
متمکن ازانحاءتصرفات وانتفاعات باشدوقبض عبارت هست ازاستیلاء مشتری برمبیع . ماده
368 - تسلیم وقتی حاصل مـی شودکه مبیع تحت اختیـارمشتری گذاشته شده باشداگرچه مشتری
آن راهنوزعملاتصرف نکرده باشد. ماده 369 - تسلیم بـه اختلاف مبیع بـه کیفیـات مختلفه
است وبایدبه نحوی باشدکه عرفاآن راتسلیم گویند. ماده 370 - اگرطرفین معامله برای
تسلیم مبیع موعدی قرارداده باشند قدرت برتسلیم درآن موعدشرط هست نـه درزمان عقد.
ماده 371 - دربیعی کـه موقوف بـه اجازه مالک هست قدرت برتسلیم درون زمان اجازه
معتبراست . ماده 372 - اگرنسبت بـه بعض مبیع بایع قدرت برتسلیم داشته ونسبت بـه بعض
دیگرنداشته باشدبیع نسبت بـه بعض کـه قدرت برتسلیم داشته صحیح هست و نسبت بـه بعض
دیگرباطل هست . ماده 373 - اگرمبیع قبلادرتصرف مشتری بوده باشدمحتاج بـه قبض جدید
نیست وهمچنین هست درثمن . ماده 374 - درحصول قبض اذن بایع شرط نیست ومشتری مـی
تواندمبیع را بدون اذن قبض کند. ماده 375 - مبیع بایددرمحلی تسلیم شودکه عقدبیع
درآنجاواقع شده هست مگراینکه عرف وعادت مقتضی تسلیم درمحل دیگرباشدویـادرضمن بیع
محل مخصوصی به منظور تسلیم معین شده باشد. ماده 376 - درصورت تاخیردرتسلیم مبیع یـاثمن
ممتنع اجباربه تسلیم مـی شود. ماده 377 - هریک ازبایع ازمشتری حق داردازتسلیم مبیع
یـاثمن خودداری کندتاطرف دیگرحاضربه تسلیم شودمگراینکه مبیع یـاثمن موجل باشددراین
صورت هرکدام ازمبیع یـاثمن کـه حال باشدبایدتسلیم شود. ماده 378 - اگربایع قبل
ازاخذثمن مبیع رابه مـیل خودتسلیم مشتری نماید حق استردادآنرانخواهدداشت مگربه موجب
فسخ درموردخیـار. ماده 379 - اگرمشتری ملتزم شده باشدکه به منظور ثمن ضامن یـارهن
بدهددرعمل بـه شرط نکندبایع حق فسخ خواهدداشت .واگربایع ملتزم شده باشدکه به منظور درک
مبیع ضامن بدهدوعمل بـه شرط نکندمشتری حق فسخ دارد. ماده 380 - درصورتی کـه مشتری
مفلس شودوعین مبیع نزداوموجودباشد بایع حق استردادآن راداردواگرمبیع هنوزتسلیم
نشده باشدمـی تواندازتسلیم آن امتناع کند. ماده 381 - مخارج تسلیم مبیع ازقبیل اجرت
نقل آن بـه محل تسلیم ،اجرت شمردن ووزن وغیره بعهده بایع هست مخارج تسلیم ثمن
برعهده مشتری هست . ماده 382 - هرگاه عرف عادت ازبابت مخارج معامله یـامحل تسلیم
برخلاف ترتیبی باشدکه ذکرشده ویـادرعقدبرخلاف آن شرط شده باشدبایدبرطبق متعارف
یـامشروط درعقدرفتارشودوهمچنین متبایعین مـی توانندآن رابه تراضی تغییردهند. ماده
383 - تسلیم بایدشامل آن چیزی هم باشدکه اجزاءوتوابع مبیع شمرده مـی شود. ماده 384
- هرگاه درحال معامله مبیع ازحیث مقدارمعین بودودروقت تسلیم کمترازآن
مقداردرآیدمشتری حق داردکه بیع رافسخ کندیـاقیمت موجود راباتادیـه حصه ای ازثمن به
نسبت موجودقبول نمایدواگرمبیع زیـادازمقدار معین باشدزیـاده مال بایع هست . ماده 385
- اگرمبیع ازقبیل خانـه یـافرش باشدکه تجزیـه آن بدون ضررممکن نمـی شودوبه شرط بودن
مقدارمعین فروخته شده ولی درحین تسلیم کمتریـابیشتر درآیددرصورت اولی مشتری ودرصورت
دوم بایع حق فسخ خواهدداشت . ماده 386 - اگردرمورددوماده قبل معامله فسخ شودبایع
بایدعلاوه بر ثمن مخارج معامله ومصارف متعارف راکه مشتری نموده هست بدهد. ماده 387
- اگرمبیع قبل ازتسلیم بدون تقصیرواهمال ازطرف بایع تلف شودبیع منفسخ وثمن بایدبه
مشتری مستردگرددمگراینکه بایع به منظور تسلیم بـه حاکم یـاقائم مقام اورجوع نموده باشدکه
دراین صورت تلف ازمال مشتری خواهد بود. ماده 388 - اگرقبل ازتسلیم درمبیع نقصی
حاصل شودمشتری حق خواهدداشت کـه معامله رافسخ نماید. ماده 389 - اگردرمورددوماده
فوق تلف شدن مبیع یـانقص آن ناشی ازعمل مشتری باشدمشتری حقی بربایع نداردوبایدثمن
راتادیـه کند. فقره سوم - درون ضمان درک ماده 390 - اگربعدازقبض ثمن مبیع
کلایـاجزاءمستحق للغیردرآیدبایع ضامن هست اگرچه تصریح بـه ضمان نشده باشد. ماده 391
- درصورت مستحق للغیربرآمدن کل یـابعض ازمبیع بایع حتما ثمن مبیع
رامستردداردودرصورت جهل مشتری بوجودفسادبایع بایدازعهده غرامات وارده برمشتری
نیزبرآید. ماده 392 - درموردماده قبل بایع بایدازعهده تمام ثمنی کـه اخذنموده است
نسبت بـه کل یـابعض برآیداگرچه بعدازعقدبیع بعلتی ازعلل درمبیعرقیمتی حاصل شده
باشد. ماده 393 - راجع بـه زیـادتی کـه ازعمل مشتری درمبیع حاصل شده باشد مقررات ماده
314مجری خواهدبود. فقره چهارم - درتادیـه ثمن ماده 394 - مشتری بایدثمن
رادرموعدودرمحل وبرطبق شرائطی کـه درعقد بیع مقررشده هست تادیـه نماید. ماده 395 -
اگرمشتری ثمن رادرموعدمقررتادیـه نکندبایع حق خواهد داشت کـه برطبق مقررات راجعه به
خیـارتاخیرثمن معامله رافسخ یـاازحاکم اجبارمشتری رابه تادیـه ثمن بخواهد. مبحث پنجم
- درخیـارات واحکام راجعه بـه آن فقره اول - درخیـارات ماده 396 - خیـارات ازقرار
ذیلند : 1 - خیـارمجلس 2 - خیـارحیوان 3 - خیـارشرط . 4 - خیـارتاخیرثمن . 5 -
خیـاررویت وتخلف وصف . 6 - خیـارغبن . 7 - خیـارعیب . 8 - خیـارتدلیس . 9 - خیـارتبعض
صفته . 10 - خیـارتخلف شرط. اول - درخیـارمجلس ماده 397 - هریک ازمتبایعین
بعدازعقدفی المجلس ومادام کـه متفرق نشده انداختیـارفسخ معامله رادارند. دوم -
درخیـارحیوان ماده 398 - اگرمبیع حیوان باشدمشتری تاسه روزازحین عقداختیـارفسخ
معامله رادارد. سوم - درخیـارشرط ماده 399 - درعقدبیع ممکن هست شرط شودکه درمدت
معین به منظور بایع یـا مشتری یـاهردوشخص خارجی اختیـارفسخ معامله باشد. ماده 400 -
اگرابتدامدت خیـارذکرنشده باشدابتداءآن ازتاریخ عقد محسوب هست والاتابع
قراردادمتعاملین هست . ماده 401 - اگربرای شرط مدت معین نشده باشدهم شرط خیـاروهم
بیع باطل هست . چهارم - درخیـارتاخیرثمن ماده 402 - هرگاه مبیع عین خارجی ویـادرحکم
آن بوده وبرای تادیـه ثمن یـا تسلیم مبیع متبایعین اجلی معین نشده باشداگرسه
روزازتاریخ بیع بگذردودر این مدت نـه بایع مبیع راتسلیم مشتری نمایدونـه مشتری تمام
ثمن رابه بایع بدهدبایع مختاردرفسخ معامله مـی شود. ماده 403 - اگربایع بنحوی
ازانحاءمطالبه ثمن نمایدوبه قرائن معلوم گرددکه مقصودالتزام بیع بوده است
خیـاراوساقط خواهدشد. ماده 404 - هرگاه بایع درظرف سه روزازتاریخ بیع تمام مبیع
راتسلیم مشتری کندیـامشتری ثمن رابه بایع بدهددیگربرای بایع اختیـارفسخ نخواهدبود
اگرچه ثانیـابنحوی ازانحاءمبیع بـه بایع وثمن بـه مشتری برگشته باشد. ماده 405 -
اگرمشتری ثمن راحاضرکردکه بدهدوبایع ازاخذآن امتناع نمودخیـارفسخ نخواهدداشت . ماده
406 - خیـارتاخیرمخصوصی بایع هست وبرای مشتری ازجهت تاخیردر تسلیم مبیع این
اختیـارنمـی باشد. ماده 407 - تسلیم بعض ثمن یـاآن بهی کـه حق قبض
نداردخیـاربایع راساقط نمـی کند. ماده 408 - اگرمشتری به منظور ثمن ضامن بدهدیـابایع ثمن
راحواله دهدبعداز تحقیق حواله خیـارتاخیرساقط مـی شود. ماده 409 - هرگاه مبیع
ازچیزهائی باشدکه کمترازسه روزفاسدویـاکم قیمت مـی شودابتداءخیـاراززمانی هست که مبیع
مشرف بـه فسادیـاکسرقیمت مـی گردد. پنجم - درخیـاررویت وتخلف وصف ماده 410 - هرگاه
مالی راندیدوآن رافقط بـه وصف بخردبعدازدیدن اگردارای اوصافی کـه ذکرشده است
نباشدمختارمـی شودکه بیع رافسخ کندبه همان نحوکه هست قبول نماید. ماده 411 -
اگربایع مبیع راندیدولی مشتری آن رادیده باشدومبیع غیر اوصافی کـه ذکرشده است
داراباشدفقط بایع خیـارفسخ خواهدداشت . ماده 412 - هرگاه مشتری بعضی ازمبیع رادیده
وبعض دیگررابه وصف یـا ازروی نمونـه خریده باشدوآن بعض مطابق وصف یـانمونـه نباشدمـی
تواندتمام مبیع راردکندیـاتمام آن راقبول نماید. ماده 413 - هرگاه یکی ازمتبایعین
مالی راسابقادیده وبه اعتمادرویت سابق معامله کندوبعدازرویت معلوم شودکه مال
مزبوراوصاف سابقه راندارد اختیـارفسخ خواهدداشت . ماده 414 - دربیع کلی خیـاررویت
نیست وبایع حتما بدهدکه مطابق بااوصاف مقرره بین طرفین باشد. ماده 415 -
خیـاررویت وتخلف وصف بعدازرویت فوری هست . ششم - درخیـارغبن ماده 416 - هریک
ازمتعاملین کـه درمعامله غبن فاحش داشته باشدبعد ازعلم بـه غبن مـی تواندمعامله رافسخ
کند. ماده 417 - غبن درون صورتی فاحش هست که عرفا قابل مسامحه نباشد . ( اصلاحی 8/10
/1361 ) ماده 418 - اگر مغبون درحین معامله عالم بـه قیمت عادله بوده هست خیـار فسخ
نخواهدداشت . ماده 419 - درتعیین مقدارغبن شرایط معامله نیزبایدمنظورگردد. ماده
420 - خیـارغبن بعدازعلم بـه غبن فوری هست . ماده 421 - اگرکسی کـه طرف خودرامغبون
کرده هست تفاوت قیمت رابدهد خیـارغبن ساقط نمـی شودمگراینکه مغبون بـه اخذتفاوت قیمت
راضی گردد. هفتم - درخیـارعیب ماده 422 - اگربعدازمعامله ظاهرشودکه مبیع معیوب بوده
مشتری مختار هست درقبول مبیع معیوب یـااخذارش یـافسخ معامله . ماده 423 - خیـارعیب
وقتی به منظور مشتری ثابت مـی شودکه عیب مخفی وموجود درحین عقدباشد. ماده 424 - عیب
وقتی مخفی محسوب هست که مشتری درزمان بیع عالم بـه آن نبوده هست اعم ازاینکه این
عدم علم ناشی ازآن باشدکه عیب واقعامستوربوده هست یـااینکه ظاهربوده ولی مشتری
ملتفت آن نشده هست . ماده 425 - عیبی کـه بعدازبیع وقبل ازقبض درمبیع حادث شوددرحکم
عیب سابق هست . ماده 426 - تشخیص عیب برحسب عرف وعادت مـی شودوبنابراین ممکن است
برحسب ازمنـه وامکنـه مختلف شود. ماده 427 - اگردرموردظهورعیب مشتری اختیـارارش
کندتفاوتی کـه باید بـه اوداده شودبطریق ذیل معین مـی گردد. قیمت حقیقی مبیع درحال بی
عیبی وقیمت حقیقی آن درحال معیوبی بـه توسط اهل خبره معین شود.اگرقیمت آن درحال بی
عیبی مساوی باقیمتی باشدکه درزمان بیع بین طرفین مقررشده هست تفاوت بین این قیمت
وقیمت مبیع درحال معیوبی مقدارارش خواهدبود. واگرقیمت مبیع درحال بی عیبی
کمتریـازیـادترازثمن معامله باشد نسبت بین قیمت مبیع درحال معیوبی وقیمت آن درحال بی
عیبی معین شده وبایع بایدازثمن مقرربه همان نسبت نگاهداشته وبقیـه رابعنوان ارش به
مشتری رد کند. ماده 428 - درصورت اختلاف بین اهل خبره حدوسط قیمتهامعتبراست . ماده
429 - درموادذیل مشتری نمـی تواندبیع رافسخ کندوفقط مـی تواند ارش بگیرد : 1) درصورت
تلف شدن مبیع نزدمشتری یـامنتقل آن بـه غیر. 2) درصورتی کـه تغییری درمبیع
پیداشوداعم ازاینکه تغییربه فعل مشتری باشدیـانـه . 3)درصورتی کـه بعدازقبض مبیع عیب
دیگری درآن حادث شودمگراینکه درون زمان خیـارمختص بـه مشتری حادث شده باشدکه دراین
صورت مانع ازفسخ ورد نیست . ماده 430 - اگرعیب حادث بعدازقبض درنتیجه عیب قدیم
باشدمشتری حق ردنیزخواهدداشت . ماده 431 - درصورتی کـه دریک عقدچندچیزفروخته
شودبدون اینکه قیمت هریک علیحده معین شده باشدوبعضی ازآنـهامعیوب درآیدمشتری
بایدتمام آن راردکندوثمن رامستردداردیـاتمام رانگاهداردوارش بگیردوتبعیض نمـی
توانددمگربه رضای بایع . ماده 432 - درصورتی کـه دریک عقدبایع یک نفرومشتری
متعددباشدودر مبیع عیبی ظاهرشودیکی ازمشتریـهانمـی تواندسهم خودرابه تنـهائی ردکندو
دیگری سهم خودرانگاه داردمگربارضای بایع وبنابراین اگردرردمبیع اتفاق ندفقط
هریک ازآنـهاحق ارش خواهدداشت . ماده 433 - اگردریک عقدبایع متعددباشدمشتری مـی
تواندسهم یکی رارد ودیگری رابااخذارش قبول کند. ماده 434 - اگرظاهرشودکه مبیع
معیوب اصلامالیت وقیمت نداشته بیع باطل هست واگربعض مبیع قیمت نداشته باشدبیع نسبت
به آن بعض باطل هست و مشتری نسبت بـه باقی ازجهت تبعض صفته اختیـارفسخ دارد. ماده
435 - خیـارعیب بعدازعلم بـه آن فوری هست . ماده 436 - اگربایع ازعیوب مبیع تبری
کرده باشدبه اینکه عهده عیوب راازخودسلب کرده یـاباتمام عیوب بفروشدمشتری درصورت
ظهورعیب حق رجوع بـه بایع نخواهدداشت واگربایع ازعیب خاصی تبری کرده باشدفقط نسبت
به همان عیب تحق مراجعه ندارد. ماده 437 - ازحیث احکام عیب ثمن شخصی مثل مبیع شخصی
است . هشتم - درخیـارتدلیس ماده 438 - تدلیس عبارت هست ازعملیـاتی کـه موجب فریب طرف
معامله شود. ماده 439 - اگربایع تدلیس نموده باشدمشتری حق فسخ بیع راخواهدداشت
وهمچنین هست بایع نسبت بـه ثمن شخصی درصورت تدلیس مشتری . ماده 440 - خیـارتدلیس
بعدازعلم بـه آن فوری هست . نـهم - درخیـارتبعض صفقه ماده 441 - خیـارتبعض صفقه وقتی
حاصل مـی شودکه عقدبیع نسبت بـه بعض مبیع بـه جهتی ازجهات باطل باشددراین صورت مشتری
حق خواهدداشت بیع رافسخ نمایدیـابه نسبت قسمتی کـه بیع واقع شده هست قبول کندونسبت
به قسمتی کـه بیع باطل بوده هست ثمن رااستردادکند. ماده 442 - درموردتبعض صفقه
قسمتی ازثمن کـه بایدبه مشتری برگرددبه طریق ذیل حساب مـی شود - آن قسمت ازمبیع که
به ملکیت مشتری قرارگرفته منفرداقیمت مـی شودوهرنسبتی کـه بین قیمت مزبوروقیمتی که
مجموع مبیع درون حال اجتماع داردپیداشودبه همان نسبت ازثمن رابایع نگاهداشته وبقیـه
را بایدبه مشتری ردنماید. ماده 443 - تبعض صفقه وقتی موجب خیـاراست کـه مشتری درحین
معامله عالم بـه آن نباشدولی درهرحال ثمن تقسیط مـی شود. دهم - درخیـارتخلف شرط ماده
444 - احکام خیـارتخلف شرط بطوری هست که درمواد234الی 245 ذکرشده هست . فقره دوم -
دراحکام خیـارات بطورکلی ماده 445 - هریک ازخیـارات بعدازفوت منتقل بـه وارث مـی شود.
ماده 446 - خیـارشرط ممکن هست به قیدمباشرت واختصاص بـه شخص مشروط له قرارداده
شوددراین صورت منتقل بـه وارث نخواهدشد. ماده 447 - هرگاه شرط خیـاربرای شخصی
غیرازمتعاملین شده باشدمنتقل بـه ورثه نخواهدشد. ماده 448 - سقوط تمام یـابعضی
ازخیـارات رامـی توان درضمن عقدشرط نمود. ماده 449 - فسخ بهرلفظ یـافعلی کـه دلالت
برآن نمایدحاصل مـی شود. ماده 450 - تصرفاتی کـه نوعاکاشف ازرضای معامله باشدامضای
فعلی مثل آنکه مشتری کـه خیـارداردباعلم بـه خیـارمبیع رابفروشدیـارهن بگذارد. ماده 451
- تصرفاتی کـه نوعاکاشف ازبهم زدن معامله باشدفسخ فعلی هست . ماده 452 -
اگرمتعاملین هردوخیـارداشته باشندویکی ازآنـهاامضاکندو دیگری فسخ نمایدمعامله منفسخ
مـی شود. ماده 453 - درخیـارمجلس وحیوان وشرط اگرمبیع بعدازتسلیم ودرزمان خیـاربایع
یـامتعاملین تلف یـاناقص شودبرعهده مشتری هست واگرخیـارمختص مشتری باشدتلف یـانقص
بعهده بایع هست . ماده 454 - هرگاه مشتری مبیع رااجاره داده باشدوبیع فسخ شوداجاره
باطل نمـی شودمگراین کـه عدم تصرفات ناقله درعین ومنفعت برمشتری صریحایـا ضمناشرط شده
که دراین صورت اجاره باطل هست . ماده 455 - اگرپس ازعقدبیع مشتری تمام یـاقسمتی
ازمبیع رامتعلق حق غیرقراردهدمثل اینکه نزدکسی رهن گذاردفسخ معامله موجب زوال حق
شخص مزبورنخواهدشدمگراینکه شرط خلاف شده باشد. ماده 456 - تمام انواع خیـاردرجمـیع
معاملات لازمـه ممکن هست موجودباشد مگرخیـارمجلس وحیوان وتاخیرثمن کـه مخصوص بیع است
. ماده 457 - هربیع لازم هست مگراینکه یکی ازخیـارات درآن ثابت شود. فصل دوم -
دربیع شرط ماده 458 - درعقدبیع متعاملین مـی توانندشرط نمایندکه هرگاه بایع درمدت
معینی تمام مثل ثمن رابه مشتری ردکندخیـارفسخ معامله رانسبت بـه تمام مبیع داشته
باشدوهمچنین مـی توانندشرط کنندکه هرگاه بعض مثل ثمن را ردکندخیـارفسخ معامله رانسبت
به تمام یـابعض مبیع داشته باشددرهرحال حق خیـارتابع قراردادمتعاملین خواهدبودوهرگاه
به ثمن قیدتمام یـابعض نشده باشدخیـارثابت نخواهدبودمگرباردتمام ثمن . ماده 459 -
دربیع شرط بـه مجردعقدمبیع ملک مشتری مـی شودباقیدخیـار به منظور بایع بنابراین اگربه
شرایطی کـه بین اوومشتری به منظور استردادمبیع مقرر شده هست عمل ننمایدبیع قطعی شده
ومشتری مالک قطعی مبیع مـی گرددواگر بالعبایع بـه شرایط مزبوره عمل نمایدومبیع
رااستردادکندازحین فسخ مبیع مال بایع خواهدشدولی نماآت ومنافع حاصله ازحین
عقدتاحین فسخ مال مشتری هست . ماده 460 - دربیع شرط مشتری نمـی توانددرمبیع تصرفی
که منافی خیـار باشدازقبیل نقل وانتقال وغیره بنماید. ماده 461 - اگرمشتری درزمان
خیـارازاخذثمن امتناع کندبایع مـی تواند باتسلیم ثمن بـه حاکم یـاقائم مقام اومعامله
رافسخ کند. ماده 462 - اگرمبیع بـه شرط بواسطه فوت مشتری بـه ورثه اومنتقل شودحق فسخ
بیع درمقابل ورثه بـه همان ترتیبی کـه بوده هست باقی خواهدبود. ماده 463 - اگردربیع
شرط معلوم شودکه قصدبایع حقیقت بیع نبوده هست احکام بیع درآن مجری نخواهدبود. فصل
سوم - درمعاوضه ماده 464 - معاوضه عقدی هست که بموجب آن یکی ازطرفین مالی مـیدهدبه
عوض مال دیگرکه ازطرف دیگراخذمـی کندبدون ملاحظه اینکه یکی ازن مبیع ودیگری ثمن
باشد. ماده 465 - درمعاوضه احکام خاصه بیع جاری نیست . فصل چهارم - دراجاره ماده
466 - اجاره عقدی هست که بموجب آن مستاجرمالک منافع عین مستاجره مـی شود.اجاره
دهنده راموجرواجاره کننده رامستاجرومورداجاره راعین مستاجره گویند. ماده 467 -
مورداجاره ممکن هست اشیـاءیـاحیوان یـاانسان باشد. مبحث اول - دراجاره اشیـاء ماده 468
- دراجاره اشیـاءمدت اجاره بایدمعین شودوالااجاره باطل هست . ماده 469 - مدت اجاره
ازروزی شروع مـی شودکه بین طرفین مقررشده واگر درعقداجاره ابتدای مدت ذکرنشده
باشدازوقت عقدمحسوب هست . ماده 470 - درصحت اجاره قدرت برتسلیم عین مستاجره شرط
است . ماده 471 - به منظور صحت اجاره بایدانتفاع ازعین مستاجره بابقاءاصل آن ممکن
باشد. ماده 472 - عین مستاجره بایدمعین باشدواجاره عین مجهول یـامرددباطل هست .
ماده 473 - لازم نیست کـه موجرمالک عین مستاجره باشدولی بایدمالک منافع آن باشد.
ماده 474 - مستاجرمـی تواندعین مستاجره رابه دیگری اجاره بدهدمگر اینکه درعقداجاره
خلاف آن شرط شده باشد. ماده 475 - اجاره مال مشاع جائزاست لیکن تسلیم عین مستاجره
موقوف هست به اذن شریک . ماده 476 - موجربایدعین مستاجره راتسلیم مستاجرکندودرصورت
امتناع موجراجبارمـی شودودرصورت تعذراجبارمستاجرخیـارفسخ دارد. ماده 477 -
موجربایدعین مستاجررادرحالتی تسلیم نمایدکه مستاجر بتوانداستفاده مطلوبه ازآن
راد. ماده 478 - هرگاه معلوم شودعین مستاجره درحال اجاره معیوب بوده مستاجرمـی
توانداجاره رافسخ کندیـابهمان نحوی کـه بوده هست اجاره راباتمام اجرت قبول کندولی
اگرموجررفع عیب کندبه نحوی کـه به مستاجرضرری نرسد مستاجرحق فسخ ندارد. ماده 479 -
عیبی کـه موجب فسخ اجاره مـی شودعیبی هست که موجب نقصان منفعت یـاصعوبت درانتفاع
باشد. ماده 480 - عیبی کـه بعدازعقدوقبل ازقبض منفعت درعین مستاجره حادث شودموجب
خیـاراست واگرعیب دراثناءمدت اجاره حادث شودنسبت بـه بقیـه مدت خیـارثابت هست . ماده
481 - هرگاه عین مستاجره بواسطه عیب ازقابلیت انتفاع خارج شده ونتوان رفع عیب
نموداجاره باطل مـی شود. ماده 482 - اگرمورداجاره عین کلی باشدوفردی کـه موجرداده
معیوب درآیدمستاجرحق فسخ نداردومـی تواندموجررامجبوربه تبدیل آن نمایدواگر تبدیل آن
ممکن نباشدحق فسخ خواهدداشت . ماده 483 - اگردرمدت اجاره عین مستاجره بـه واسطه
حادثه کلایـابعضا تلف شوداززمان تلف نسبت بـه مقدارتلف شده منفسخ مـی شودودرصورت تلف
بعض آن مستاجرحق دارداجاره رانسبت بـه بقیـه فسخ کندیـافقط مطالبه تقلیل نسبی مال
الاجاره نماید. ماده 484 - موجرنمـی توانددرمدت اجاره درعین مستاجره تغییری دهدکه
منافی مقصودمستاجرازاستیجارباشد. ماده 485 - اگردرمدت اجاره درعین مستاجره
تعمـیراتی لازم آیدکه تاخیر درآن موجب ضررموجرباشدمستاجرنمـی تواندمانع تعمـیرات
مزبوره گردداگر چه درمدت تمام یـاقسمتی اززمان تعمـیرنتواندازعین مستاجره کلایـابعضا
استفاده نمایددراین صورت حق فسخ اجاره راخواهدداشت . ماده 486 - تعمـیرات وکلیـه
مخارجی کـه درعین مستاجره به منظور امکان انتفاع ازآن لازم هست بعهده مالک هست مگرآنکه
شرط خلاف شده یـاعرف بلد برخلاف آن جاری باشدوهمچنین هست آلات وادواتی کـه برای
امکان انتفاع ازعین مستاجره لازم مـی باشد. ماده 487 - هرگاه مستاجرنسبت بـه عین
مستاجره تعدی یـاتفریط نمایدو موجرقادربرمنع آن نباشدموجرحق فسخ دارد. ماده 488 -
اگرشخص ثالثی بدون ادعاءحقی درعین مستاجره یـامنافع آن مزاحم مستاجرگردددرصورتی که
قبل ازقبض باشدمستاجرحق فسخ داردواگرفسخ ننمودمـی تواندبرای رفع مزاحمت ومطالبه
اجرت المثل بخودمزاحم رجوع کندو اگرمزاحمت بعدازقبض واقع شودحق فسخ نداردوفقط مـی
تواندبه مزاحم رجوع کند. ماده 489 - اگر شخصی کـه مزاحمت مـی نماید مدعی حق نسبت
بعین مستاجره یـا منافع آن باشد مزاحم نمـی تواند عین مزبوره را از ید مستاجر انتزاع
نماید مگر بعد از اثبات حق با طرفیت مالک و مستاجرهردو . ماده 490 - مستاجر حتما :
اولا - درون استعمال عین مستاجره بـه نحو متعارف رفتارکرده وتعدی یـاتفریط نکند. ثانیـا
- عین مستاجره به منظور همان مصرفی کـه در اجاره مقررشده و در صورت عدم تعیین درون منافع
مقصوده کـه از اوضاع و احوال استنباط مـی شود استعمال نماید. ثالثا - مال الاجاره را
در مواعدی کـه بین طرفین مقرراست تادیـه کندو درصورت عدم تعیین موعد نقدا باید
بپردازد. ماده 491 - اگرمنفعتی کـه دراجاره تعیین شده هست به خصوصیت آن منظور نبوده
مستاجرمـی توانداستفاده منفعتی کندکه ازحیث ضررمساوی یـاکمتراز منفعت معینـه باشد.
ماده 492 - اگرمستاجرعین مستاجره رادرغیرموردی کـه دراجاره ذکرشده باشدیـاازاوضاع
واحوال استنباط مـی شوداستعمال کندومنع آن ممکن نباشد موجرحق فسخ اجاره راخواهدداشت
. ماده 493 - مستاجرنسبت بـه عین مستاجره ضامن نیست بـه این معنی کـه اگر عین مستاجره
بدون تفریط یـاتعدی اوکلایـابعضاتلف شودمسئول نخواهدبود ولی مستاجرتفریط یـاتعدی
نمایدضامن هست اگرچه نقص درنتیجه تفریط یـا تعدی حاصل نشده باشد. ماده 494 -
عقداجاره بـه محض انقضاءمدت برطرف مـی شودواگرپس از انقضاءآن مستاجرعین مستاجره
رابدون اذن مالک مدتی درتصرف خودنگاهدارد موجربرای مدت مزبورمستحق اجرت المثل
خواهدبوداگرچه مستاجراستیفاء منفعت نکرده باشدواگربااجازه مالک درتصرف نگاه
داردوقتی حتما اجرت المثل بدهدکه استیفاءمنفعت کرده باشدمگراینکه مالک اجازه داده
باشدکه مجانااستفاده نماید. ماده 495 - اگربرای تادیـه مال الاجاره ضامنی داده شده
باشدضامن مسئول اجرت المثل مذکوردرماده فوق نخواهدبود. ماده 496 - عقداجاره بواسطه
تلف شدن عین مستاجره ازتاریخ تلف باطل مـی شودونسبت بـه تخلف ازشرایطی کـه بین
موجرومستاجرمقرراست خیـارفسخ از تاریخ تخلف ثابت مـی گردد. ماده 497 - عقداجاره
بواسطه فوت موجریـامستاجرباطل نمـی شودولیکن اگرموجرفقط به منظور مدت عمرخودمالک منافع
عین مستاجره بوده هست اجاره بـه فوت موجرباطل مـی شوداگرشرط مباشرت مستاجرشده باشدبه
فوت مستاجر باطل مـی گردد. ماده 498 - اگرعین مستاجره بـه دیگری منتقل شوداجاره به
حال خودباقی هست مگراینکه موجرحق فسخ درصورت نقل رابرای خودشرط کرده باشد. ماده
499 - هرگاه متولی باملاحظه صرفه وقف مال موقوفه رااجاره دهد اجاره بـه فوت اوباطل
نمـی گردد. ماده 500 - دربیع شرط مشتری مـی تواندمبیع رابرای مدتی کـه بایع حق خیـار
ندارداجاره منافی باخیـاربایع باشدبوسیله جعل خیـاریـانحوآن حق بایع را محفوظ
داردوالااجاره تاحدی کـه منافی باحق بایع باشدباطل خواهدبود. ماده 501 -
اگردرعقداجاره مدت بطورصریح ذکرنشده ومال الاجاره هم از قرارروزیـاماه یـاسالی فلان
مبلغ معین شده باشداجاره به منظور یک روزیـایکماه یـایکسال صحیح خواهدبودواگرمستاجرعین
مستاجره رابیش ازمدتهای مزبوره درتصرف خودنگاه داردوموجرهم تخلیـه
یداورانخواهدموجربموجب مراضات حاصله به منظور بقیـه مدت وبه نسبت زمان تصرف مستحق اجرت
مقرربین طرفین خواهدبود. ماده 502 - اگرمستاجردرعین مستاجره بدون اذن موجرتعمـیراتی
نمایدحق مطالبه قیمت آنرانخواهدداشت . ماده 503 - هرگاه مستاجربدون اجازه
موجردرخانـه یـازمـینی کـه اجاره کرده وضع بنایـاغرس اشجارکندهریک ازموجرومستاجرحق
داردهروقت بخواهد بناراخراب یـادرخت راقطع نمایددراین صورت اگردرعین مستاجره نقصی
حاصل شودبرعهده مستاجراست . ماده 504 - هرگاه مستاجربه موجب عقداجاره
مجازدربنایـاغرس بوده موجرنمـی تواندمستاجررابه خراب یـاکندن آن
اجبارکندوبعدازانقضاء مدت اگربنایـادرخت درتصرف مستاجرباقی بماندموجرحق مطالبه اجرت
المثل زمـین راخواهدداشت واگردرتصرف موجرباشدمستاجرحق مطالبه اجرت المثل بنایـادرخت
راخواهدداشت . ماده 505 - اقساط مال الاجاره کـه بعلت نرسیدن موعدپرداخت آن برذمـه
مستاجرمستقرنشده هست به موت اوحاصل نمـی شود. ماده 506 - دراجاره عقارآفت زراعت
ازهرقبیل کـه باشدبه عهده مستاجر هست مگراینکه درعقداجاره طوردیگرشرط شده باشد.
مبحث دوم - دراجاره حیوانات ماده 507 - دراجاره حیوان تعیین منفعت بابه تعیین مدت
اجاره هست یـا بـه بیـانت مسافت ومحلی کـه راکب یـامحصول بایدبه آنجاحمل شود. ماده 508
- درموردی کـه منفعت بـه بیـان مدت اجاره معلوم شودتعیین راکب یـامحمول لازم نیست ولی
مستاجرنمـی تواندزیـاده برمقدارمتعارف حمل کندواگرمنفعت بـه بیـان مسافت ومحل معین شده
باشدتعیین راکب یـامحمول لازم هست . ماده 509 - دراجاره حیوان ممکن هست شرط شودکه
اگرموجردروقت معین محمول رابه مقصدنرساندمقدارمعینی ازمال الاجاره کم شود. ماده
510 - دراجاره حیوان لازم نیست کـه عین مستاجره حیوان معینی باشد بلکه تعیین آن به
نوع معینی کافی خواهدبود. ماده 511 - حیوانی کـه مورداجاره هست بایدبرای همان
مقصودی استعمال شودکه قصدطرفین بوده هست بنابراین حیوانی کـه برای سواری اجاره داده
شده هست نمـی تواندبرای بارکشی استعمال نمود. مبحث سوم - دراجاره اشخاص ماده 512 -
در اجاره اشخاصی کـه اجاره مـی کند مستاجر وکسی کـه مورد اجاره واقع مـی شود اجیر و
مال الاجاره اجرت نامـیده مـی شود . ماده 513 - اقسام عمده اجاره اشخاص از قرارذیل
است : 1 - اجاره خدمـه وکارگران از هر قبیل . 2 - اجاره متصدیـان حمل و نقل اشخاصی
یـا مال التجاره اعم از راه خشکی یـا آب یـا هوا . فقره اول - دراجاره خدمـه وکارگر
ماده 514 - خادم یـاکارگرنمـی توانداجیرشودمگربرای مدت معینی یـا به منظور انجام امری
معینی . ماده 515 - اگرکسی بدون تعیین انتهاءمدت اجیرشودمدت اجاره محدود
خواهدبودبه مدتی کـه مزدازقرارآن معین شده هست بنابراین اگرمزداجیراز قرارروزهفته
یـاماه یـاسالی فلان مبلغ معین شده باشدمدت اجاره محدودبه یک روزیـایک هفته یـایک ماه
یـایکسال خواهدبودوپس ازانقضاءمدت مزبور اجاره برطرف مـی شودولی اگرپس ازانقضاءمدت
اجیربخدمت خوددوام دهد وموجراورانگاه دارداجیرنظربه مراضات حاصله بـه همانطوری که
درزمان اجاره بین اووموجرمقرربوده مستحق اجرت خواهدشد. فقره دوم - درون اجاره متصدی
حمل و نقل ماده 516 - تعهدات متصدیـان حمل و نقل اعم از اینکه از راه خشکی یـاآب یـا
هوا باشد به منظور حفاظت و نگاهداری اشیـائی کـه به آنـها سپرده مـی شود همان هست که برای
امانت داران مقرراست بنابراین درصورت تفریط یـاتعدی مسئول تلف یـا ضایع شدن اشیـائی
خواهند بودکه به منظور حمل بـه آنـها داده مـی شود و این مسئولیت ازتاریخ تحویل اشیـاءبه
آنان خواهد بود . ماده 517 - مفاد ماده 509 درون مورد متصدیـان حمل و نقل نیز مجری
خواهد بود . فصل پنجم - درمزارعه ومساقات ،مبحث اول - درمزارعه ماده 518 - مزارعه
عقدی هست که بموجب آن احدازطرفین زمـینی رابرای مدت معینی بطرف دیگرمـی دهدکه آن
رازراعت کرده وحاصل راتقسیم کند. ماده 519 - درعقدمزارعه حصه هریک ازمزارع وعامل
بایدبنحواشاعه از قبیل ربع یـاثلث یـانصف وغیره معین گرددواگربنحودیگرباشداحکام
مزارعه جاری نخواهدشد. ماده 520 - درمزارعه جائزاست شرط شودکه یکی ازدوطرف علاوه
برحصه ازحاصل مال دیگری نیزبطرف مقابل بدهد. ماده 521 - درعقدمزارعه ممکن هست هریک
ازبذروعوامل مال مزارع باشدیـاعامل دراین صورت نیزحصه مشاع هریک ازطرفین برطبق
قراردادیـاعرف بلدخواهدبود. ماده 522 - درعقدمزارعه لازم نیست کـه متصرف زمـین مالک
آنـهم باشدولی لازم هست که مالک منافع بوده باشدیـابعنوانی ازعناوین ازقبیل ولایت
وغیره حق تصرف درآن راداشته باشد. ماده 523 - زمـینی کـه موردمزارعه هست بایدبرای
زرع مقصودقابل باشد اگرچه محتاج بـه اصلاح یـاتحصیل آب باشدواگرزرع محتاج بـه عملیـاتی
باشداز قبیل حفرنـهریـاچاه وغیرخودرحین عقدجاهل بـه آن بوده باشدحق فسخ معامله را
خواهدداشت . ماده 524 - نوع زرع بایددرعقدمزارعه معین باشدمگراینکه برحسب عرف
بلدمعلوم ویـاعقدبرای مطلق زراعت بوده باشددرصورت اخیرعامل دراختیـار نوع زراعت
مختارخواهدبود. ماده 525 - عقدمزارعه عقدی هست لازم . ماده 526 - هریک ازمالک عامل
ومزارع مـی توانددرصورت غبن معامله را فسخ کند. ماده 527 - هرگاه زمـین بواسطه فقدان
آب یـاعلل دیگرازاین قبیل از قابلیت انتفاع خارج شودورفع مانع ممکن نباشدعقدمزارعه
منفسخ مـی شود. ماده 528 - اگرشخص ثالثی قبل ازاینکه زمـین موردمزارعه تسلیم عامل
شودآن راغصب کندعامل مختاربرفسخ مـی شودولی اگرغصب بعدازتسلیم واقع شودحق فسخ
ندارد. ماده 529 - عقدمزارعه بـه فوت متعاملین یـااحدازآنـهاباطل نمـی شودمگر اینکه
مباشرت عامل شرط شده باشددراین صورت بـه فوت اومنفسخ مـی شود. ماده 530 - هرگاهی
به مدت عمرخودمالک منافع زمـینی بوده وآن را بـه مزارعه داده باشدعقدمزارعه بـه فوت
اومنفسخ مـی شود. ماده 531 - بعدازظهورثمره زرع عامل مالک حصه خودازآن مـی شود. ماده
532 - درعقدمزارعه اگرشرط شودکه تمام ثمره مال مزارع یـاعامل تنـهاباشدعقدباطل هست .
ماده 533 - اگرعقدمزارعه بعلتی باطل شودتمام حاصل مال صاحب بذر هست وطرف دیگرکه
مالک زمـین یـاآب صاحب عمل بوده هست به نسبت آنچه کـه مالک بوده مستحق اجرت المثل
خواهدبود.اگربذرمشترک بین مزارع وعامل باشدحاصل واجرت المثل نیزبه نسبت بذربین
آنـهاتقسیم مـی شود. ماده 534 - هرگاه عامل دراثناءیـادرابتداعمل آن راترک کندوکسی
نباشدکه عمل رابجای اوانجام دهدحاکم بـه تقاضای مزارع عامل رااجباربه انجام مـی
کندویـاعمل رابخرج عامل ادامـه مـی دهدودرصورت عدم امکان مزارع حق فسخ دارد. ماده 535
- اگرعامل زراعت نکندومدت منقضی شودمزارع مستحق اجرت المثل هست . ماده 536 - هرگاه
عامل بطورمتعارف مواظبت درزراعت ننمایدوازاین حیث حاصل کم شودیـاضرردیگرمتوجه مزارع
گرددعامل ضامن تفاوت خواهدبود. ماده 537 - هرگاه درعقدمزارعه زرع معینی قیدشده
باشدوعامل غیرآن را زرع نمایدمزارعه باطل وبرطبق ماده 533 رفتارمـی شود. ماده 538 -
هرگاه مزارعه دراثناءمدت قبل ازظهورثمره فسخ شودحاصل مال مالک بذراست وطرف
دیگرمستحق اجرت المثل خواهدبود. ماده 539 - هرگاه مزارعه بعدازظهورثمره فسخ
شودهریک ازمزارع وعامل بـه نسبتی کـه بین آنـهامقرربوده شریک درثمره هستندلیکن
ازتاریخ فسخ که تا برداشت حاصل هریک بـه اخذاجرت المثل زمـین وعمل وسایرمصالح الاملاک
خود کـه به حصه مقرربطرف دیگرتعلق مـی گیردمستحق خواهدبود. ماده 540 - هرگاه مدت
مزارعه منقضی شودواتفاقازرع نرسیده باشد مزارع حق داردکه زراعت راازاله کندیـاآن
رابه اخذاجرت المثل ابقاءنماید ماده 541 - عامل مـی تواندبرای زراعت
اجیربگیردیـابادیگری شریک شود ولی به منظور انتقال معامله یـاتسلیم زمـین بـه دیگری رضای
مزارع لازم هست . ماده 542 - خراج زمـین بـه عهده مالک هست مگراینکه خلاف آن شرط شده
باشدسایرمخارج زمـین برحسب تعیین طرفین متعارف هست . مبحث دوم - درمساقات ماده 543
- مساقات معامله ای هست که بین صاحب درخت وامثال آن یـا عامل درمقابل حصه مشاع معین
ازثمره واقع مـی شودوثمره اعم هست ازمـیوه وبرگ گل وغیره آن . ماده 544 - درهرموردکه
مساقات باطل شودیـافسخ شودتمام ثمره مال مالک هست وعامل مستحق اجرت المثل خواهدبود.
ماده 545 - مقررات راجعه بـه مزارعه کـه درمبحث قبل ذکرشده هست در موردعقدمساقات
نیزمرعی خواهدبودمگراینکه عامل نمـی تواندبدون اجازه مالک معامله رابه دیگری
واگذاریـابادیگری شرکت نماید. فصل ششم - درمضاربه ماده 546 - مضاربه عقدی هست که
بموجب آن احدمتعاملین سرمایـه مـی دهد باقیداینکه طرف دیگرباآن تجارت کرده ودرسودآن
شریک باشندصاحب سرمایـه مالک وعامل مضارب نامـیده مـی شود. ماده 547 - سرمایـه بایدوجه
نقدباشد. ماده 548 - حصه هریک ازمالک ومضارب درمنافع بایدجزءمشاع ازکل ازقبیل ربع
یـاثلث وغیره باشد. ماده 549 - حصه های مزبوره درماده فوق بایددرعقدمضاربه معین
شودمگر اینکه درعرف منجزامعلوم بوده وسکوت درعقدمنصرف بـه آن گردد. ماده 550 -
مضاربه عقدی هست جائز. ماده 551 - عقدمضاربه بـه یکی ازعلل ذیل منفسخ مـی شود : 1)
درصورت موت یـاجنون یـاسفه احدطرفین . 2) درصورت مفلس شدن مالک . 3) درصورت تلف شدن
تمام سرمایـه وربح . ماده 552 - هرگاه درمضاربه به منظور تجارت مدت معین شده باشدتعیین
مدت موجب لزوم عقدنمـی شودلیکن بعد ازانقضاءمدت مضارب نمـی تواندمعامله دمگربه
اجازه جدیدمالک . ماده 553 - درصورتی کـه مضاربه مطلق باشدیعنی تجارت خاصی شرط نشده
باشدعامل مـی تواندهرقسم تجارتی راکه صلاح بداندبنمایدولی درطرزتجارت بایدمتعارف
رارعایت کند. ماده 554 - مضارب نمـی تواندنسبت بـه همان سرمایـه بادیگری مضاربه
کندیـاآن رابه غیرواگذارنمایدمگربااجازه مالک . ماده 555 - مضارب بایداعمالی راکه
برای نوع تجارت متعارف ومعمول بلدوزمان هست بجاآوردولی اگراعمالی راکه برطبق عرف
بایستی باجیررجوع کندخودشخصاانجام دهدمستحق اجرت آن نخواهدبود. ماده 556 - مضارب
درحکم امـین هست وضامن مال مضاربه نمـی شودمگردر صورت تفریط یـاتعدی . ماده 557 -
اگرکسی مالی به منظور تجارت بدهدوقرارگذاردکه تمام منافع مال مالک باشددراین صورت
معامله مضاربه محسوب نمـی شودوعامل مستحق اجرت المثل خواهدبودمگراینکه معلوم شودکه
عامل عمل راتبرعاانجام داده هست . ماده 558 - اگرشرط شودکه مضارب ضامن سرمایـه
خواهدبودویـاخسارات حاصله ازتجارت متوجه مالک نخواهدشدعقدباطل هست مگراینکه
بطورلزوم شرط شده باشدکه مضارب ازمال خودبه مقدارخسارت یـاتلف مجانابه مالک تملیک
کند. ماده 559 - درحساب جاری یـاحساب بـه مدت ممکن هست بارعایت شرط قسمت اخیرماده
قبل احکام مضاربه جاری وحق المضاربه بـه آن تعلق بگیرد. ماده 560 - بـه غیرازآنکه
فوقامذکورشدمضاربه تابع شرایط ومقرراتی هست که بموجب عقدبین طرفین مقرراست . فصل
هفتم - درجعاله ماده 561 - جعاله عبارت هست ازالتزام شخصی بـه اداءاجرت معلوم در
مقابل عملی اعم ازاینکه طرف معین باشدیـاغیرمعین . ماده 562 - درجعاله ملتزم راجاعل
وطرف راعامل واجرت راجعل مـی گویند ماده 563 - درجعاله معلوم بودن اجرت من جمـیع
الجهات لازم نیست بنابر این اگرکسی ملتزم شودکه هرگم شده اوراپیداکندحصه مشاع
معینی ازآن مال اوخواهدبودجعاله صحیح هست . ماده 564 - درجعاله گذشته ازعدم لزوم
تعیین عامل ممکن هست عمل هم مردودوکیفیـات آن نامعلوم باشد. ماده 565 - جعاله تعهدی
است جائزومادامـی کـه عمل بـه اتمام نرسیده هست هریک ازطرفین مـی توانندرجوع کنندولی
اگرجاعل دراثناءعمل رجوع نماید بایداجرت المثل عمل عامل رابدهد. ماده 566 - هرگاه
درجعاله عمل دارای اجزاءمتعددبوده وهریک ازاجزاء مقصودبالاصاله جاعل بوده
باشدوجعاله فسخ گرددعامل ازاجرت المسمـی بـه نسبت عملی کرده هست مستحق خواهدبوداعم
ازاینکه فسخ ازطرف جاعل باشدیـا ازطرف خودعامل . ماده 567 - عامل وقتی مستحق جعل مـی
گرددکه متعلق جعاله راتسلیم کرده یـاانجام داده باشد. ماده 568 - اگرعاملین متعددبه
شرکت هم عمل راانجام دهندهریک بـه نسبت مقدارعمل خودمستحق جعل مـی گردد. ماده 569 -
مالی کـه جعاله به منظور آن واقع شده هست ازوقتی کـه بدست عامل مـی رسدتابه جاعل
ردکنددردست اوامانت هست . ماده 570 - جعاله برعمل نامشروع ویـابرعمل غیرعقلائی باطل
است . فصل هشتم - درشرکت مبحث اول - دراحکام شرکت ماده 571 - شرکت عبارت است
ازاجتماع حقوق مالکین متعدددرشیئی واحدبنحواشاعه . ماده 572 - شرکت اختیـاری است
یـاقهری . ماده 573 - شرکت اختیـاری یـادرنتیجه عقدی ازعقودحاصل مـی شودیـادر نتیجه عمل
شرکاءازقبیل مزاج اختیـاری یـاقبول مالی مشاعادرازاءعمل چندنفر ونحواینـها. ماده 574
- شرکت قهری اجتماع حقوق مالکین هست که درنتیجه امتزاج یـا ارث حاصل مـی شود. ماده
575 - هریک ازشرکاءبه نسبت سهم خوددرنفع وضررسهیم مـی باشدمگر اینکه به منظور یک
یـاچندنفرازآنـهادرمقابل عملی سهم زیـادتری منظورشده باشد. ماده 576 - طرزاداره
اموال مشترک تابع شرایط مقرره بین شرکاء خواهدبود. ماده 577 - شریکی کـه درضمن
عقدبه اداره اموال مشترک ماذون شده هست مـی تواندهرعملی راکه لازمـه اداره
است انجام دهدوبه هیچوجه مسئول خسارات حاصله ازاعمال خودنخواهدبودمگردرصورت تفریط
یـاتعدی . ماده 578 - شرکاءهمـه وقت مـی توانندازاذن خودرجوع کنندمگراینکه اذن درضمن
عقدلازم داده شده باشدکه دراین صورت مادام کـه شرکت باقی هست حق رجوع ندارند. ماده
579 - اگراداره شرکت بعهده شرکاءمتعددباشدبنحوی کـه هر یک بطوراستقلال ماذون
دراقدام باشدهریک ازآنـهامـی توانندمنفردابه اعمالی کـه برای اداره لازم است
اقدام کند. ماده 580 - اگربین شرکاءمقررشده باشدکه یکی ازمدیران نمـی تواندبدون
دیگری اقدام کندمدیری کـه به تنـهائی اقدام کرده باشددرصورت عدم امضاء
شرکاءدیگردرمقابل شرکاءضامن خواهدبوداگرچه ماذونین دیگرامکان فعلی به منظور مداخله
درامراداره موجودنبوده باشد. ماده 581 - تصرفات هریک ازشرکاءدرصورتی کـه بدون
اذن یـاخارج ازحدود اذن باشدفضولی بوده وتابع مقررات معاملات فضولی خواهدبود. ماده
582 - شریکی کـه بدون اذن یـادرخارج ازحدوداذن تصرف دراموال شرکت نمایدضامن هست .
ماده 583 - هریک ازشرکاءمـی تواندبدون رضایت شرکاءدیگرسهم خودرا جزءیـاکلابه شخص
ثالثی منتقل کند. ماده 584 - شریکی کـه مال الشرکه دریداوست درحکم امـین هست وضامن
تلف ونقص آن نمـی شودمگردرصورت تفریط یـاتعدی . ماده 585 - شریک غیرماذون درمقابل
اشخاصی کـه باآنـهامعامله کرده مسئول بوده وطلبکاران فقط حق رجوع بـه اودارند. ماده
586 - اگربرای شرکت درضمن عقدلازمـی مدت معین نشده باشدهریک از شرکاءهروقت که
بخواهدمـی تواندرجوع کند. ماده 587 - شرکت بـه یکی ازطرق ذیل مرتفع مـی شود - 1)
درصورت تقسیم . 2)درصورت تلف شدن تمام مال شرکت . ماده 588 - درمواردذیل
شرکاءماذون درتصرف اموال مشترکه نمـی باشند : 1) درصورت انقضاءمدت ماذونیت یـارجوع
ازآن درصورت امکان رجوع . 2) درصورت فوت یـامحجورشدن یکی ازشرکاء مبحث دوم -
درتقسیم اموال شرکت ماده 589 - هرشریک المال مـی تواندهروقت بخواهدتقاضای تقسیم مال
مشترک رابنمایدمگردرمواردی کـه تقسیم بـه موجب این قانون ممنوع یـاشرکاء بـه وجه ملزمـی
ملتزم برعدم تقسیم شده باشند. ماده 590 - درون صورتی کـه شرکاء بیش از دو نفر باشند
ممکن هست تقسیم فقط بـه نسبت سهم یک یـا چند نفر ازآنـها بعمل آید و سهام دیگران به
اشاعه باقی بماند. ماده 591 - هرگاه تمام شرکاء بـه تقسیم مال مشترک راضی باشند
تقسیم بـه نحوی کـه شرکاء تراضی نمایند بعمل مـی آید و در صورت عدم توافق بین شرکاء
حاکم اجبار بـه تقسیم مـی کند مشروط براینکه تقسیم مشتمل بر ضرر نباشدکه درون این صورت
اجبار جائز نیست و تقسیم حتما به تراضی باشد. ماده 592 - هرگاه تقسیم به منظور بعضی از
شرکاء مضر و برای بعض دیگر بی ضرر باشد درون صورتی کـه تقاضا از طرف متضرر باشد طرف
دیگر اجبار مـی شود و اگر برعتقاضا از طرف غیرمتضرر بشود شریک متضرر اجبار بر
تقسیم نمـی شود. ماده 593 - ضرری کـه مانع ازتقسیم مـی شودعبارت هست ازنقصان فاحش
قیمت بـه مقداری کـه عادتاقابل مسامحه نباشد. ماده 594 - هرگاه قنات مشترک یـاامثال
آن خرابی پیداکرده ومحتاج بـه تنقیـه یـاتعمـیرشودویک
یـاچندنفرازشرکاءبرضررشرکاءدیگرازشرکت درون تنقیـه یـاتعمـیرامتناع نمایندشریک
یـاشرکاءمتضررمـی توانندبه حاکم رجوع نماینددراین صورت اگرملک قابل تقسیم نباشدحاکم
مـی تواندبرای قلع ماده نزاع ودفع ضررشریک ممتنع رابه اقتضای موقع بـه شرکت درتنقیـه
یـاتعمـیریـا اجاره یـابیع سهم خوداجبارکند. ماده 595 - هرگاه تقسیم متضمن افتادن تمام
مال مشترک یـاحصه یک یـاچند نفرازشرکاءازمالیت باشدتقسیم ممنوع هست اگرچه شرکاءتراضی
نمایند. ماده 596 - درصورتی کـه اموال مشترک متعددباشدقسمت اجباری دربعضی
ازآنـهاملازم باتقسیم باقی اموال نیست . ماده 597 - تقسیم ملک ازوقف جایزاست ولی
تقسیم مال موقوفه بین موقوف علیـهم جایزنیست . ماده 598 - ترتیب تقسیم آنست که
اگرمال مشترک مثلی باشدبه نسبت سهام شرکاء افراز مـی شود و اگرقیمتی باشدبرحسب قیمت
تعدیل مـی شودوبعداز افرازیـاتعدیل درصورت عدم تراضی بین شرکاءحصص آنـهابه قرعه معین
مـی گردد. ماده 599 - تقسیم بعدازآنکه صحیحاواقع شدلازم هست وهیچیک ازشرکاء نمـی
تواندبدون رضای دیگران ازآن رجوع کند. ماده 600 - هرگاه درحصه یک
یـاچندنفرازشرکاءعیبی ظاهرشودکه درحین تقسیم عالم بـه آن نبوده شریک یـاشرکاءمزبورحق
دارندتقسیم رابه هم بزنند. ماده 601 - هرگاه بعدازتقسیم معلوم شودکه قسمت بـه غلط
واقع شده هست تقسیم باطل مـی شود. ماده 602 - هرگاه بعدازتقسیم معلوم شودکه
مقدارمعینی ازاموال تقسیم شده مال غیربوده هست درصورتی کـه مال غیردرتمام حصص
مفروزابه تساوی باشد تقسیم صحیح والاباطل هست . ماده 603 - ممرومجرای هرقسمتی که
ازمتعلقات آنست بعدازتقسیم مخصوص همان قسمت مـی شود. ماده 604 -ی کـه درملک دیگری
حق ارتفاق داردنمـی تواندمانع ازتقسیم آن ملک بشودولی بعدازتقسیم حق مزبوربحال
خودباقی مـی ماند. ماده 605 - هرگاه حصه بعضی ازشرکاءمجرای آب یـامحل عبورحصه شریک
دیگرباشدبعدازتقسیم حق مجری یـاعبورساقط نمـی شودمگراینکه سقوط آن شرط شده
باشدوهمچنین هست سایرحقوق ارتفاقی . ماده 606 - هرگاه ترکه مـیت قبل ازاداءدیون
تقسیم شودویـابعدازتقسیم معلوم شودکه برمـیت دینی بوده هست طلبکاربایدبهریک ازوراث
به نسبت سهم اورجوع کندواگریک چندنفرازوارث معسرشده باشدطلبکارمـی تواندبرای سهم
معسریـامعسرین نیزبه وارث دیگررجوع نماید. فصل نـهم - درودیعه مبجث اول - درکلیـات
ماده 607 - ودیعه عقدی هست که بموجب آن یک نفرمال خودرابه دیگری مـی سپاردبرای آنکه
آن رامجانانگاهدارد.ودیعه گذارمودع وودیعه گیررا مستودع یـاامـین مـی گویند. ماده 608
- درودیعه قبول امـین لازم هست اگرچه بـه فعل باشد. ماده 609 -ی مـی تواندمالی
رابه ودیعه گذاردکه مالک یـاقائم مقام مالک باشدویـاازطرف مالک
صراحتایـاضمنامجازباشد. ماده 610 - درودیعه طرفین بایداهلیت به منظور معامله داشته
باشندواگری مالی راازکسی دیگرکه به منظور معامله اهلیت نداردبعنوان ودیعه قبول کند
بایدآن رابه ولی اوردنمایدواگردریداوناقص یـاتلف شودضامن هست . ماده 611 - ودیعه
عقدی هست جائز. مبحث دوم - درتعهدات امـین ماده 612 - امـین بایدمال ودیعه رابطوری
که مالک مقررنموده حفظ کند واگرترتیبی تعیین نشده باشدآن رابطوری کـه نسبت بـه آن
مال متعارف حفظ کند والاضامن هست . ماده 613 - هرگاه مالک به منظور حفاظت مال ودیعه
ترتیبی مقررنموده باشد وامـین ازبرای حفظ مال تغییرآن ترتیب رالازم بداندمـی
تواندتغییردهدمگر اینکه مالک صریحانـهی ازتغییرکرده باشدکه دراین صورت ضامن هست .
ماده 614 - امـین ضامن تلف یـانقصان مالی کـه به اوسپرده شده هست نمـی باشدمگردرصورت
تعدی یـاتفریط . ماده 615 - امـین درمقام حفظ،مسئول وقایعی نمـی باشدکه دفع آن
ازاقتدار اوخارج هست . ماده 616 - هرگاه ردمال ودیعه مطالبه شودوامـین ازردآن
امتناع کنداز تاریخ امتناع احکام امـین بـه اومترتب نشده وضامن تلف وهرنقص یـاعیبی
است کـه درمال ودیعه حادث شوداگرچه آن عیب یـانقص مستندبه فعل اونباشد. ماده 617 -
امـین نمـی تواندغیرازجهت حفاظت تصرفی درودیعه کندیـابه نحوی ازانحاءازآن منتفع
گرددمگربااجازه صریح یـاضمنی امانت گذاروالا ضامن هست . ماده 618 - اگرمال ودیعه
درجعبه سربسته یـاپاکت مختوم بـه امـین سپرده شده باشدحق نداردآن رابازکندوالاضامن
است . ماده 619 - امـین بایدعین مالی راکه دریـافت کرده هست ردنماید. ماده 620 -
امـین بایدمال ودیعه رابه همان حالی کـه موقع بعد موجود هست مستردداردونسبت به
نواقصی کـه درآن حاصل شده ومربوط بعمل امـین نباشد ضامن نیست . ماده 621 - اگرمال
ودیعه قهراازامـین گرفته شودومشارالیـه قیمت یـا چیزدیگری بجای آن اخذکرده
باشدبایدآنچه راکه درعوض گرفته هست به امانت گذارمجبوربه قبول آن نبوده وحق
داردمستقیمابه قاهررجوع کند. ماده 622 - اگروارث امـین مال ودیعه راتلف
کندبایدازعهده مثل یـا قیمت آن برآیداگرچه عالم بـه ودیعه بودن مال نبوده باشد. ماده
623 - منافع حاصله ازودیعه مال مالک هست . ماده 624 - امـین بایدمال ودیعه رافقط به
کسی کـه آن راازاودریـافت کرده هست یـاقائم مقام قانونی اویـابهی کـه ماذون دراخذمـی
باشدمسترد داردواگربواسطه ضرورتی بخواهدآن راردکندوبهی کـه حق اخذدارددسترس
نداشته باشدبایدبه حاکم ردنماید. ماده 625 - هرگاه مستحق للغیربودن مال ودیعه محقق
گرددبایدامـین آن را بـه مالک حقیقی ردکندواگرمالک معلوم نباشدتابع احکام اموال
مجهول المالک هست . ماده 626 - اگرکسی مال خودرابه ودیعه گذاردودیعه بـه فوت امانت
گذار باطل وامـین ودیعه رانمـی تواندردکندمگربه وارث او. ماده 627 - درصورت تعددوراث
وعدم توافق بین آنـهامال ودیعه بایدبه حاکم ردشود. ماده 628 - اگردراحوال شخص امانت
گذارتغییری حاصل گرددمثلااگر امانت گذارمحجورشودعقدودیعه منفسخ وودیعه رانمـی توان
مستردنمودمگربهی کـه حق اداره اموال محجوررادارد. ماده 629 - اگرمال محجوری
به ودیعه گذارده شده باشدآن مال بایدپس از رفع سمت مزبوربه مالک آن ردشودمگراینکه
ازمالک رفع حجرنشده باشدکه درون این صورت بـه قیم یـاولی بعدی مستردمـی گردد. ماده 630
- اگرکسی مالی رابه سمت قیمومت یـاولایت ودیعه گذاردآن مال بایدپس ازرفع سمت
مزبوربه مالک آن ردشودمگراینکه ازمالک رفع حجر نشده باشدکه دراین صورت بـه قیم
یـاولی بعدی مستردمـی گردد. ماده 631 - هرگاهی مال غیراربعنوانی غیرازمستودع
متصرف باشدو مقررات این قانون اورانسبت بـه آن مال امـین قرارداده باشدمثل مستودع
است بنابراین مستاجرنسبت بـه عین مستاجره قیم یـاولی نسبت بـه مال صغیریـامولی علیـه
وامثال آنـهاضامن نمـی باشدمگردرصورت تفریط یـاتعدی ودرصورت استحقاق مالک به
استردادازتاریخ مطالبه اووامتناع متصرف باامکان رد متصرف مسئول تلف وهرنقص یـاعیبی
خواهدبوداگرچه مستندبه فعل اونباشد. ماده 632 - کاروانسراداروصاحب مـهمانخانـه
وی وامثال آنـها نسبت بـه اشیـاءواسباب یـاالبسه واردین وقتی مسئول مـی باشدکه
اشیـاءو اسباب یـاالبسه نزدآنـهاایداع شده باشدویـااینکه برطبق عرف بلددرحکم ایداع
باشد. مبحث سوم - درتعهدات امانت گذار ماده 633 - امانت گذاربایدمخارجی راکه امانت
داربرای حفظ مال ودیعه کرده هست به اوبدهد. ماده 634 - هرگاه ردمال مستلزم مخارجی
باشدبرعهده امانت گذاراست . فصل دهم - درعاریـه ماده 635 - عاریـه عقدی هست که بموجب
آن احدطرفین بطرف دیگراجازه مـی دهدکه ازعین مال اومجانامنتفع شود. عاریـه دهنده
رامعیروعاریـه گیرنده رامستعیرگویند. ماده 636 - عاریـه دهنده علاوه براهلیت
بایدمالک منفعت مالی باشدکه عاریـه مـی دهداگرچه مالک عین نباشد. ماده 637 -
هرچیزیکه بتوان بابقاءاصلش ازآن منتفع شدمـی تواندموضوع عقدعاریـه گردد.منفعتی که
مقصودازعاریـه هست منفعتی هست که مشروع وعقلائی باشد. ماده 638 - عاریـه عقدی است
جائزوبموت هریک ازطرفین منفسخ مـی شود. ماده 639 - هرگاه مال عاریـه دارای عیوبی
باشدکه به منظور مستعیرتولید خسارتی کندمعیرمسئول خسارت وارده نخواهدبودمگراینکه
عرفامسبب محسوب شود. همـین حکم درموردمودع وموجروامثال آنـهانیزجاری مـی شود. ماده
640 - مستعیرضامن تلف یـانقصان مال عاریـه نمـی باشدمگردرصورت تفریط یـاتعدی . ماده
641 - مستعیرمسئول منقصت ناشی ازاستعمال مال عاریـه نیست مگر اینکه درغیرمورداذن
استعمال نموده باشدواگرعاریـه مطلق بوده برخلاف متعارف استفاده کرده باشد. ماده 642
- اگربرمستعیرشرط ضمان شده باشدمسئول هرکسرونقصانی خواهدبوداگرچه مربوط بعمل
اونباشد. ماده 643 - اگربرمستعیرشرط ضمان منقصت ناشی ازصرف استعمال نیز شده
باشدضامن این منقصت خواهدبود. ماده 644 - درعاریـه طلاونقره اعم ازمسکوک وغیرمسکوک
مستعیرضامن هست هرچندشرط ضمان نشده وتفریط یـاتعدی هم نکرده باشد. ماده 645 - درون رد
عاریـه حتما مفاد مواد 624 و 626 که تا 630 رعایت شود . ماده 646 - مخارج لازمـه برای
انتفاع ازمال عاریـه برعهده مستعیراست و مخارج نگاهداری آن تابع عرف وعادت است
مگراینکه شرط خاصی شده باشد. ماده 647 - مستعیرنمـی تواندمال عاریـه رابه هیچ نحوی
به تصرف غیردهد مگربه اذن معیر. فصل یـازدهم - درقرض ماده 648 - قرض عقدی هست که
بموجب آن احدطرفین مقدارمعینی ازمال خودرابطرف دیگرتملیک مـی کندکه طرف مزبورمثل آن
راازحیث مقداروجنس ووصف ردنمایدودرصورت تعذرردمثل قیمت یوم الردرابدهد. ماده 649 -
اگرمالی کـه موضوع قرض هست بعدازتسلیم تلف یـاناقص شود ازمال مقترض هست . ماده 650 -
مقترض بایدمثل مالی راکه قرض کرده هست ردکنداگرچه قیمتاترقی یـاتنزل کرده باشد.
ماده 651 - اگربرای اداءقرض بـه وجه ملزمـی اجلی معین شده باشدمقترض نمـی تواندقبل
ازانقضاءمدت طلب خودرامطالبه کند. ماده 652 - درون موقع مطالبه حاکم مطابق اوضاع و
احوال به منظور مقترض مـهلت یـا اقساطی قرار مـی دهد . & ماده 653 - مقترض مـیتواند بـه وجه
ملزمـی بـه مقرض وکالت دهد درون مدتی کـه قرض بر ذمـه او باقی هست به مقدار معینی از
دارائی مدیون را درون هر سال مجانا" بـه خود منتقل نماید . ( درون اصلاحات 8/10/61 حذف
شده هست . ) & فصل دوازدهم - درون قمار و گروبندی ماده 654 - قمار و گروبندی باطل و
دعاوی راجعه بـه آن مسموع نخواهد بود . همـین حکم درون مورد کلیـه تعهداتی کـه از
معاملات نامشروع تولید شده باشد جاری هست . & ماده 655 - درون دوانیدن حیوانات سواری
و همچنین درون تیراندازی و شمشیربازی گروبندی جائز و مفاد ماده قبل درون مورد آنـها
رعایت نمـی شود . & ماده 655 - درون دوانیدن حیوانات سواری و همچنین درون تیراندازی و
شمشیر زنی گروبندی جائز و مفاد ماده قبل درون مورد آنـها رعایت نمـی شود . ( اصلاحی 8/
10/1361 ) فصل سیزدهم - دروکالت مبحث اول - درکلیـات ماده 656 - وکالت عقدی هست که
بموجب آن یکی ازطرفین طرف دیگررا به منظور انجام امری نایب خودمـی نماید. ماده 657 -
تحقق وکالت منوط بـه قبول وکیل هست . ماده 658 - وکالت ایجاباوقبولابهرلفظ یـافعلی
که دلالت برآن کند واقع مـی شود. ماده 659 - وکالت ممکن هست مجانی باشدیـابااجرت .
ماده 660 - وکالت ممکن هست بطورمطلق وبرای تمام امورموکل باشدیـا مقیدوبرای
امریـاامورخاصی . ماده 661 - درصورتی کـه وکالت مطلق باشدفقط مربوط بـه اداره
اموال موکل خواهدبود. ماده 662 - وکالت بایددرامری داده شودکه خودموکل بتواندآن
رابجا آوردوکیل هم بایدکسی باشدکه به منظور انجام آن امراهلیت داشته باشد. ماده 663 -
وکیل نمـی تواندعملی راکه ازحدودوکالت اوخارج هست انجام دهد. ماده 664 - وکیل
درمحاکمـه وکیل درقبض حق نیست مگراینکه قرائن دلالت برآن نمایدوهمچنین وکیل دراخذحق
وکیل درمرافعه نخواهدبود. ماده 665 - وکالت دربیع وکالت درقبض ثمن نیست مگراینکه
قرینـه قطعی دلالت برآن کند. مبحث دوم - درتعهدات وکیل ماده 666 - هرگاه
ازتقصیروکیل خسارتی بـه موکل متوجه شودکه عرفاوکیل مسبب آن محسوب مـی گرددمسئول
خواهدبود. ماده 667 - وکیل بایددرتصرفات واقدامات خودمصلحت موکل را مراعات
نمایدوازآنچه کـه موکل بالصراحه بـه اواختیـارداده یـابرحسب قرائن وعرف وعادت داخل
اختیـاراوست تجاوزنکند. ماده 668 - وکیل بایدحساب مدت وکالت خودرابه موکل بدهدوآنچه
راکه بجای اودریـافت کرده هست به اوردکند. ماده 669 - هرگاه به منظور انجام
امردویـاچندنفروکیل معین شده باشد هیچیک ازآنـهانمـی تواندبدون دیگری یـادیگران دخالت
درآن بنمایدمگراین کـه هریک مستقلاوکالت داشته باشددراین صورت هرکدام مـی تواندبه
تنـهائی آن امررابجاآورد. ماده 670 - درصورتی کـه دونفربنحواجتماع وکیل باشندبموت
یکی ازآنـها وکالت دیگری باطل مـی شود. ماده 671 - وکالت درهرامرمستلزم وکالت
درلوازم ومقدمات آن نیز هست مگراینکه تصریح بعدم وکالت باشد. ماده 672 - وکیل در
امری نمـی تواند به منظور آن امر بـه دیگری وکالت دهد مگر اینکه صریحا یـا بـه دلالت قرائن
وکیل درون توکیل باشد . ماده 673 - اگر وکیل کـه وکالت درون توکیل نداشته انجام امری
راکه درآن وکالت دارد بـه شخص ثالثی واگذارکند هر یک از وکیل و شخص ثالث درون مقابل
موکل نسبت بـه خساراتی کـه مسبب محسوب مـی شود مسئول خواهدبود. مبحث سوم - درون تعهدات
موکل ماده 674 - موکل حتما تمام تعهداتی راکه وکیل درحدود وکالت خودکرده هست ،
انجام دهد. درون موردآنچه کـه درخارج ازحدود وکالت انجام داده شده هست موکل هیچ گونـه
تعهد نخواهد داشت مگر اینکه اعمال فضولی وکیل را صراحتا یـا ضمنا اجازه کند. ماده
675 - موکل حتما تمام مخارجی راکه وکیل به منظور انجام وکالت خود نموده هست وهمچنین
اجرت وکیل رابدهدمگراینکه درعقدوکالت طوردیگر مقررشده باشد. ماده 676 - حق الوکاله
وکیل تابع قراردادبین طرفین خواهدبودواگر نسبت بـه حق الوکاله یـامقدارآن
قراردادنباشدتابع عرف وعادت هست اگر عادت مملمـی نباشدوکیل مستحق اجرت المثل هست .
ماده 677 - گردروکالت مجانی یـابااجرت بودن آن تصریح نشده باشد محمول براین هست که
بااجرت باشد. مبحث چهارم - درطرق مختلفه انقضاءوکالت ماده 678 - وکالت بطریق ذیل
مرتفع مـی شود : 1)به عزل موکل . 2)به استعفای وکیل 3)به موت یـابه جنون وکیل یـاموکل
. ماده 679 - موکل مـی تواندهروقت بخواهدوکیل راعزل کندمگراینکه وکالت وکیل باعدم
عزل درضمن عقدلازمـی شرط شده باشد. ماده 680 - تمام اموری کـه وکیل تاقبل ازرسیدن
خبرعزل بـه اودرحدد وکالت خودبنمایدنسبت بـه موکل نافذاست . ماده 681 - بعدازاینکه
وکیل استعفادادمادامـی کـه معلوم هست موکل بـه اذن خودباقی هست مـی توانددرآنچه وکالت
داشته اقدام کند. ماده 682 - محجوریت موکل موجب بطلان وکالت مـی شودمگردراموری که
حجرمانع ازاقدام درآن نباشد. ماده 683 - هرگاه متعلق وکالت ازبین برودیـاموکل عملی
راکه مورد وکالت هست خودانجام دهدیـابطورکلی عملی کـه منافی باوکالت وکیل باشدبجا
آورده مثل اینکه مالی راکه به منظور فروش آن وکالت داده بودخودبفروشدوکالت منفسخ مـی
شود. فصل چهاردهم - درضمان عقدی مبحث اول - درکلیـات ماده 684 - عقدضمان عبارت است
ازاینکه شخصی مالی راکه برذمـه دیگری هست بعهده بگیرد. متعهدراضامن طرف دیگررامضمون
له وشخص ثالث رامضمون عنـه یـامدیون اصلی مـی گویند. ماده 685 - درضمان رضای مدیون
اصلی شرط نیست . ماده 686 - ضامن بایدبرای معامله اهلیت داشته باشد. ماده 687 -
ضامن شدن ازمحجورومـیت صحیح هست . ماده 688 - ممکن هست ازضامن ضمانت کرد. ماده 689
- هرگاه چندنفرضامن شخصی شوندضمانت هرکدام کـه مضمون له قبول کندصحیح هست . ماده
690 - درضمان شرط نیست کـه ضامن مال دارباشدلیکن اگرمضمون له درون وقت ضمان بـه عدم
تمکن ضامن جاهل بوده باشدمـی تواندعقدضمان رافسخ کندولی اگرضامن بعدازعقدغیرملی
شودمضمون له خیـاری نخواهدداشت . ماده 691 - ضمان دینی کـه هنوزسبب آن ایجادنشده است
،باطل هست . ماده 692 - دردین حال ممکن هست ضامن به منظور تادیـه آن اجلی معین کندو
همچنین مـی توانددردین موجل تعهدپرداخت فوری آن رابنماید. ماده 693 - مضمون له مـی
توانددرعقدضمان ازضامن مطالبه رهن کنداگرچه دین اصلی رهنی نباشد. ماده 694 - علم
ضامن بـه مقدارواوصاف وشرایط دینی کـه ضمانت آن را مـی نمایدشرط نیست بنابراین اگرکسی
ضامن دین شخص بشودبدون اینکه بداند آن دین چه مقداراست ضمان صحیح هست لیکن ضمانت
یکی ازچنددین بنحوتردید باطل هست . ماده 695 - معرفت تفصیلی ضامن بـه شخص مضمون له
یـامضمون عنـه لازم نیست ماده 696 - هردینی راممکن هست ضمانت اگرچه شرط فسخی درآن
موجود باشد. ماده 697 - ضمان عهده ازمشتری یـابایع نسبت بـه درک مبیع یـاثمن درون صورت
مستحق للغیردرآمدن جایزاست . مبحث دوم - دراثرضمان بین ضامن ومضمون له ماده 698 -
بعدازاینکه ضمان بطورصحیح واقع شده ذمـه مضمون عنـه بری و ذمـه ضامن بـه مضمون له
مشغول مـی شود. ماده 699 - تعلیق درضمان مثل اینکه ضامن قیدکندکه اگرمدیون ندادمن
ضامنم باطل هست ولی التزام بـه تادیـه ممکن هست معلق باشد. ماده 700 - تعلیق ضمان به
شرط صحت آن مثل اینکه ضامن قیدکندکه اگر مضمون عنـه مدیون باشدمن ضامنم موجب بطلان
آن نمـی شود. ماده 701 - ضمان عقدی هست لازم وضامن یـامضمون له نمـی توانندآن رافسخ
کنندمگردرصورت اعسارضامن بطوری کـه درماده 690مقرراست یـادرصورت بودن حق فسخ نسبت
بدین مضمون له ویـادرصورت تخلف ازمقررات عقد. ماده 702 - هرگاه ضمان مدت داشته
باشدمضمون له نمـی تواندقبل از انقضاءمدت مطالبه طلب خودراازضامن کنداگرچه دین حال
باشد. ماده 703 - درضمان حال مضمون له حق مطالبه طلب خودرادارداگرچه دین موجل
باشد. ماده 704 - ضمان مطلق محمول بـه حال هست مگرآنکه بـه قرائن معلوم شودکه موجل
بوده هست . ماده 705 - ضمان موجل بـه فوت ضامن حال مـی شود . & ماده 706 - هرگاه دین
مدت داشته ولی ضمان حال باشد بعهد از ضمان مضمون له حق مطالبه از ضامن دارد. ( در
اصلاحات 8/10/61 حذف شده هست ) & ماده 707 - اگرمضمون له ذمـه مضمون عنـه رابری
کندضامن بری نمـی شودمگر اینکه مقصودابراءازاصل دین باشد. ماده 708 -ی کـه ضامن
درک مبیع هست درصورت فسخ بیع بـه سبب اقاله یـا خیـارازضمان بری مـی شود. مبحث سوم -
دراثرضمان بین ضامن ومضمون عنـه ماده 709 - ضامن حق رجوع بـه مضمون عنـه
نداردمگربعدازاداءدین ولی مـی توانددرصورتی کـه مضمون عنـه ملتزم شده باشدکه درمدت
معینی برائت اورا تحصیل نمایدومدت مزبورهم منقضی شده باشدرجوع کند. ماده 710 -
اگرضامن بارضایت مضمون له حواله کندبهی کـه دین رابدهد وآن شخص قبول نمایدمثل آن
است کـه دین رااداکرده هست وحق رجوع بـه مضمون عنـه داردوهمچنین هست حواله مضمون له
بعهده ضامن . ماده 711 - اگرضامن دین راتادیـه کندومضمون عنـه آن راثانیـابپردازد
ضامن حق رجوع بـه مضمون له نخواهدداشت وبایدبه مضمون عنـه مراجعه کندومضمون عنـه مـی
تواندازمضمون له آنچه راکه گرفته هست مسترددارد. ماده 712 - هرگاه مضمون له فوت
شودوضامن وارث اوباشدحق رجوع بـه مضمون عنـه دارد. ماده 713 - اگرضامن بـه مضمون له
کمترازدین داده باشدزیـاده برآنچه داده نمـی تواندازمدیون مطالبه کنداگرچه دین راصلح
به کمترکرده باشد. ماده 714 - اگرضامن زیـادترازدین بـه داین بدهدحق رجوع بـه زیـاده
ندارد مگردرصورتی بـه اذن مضمون عنـه داده باشد. ماده 715 - هرگاه دین مدت داشته
وضامن قبل ازموعدآن رابدهدمادام کـه دین حال نشده هست نمـی تواندازمدیون مطالبه کند.
ماده 716 - درصورتی کـه دین حال باشدهروقت ضامن اداکندمـی تواندرجوع بـه مضمون عنـه
نمایدهرچندضمان مدت داشته وموعدآن نرسیده باشدمگرآنکه مضمون عنـه اذن بـه ضمان موجل
داده باشد. ماده 717 - هرگاه مضمون عنـه دین رااداکندضامن بری مـی شودهرچندضامن به
مضمون عنـه اذن درادانداده باشد. ماده 718 - هرگاه مضمون له ضامن راازدین
ابراءکندضامن ومضمون عنـه هر دوبری مـی شوند. ماده 719 - هرگاه مضمون له ضامن
راابراءیـادیگری مجانادین رابدهد ضامن حق رجوع بـه مضمون عنـه ندارد. ماده 720 -
ضامنی کـه به قصدتبرع ضمانت کرده باشدحق رجوع بـه مضمون عنـه ندارد. مبحث چهارم -
دراثرضمان بین ضامنین ماده 721 - هرگاه اشخاص متعددازیک شخص وبرای یک قرض
بنحوتسهیم ضمانت کرده باشندمضمون له بهریک ازآنـهافقط بقدرسهم اوحق رجوع داردو
اگریکی ازضامنین تمام قرض راتادیـه نمایدبهریک ازضامنین دیگرکه اذن تادیـه داده
باشدمـی تواندبقدرسهم اورجوع کند. ماده 722 - ضامن حق رجوع بـه مدیون اصلی
نداردوبایدبه مضمون عنـه خود رجوع کندوبه همـین طریق هرضامنی بـه مضمون عنـه خودرجوع
کندتابه مدیون اصلی برسد. ماده 723 - ممکن استی درضمن عقدلازمـی بـه تادیـه دین
دیگری ملتزم شود دراین صورت تعلیق بـه التزام مبطل نیست مثل اینکهی التزام
خودرابه تادیـه دین مدیون معلق بـه عدم تادیـه اونماید. فصل پانزدهم - درحواله ماده
724 - حواله عقدی هست که بموجب آن طلب شخصی ازذمـه مدیون بـه ذمـه شخص ثالثی منتقل مـی
گردد. مدیون رامحیل ،طلبکاررامحتال ،شخص ثالث رامحال علیـه مـی گویند. ماده 725 -
حواله محقق نمـی شودمگربارضای محتال وقبول محال علیـه . ماده 726 - اگر درون مورد
حواله محیل مدیون محتال نباشد احکام حواله درون آن جاری نخواهد بود . ماده 727 -
برای صحت حواله لازم نیست کـه محال علیـه مدیون بـه محیل باشد دراین صورت محال علیـه
پس ازقبولی درحکم ضامن هست . ماده 728 - درصحت حواله ملائت محال علیـه شرط نیست .
ماده 729 - هرگاه دقت حواله محال علیـه معسربوده ومحتال جاهل بـه اعسار اوباشدمحتال
مـی تواندحواله رافسخ وبه محیل رجوع کند. ماده 730 - بعد ازتحقیق حواله ذمـه محیل
ازدینی کـه حواله داده بری وذمـه محال علیـه مشغول مـی شود. ماده 731 - درصورتی که
محال علیـه مدیون محیل نبوده بعدازاداءوجه حواله مـی تواندبه همان مقداری کـه پرداخته
است رجوع بـه محیل نماید. ماده 732 - حواله عقدی هست لازم وهیچیک ازمحیل ومحتال
ومحال علیـه نمـی تواندآن رافسخ کندمگردرموردماده 729ویـادرصورتی کـه خیـارفسخ شرط شده
باشد. ماده 733 - اگردربیع بایع حواله داده باشدکه مشتری ثمن رابه شخصی بدهد
یـامشتری حواله داده باشدکه بایع ثمن راازکسی بگیردوبعدبطلان بیع معلوم گرددحواله
باطل مـی شودواگرمحتال ثمن راخذکرده باشدبایدمستردداردولی اگربیع بواسطه فسخ
یـااقاله منفسخ شودحواله باطل نبوده لیکن محال علیـه بری وبایع یـامشتری مـی تواندبه
یکدیگررجوع کند. مفاداین ماده درموردسایرتعهدات نیزجاری خواهدبود. فصل شانزدهم -
درکفالت ماده 734 - کفالت عقدی هست که بموجب آن احدطرفین درمقابل طرف دیگر
احضارشخص ثالثی راتعهدمـی کند. متعهدراکفیل ،شخص ثالث رامکفول وطرف دیگررامکفول له
مـی گویند. ماده 735 - کفالت بـه رضای کفیل ومکفول له واقع مـی شود. ماده 736 - درصحت
کفالت علم کفیل بـه ثبوت حقی برعهده مکفول شرط نیست بلکه دعوی حق ازطرف مکفول له
کافی هست اگرچه مکفول منکرآن باشد. ماده 737 - کفالت ممکن هست مطلق باشدیـاموقت
ودرصورت موقت بودن بایدمدت آن معلوم باشد. ماده 738 - ممکن هست شخص دیگری کفیل
،کفیل شود. ماده 739 - درکفالت مطلق مکفول له هروقت بخواهدمـی توانداحضار مکفول
راتقاضاکندولی درکفالت موقت قبل ازرسیدن موعدحق مطالبه ندارد. ماده 740 - کفیل
بایدمکفول رادرزمان ومکانی کـه تعهدکرده هست حاضر نمایدوالابایدازعهده حقی که
برعهده مکفول ثابت مـی شودبرآید. ماده 741 - اگرکفیل ملتزم شده باشدکه مالی درصورت
عدم احضارمکفول بدهدبایدبه نحوی کـه ملتزم شده هست عمل کند. ماده 742 - گردرکفالت
محل تسلیم معین نشده باشدکفیل بایدمکفول رادر محل عقدتسلیم کندمگراینکه عقدمنصرف
به محل دیگرباشد. ماده 743 - اگرمکفول غایب باشدبه کفیل مـهلتی کـه برای حاضر
مکفول کافی باشدداده مـی شود. ماده 744 - اگرکفیل مکفول رادرغیرزمان ومکان
مقرریـابرخلاف شرایطی کـه کرده اندتسلیم کندقبول آن برمکفول له لازم نیست لیکن
اگرقبول کردکفیل بری مـی شودوهمچنین اگرمکفول له برخلاف مقرربین طرفین تقاضای تسلیم
نماید کفیل ملزم بـه قبول نیست . ماده 745 - هرشخصی راازتحت اقتدارذیحق یـاقائم
مقام اوبدون رضای اوخارج کنددرحکم کفیل هست وبایدآن شخص راحاضرکندوالابایدازعهده
حقی کـه براوثابت شودبرآید. ماده 746 - درمواردذیل کفیل بری مـی شود : 1) درصورت
حاضر مکفول بـه نحوی کـه متعهدشده هست . 2) درصورتی کـه مکفول درموقع
مقررشخصاحاضرشود. 3) درصورتی کـه ذمـه مکفول بنحوی ازانحاءازحقی کـه مکفول له
براودارد بری شود. 4) درصورتی کـه مکفول له کفیل رابری نماید. 5) درصورتی کـه حق
مکفول بنحوی ازانحاءبدیگری منتقل شود. 6) درصورت فوت مکفول . & ماده 747 - هرگاه
کفیل مکفول خود را مطابق شرایط مقرره حاضرکند و مکفول له از تسلیم او امتناع
نمایدکفیل بـه اشـهاد یـا مراجعه بـه حاکم بری مـی شود . ماده 747 - هرگاه کفیل مکفول
خود را مطابق شرایط مقرره حاضرکند و مکفول له از قبول او امتناع نمایدکفیل با
اشـهاد یـا مراجعه بـه حاکم ، بری مـی شود . ( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 747 - هر گاه
کفیل مکفول خود را مطابق شرایط مقرره حاضر کند و مکفول له از قبول آن امتناع نماید
کفیل مـی تواند احضار مکفول و امتناع مکفول له را با شـهادت معتبر نزد حاکم و یـا
احضار نزد حاکم اثبات نماید . ( اصلاحی 14/8/1370 ) ماده 748 - فوت مکفول له موجب
برائت کفیل نمـی شود. ماده 749 - هرگاه یک نفردرمقابل چندنفرازشخصی کفالت نمایدبه
تسلیم اوبه یکی ازآنـهادرمقابل دیگری بری نمـی شود. ماده 750 - درصورتی کـه شخصی کفیل
،کفیل باشدودیگری کفیل اووهکذاهر کفیل بایدمکفول خودراحاضرکندوهرکدام ازآنـهاکه
مکفول اصلی راحاضرکرد اووسایرین بری مـی شوندوهرکدام کـه به یکی ازجهات مزبوردرماده
746بری شد کفیل های مابعداوهم بری مـی شوند. ماده 751 - هرگاه کفالت بـه اذن مکفول
بوده وکفیل باعدم تمکن ازاحضار حقی راکه بـه عهده اواست ادانمایدویـابه اذن اوادای
حق کندمـی تواندبه مکفول رجوع کرده آنچه راکه داده اخذکندواگرهیچیک بـه اذن مکفول
نباشدحق رجوع نخواهدداشت . فصل هفدهم - درصلح ماده 752 - صلح ممکن هست یـادرموردرفع
تنازع موجودویـاجلوگیری از تنازع احتمالی درموردمعامله وغیرآن واقع شود. ماده 753 -
برای صحت صلح طرفین بایداهلیت معامله وتصرف درمورد صلح داشته باشند. ماده 754 -
هرصلح نافذاست جزصلح برامری کـه غیرمشروع باشد. ماده 755 - صلح باانکاردعوی
نیزجائزاست بنابراین درخواست صلح اقرارمحسوب نمـی شود. ماده 756 - حقوق خصوصی که
ازجرم تولیدمـی شودممکن هست موردصلح واقع شود. ماده 757 - صلح برعوض نیزجائزاست .
ماده 758 - صلح درمقام معاملات هرچندنتیجه معامله راکه بجای آن واقع شده هست مـی
دهدلیکن شرائط واحکام خاصه آن معامله رانداردبنابراین اگر موردصلح عین باشددرمقابل
عوض نتیجه آن همان نتیجه بیع خواهدبودبدون این کـه شرایط واحکام خاصه بیع درآن مجری
شود. ماده 759 - حق شفعه درصلح نیست هرچنددرمقام بیع باشد. ماده 760 - صلح
عقدلازمست اگرچه درمقام عقودجائزه واقع شده باشدوبر هم نمـی خوردمگردرمواردفسخ به
خیـاریـااقاله . ماده 761 - صلحی کـه درموردتنازع یـامبنی بـه تسامح باشدقاطع بین طرفین
است وهیچیک نمـی تواندآن رافسخ کنداگرچه بـه ادعاءغبن باشدمگردرصورت تخلف شرط
یـااشتراط خیـار. ماده 762 - اگردوطرف مصالحه ویـادرموردصلح اشتباهی واقع شده باشد
صلح باطل هست . ماده 763 - صلح بـه اکراه نافذنیست . ماده 764 - تدلیس درصلح موجب
خیـارفسخ هست . ماده 765 - صلح دعوی مبتنی برمعامله باطله باطل هست ولی صلح دعوی
ناشی ازبطلان معامله صحیح هست . ماده 766 - اگرطرفین بطورکلی تمام دعاوی واقعیـه
وفرضیـه خودرابه صلح خاتمـه داده باشندکلیـه دعاوی داخل درصلح محسوب هست اگرچه
منشاءدعوی درون حین صلح معلوم نباشدمگراینکه صلح بـه حسب قرائن شامل آن نگردد. ماده
767 - اگربعدازصلح معلوم گرددکه موضوع صلح منتفی بوده هست صلح باطل هست . ماده 768
- درعقدصلح ممکن هست احدازطرفین درعوض مال الصحلی کـه مـی گیردمتعهدشودکه نفقه معینی
همـه ساله یـاهمـه ماهه تامدت معین تادیـه کند این تعهدممکن هست به نفع طرفین مصالحه
یـابه نفع شخص یـااشخاص ثالث واقع شود. ماده 769 - درتعهدمذکوره درماده قبل بـه نفع
هرکه واقع شده باشد ممکن هست شرط نمودکه بعدازفوت منتفع نفقه بـه وراث اوداده
شود. ماده 770 - صلحی کـه برطبق دوماده فوق واقع مـی شودبه ورشکستگی یـاافلاس
متعهدنفقه فسخ نمـی شودمگراینکه شرط شده باشد. فصل هجدهم - دررهن ماده 771 - رهن
عقدی هست که بـه موجب آن مدیون مالی رابرای وثیقه بـه داین مـی دهد. رهن دهنده راراهن
وطرف دیگررامرتهن مـی گویند. ماده 772 - مال مرهون بایدبه قبض مرتهن یـابه تصرفی
که بین طرفین معین مـی گرددداده شودولی استمرارقبض شرط صحت معامله نیست . ماده 773
- هرمالی کـه قابل نقل وانتقال قانونی نیست نمـی تواندمورد رهن واقع شود. ماده 774 -
مال مرهون بایدعین معین باشدورهن دین ومنفعت باطل هست . ماده 775 - به منظور هرمالی که
درذمـه باشدممکن هست رهن داده شودولو عقدی کـه موجب اشتغال ذمـه هست قابل فسخ باشد.
ماده 776 - ممکن هست یک نفرمالی رادرمقابل دویـاچنددین کـه به دویـا چندنفرداردرهن
بدهددراین صورت مرتهنین بایدبه تراضی معین کنندکه رهن درتصرف چهی باشدوهمچنین
ممکن هست دونفریک مال رابه یک نفردرمقابل طلبی کـه ازآنـهاداردرهن بدهند. ماده 777 -
درضمن عقدرهن یـابموجب عقدعلیحده ممکن هست راهن مرتهن راوکیل کندکه
اگردرموعدمقررراهن قرض خودرااداءننموده مرتهن ازعین مرهونـه یـاقیمت آن طلب
خودرااستیفاءکندونیزممکن هست قراردهدوکالت مزبوربعدازفوت مرتهن باورثه
اوباشدوبالاخره ممکن هست که وکالت بـه شخص ثالث داده شود. ماده 778 - اگرشرط شده
باشدکه مرتهن حق فروش عین مرهونـه راندارد باطل هست . ماده 779 - هرگاه مرتهن برای
فروش عین مرهونـه وکالت نداشته باشدو راهن هم به منظور فروش آن واداءدین حاضرنگرددمرتهن
به حاکم رجوع مـی نمایدتا اجباربه بیع یـااداءدین بنحودیگرد. ماده 780 - برای
استیفاءطلب خودازقیمت رهن مرتهن برهرطلبکار دیگری رجحان خواهدداشت . ماده 781 -
اگرمال مرهون بـه قیمتی بیش ازطلب مرتهن فروخته شودمازاد مال مالک آن هست واگربرعکس
حاصل فروش کمترباشدمرتهن باسدبرای نقیصه بـه راهن رجوع کند. ماده 782 - درموردقسمت
اخیرماده قبل اگرراهن مفلس شده باشدمرتهن باغرماءشریک مـی شود. ماده 783 - اگرراهن
مقداری ازدین رااداکندحق نداردمقداری ازرهن را مطالبه نمایدومرتهن مـی تواندتمام آن
راتاتادیـه کامل دین نگاهداردمگر اینکه بین راهن ومرتهن ترتیب دیگری مقررشده باشد.
ماده 784 - تبدیل رهن بـه مال دیگربه تراضی طرفین جائزاست . ماده 785 - هرچیزی که
درعقدبیع بدون قیدصریح بعنوان متعلقات جزء مبیع محسوب مـی شوددررهن نیزداخل
خواهدبود. ماده 786 - ثمره رهن وزیـادتی کـه ممکن هست درآن حاصل شوددرصورتی کـه متصل
باشدجزءرهن خواهدبودودرصورتی کـه منفصل باشدمتعلق بـه راهن هست مگر اینکه ضمن عقدبین
طرفین ترتیب دیگری مقررشده باشد. ماده 787 - عقدرهن نسبت بـه مرتهن جایزونسبت به
راهن لازم هست وبنابر این مرتهن مـی تواندهروقت بخواهدآن رابرهم زندولی راهن نمـی
تواندقبل از اینکه دین خودراادانمایدویـابنحوی ازانحاءقانونی ازآن بری شودرهن را
مسترددارد. ماده 788 - بـه موت راهن یـامرتهن رهن منفسخ نمـی شودولی درصورت فوت مرتهن
راهن مـی تواندتقاضانمایدکه رهن بـه تصرف شخص ثالثی کـه به تراضی اوو ورثه معین مـی
شودداده شود. درصورت عدم تراضی شخص مزبورازطرف حاکم معین مـی شود. ماده 789 - رهن
درتهن امانت محسوب هست وبنابراین مرتهن مسئول تلف یـاناقص شدن آن
نخواهدبودمگردرصورت تقصیر. ماده 790 - بعدازبرائت ذمـه مدیون رهن درتهن امانت
است لیکن اگرباوجودمطالبه آن راردننمایدضامن آن خواهدبوداگرچه تقصیرنکرده باشد
ماده 791 - اگرعین مرهونـه بواسطه عمل خودراهن یـاشخص دیگری تلف شود بایدتلف کننده
بدل آن رابدهدوبدل مزبوررهن خواهدبود. ماده 792 - وکالت مذکوردرماده 777شامل بدل
مزبوردرماده فوق نخواهد بود. ماده 793 - راهن نمـی توانددررهن تصرفی کندکه منافی حق
مرتهن باشدمگر بـه اذن مرتهن . ماده 794 - راهن مـی توانددررهن تغییراتی
بدهدیـاتصرفات دیگری کـه برای رهن نافع باشدومنافی حقوق مرتهن هم نباشدبعمل آوردبدون
اینکه مرتهن بتوانداورامنع کند،درصورت منع اجازه باحاکم هست . فصل نوزدهم - درهبه
ماده 795 - هبه عقدی هست که بـه موجب آن یک نفرمالی رامجانابه دیگری تملیک مـی
کندتملیک کننده واهب طرف دیگررامتهب ،مالی راکه مورد هبه هست عین موهوبه مـی گویند.
ماده 796 - واهب بایدبرای معامله وتصرف درمال خوداهلیت داشته باشد. ماده 797 -
واهب بایدمالک مالی باشدکه هبه مـی کند. ماده 798 - هبه واقع نمـی شودمگرباقبول وقبض
متهب اعم ازاینکه مباشر قبض خودمتهب باشدیـاوکیل اووقبض بدون اذن واهب اثری ندارد.
ماده 799 - درهبه بـه صغیریـامجنون یـاسفیـه قبض ولی معتبراست . ماده 800 - درصورتی که
عین موهونـه دتهب باشدمحتاج بـه قبض نیست ماده 801 - هبه ممکن هست معوض
باشدوبنابراین واهب مـی تواندشرط کندکه متهب مالی رابه اوهبه کندیـاعمل مشروعی
رامجانابجاآورد. ماده 802 - اگرقبل ازقبض واهب یـامتهب فوت کندهبه باطل مـی شود.
ماده 803 - بعدازقبض نیزواهب مـی تواندبابقاع عین موهوبه ازهبه رجوع مگردرمواردذیل
: 1)درصورتی کـه متهب پدریـامادریـااولادواهب باشد. 2)درصورتی کـه هبه معوض بوده وعوض
هم داده شده باشد. 3)درصورتی کـه عین موهوبه ازملکیت متهب خارج شده یـامتعلق حق غیر
واقع شودخواه قهرامثل اینکه متهب بـه واسطه فلس محجورشودخواه اختیـارا مثل اینکه عین
موهوبه بـه رهن داده شود. 4)درصورتی کـه درعین موهوبه تغییری حاصل شود. ماده 804 -
درصورت رجوع واهب نماآت عین موهوبه اگرمتصل باشدمال واهب واگرمنفصل باشدمال متهب
خواهدبود. ماده 805 - بعدازفوت واهب یـامتهب رجوع ممکن نیست . ماده 806 - هرگاه
داین طلب خودرابه مدیون ببخشدحق رجوع ندارد. ماده 807 - اگرکسی مالی رابعنوان صدقه
به دیگری بدهدحق رجوع ندارد. قسمت سوم - درون اخذ بـه شفعه ماده 808 - هرگاه مال
غیرمنقول قابل تقسیمـی بین دونفرمشترک باشدو یکی ازدوشریک حصه خودرابه قصدبیع به
شخص ثالثی منتقل کندشریک دیگرحق داردقیمتی راکه مشتری داده هست به اوبدهدوحصه
مبیعه راتملک کند. این حق راحق شفعه وصاحب آن راشفیع مـی گویند. ماده 809 - هرگاه
بناودرخت بدون زمـین فروخته شودحق شفعه نخواهدبود. ماده 810 - اگرملک
دونفردرممریـامجری مشترک باشدویکی ازآنـهاملک خودراباحق ممریـامجری بفروشددیگری حق
شفعه دارداگرچه درخودملک مشاعا شریک نباشدولی اگرملک رابدون ممریـامجری بفروشددیگری
حق شفعه ندارد. ماده 811 - اگرحصه یکی ازدوشریک وقف باشدمتولی یـاموقوف علیـهم حق
شفعه ندارد. ماده 812 - اگرمبیع متعددبوده وبعض آن قابل شفعه وبعض دیگرقابل شفعه
نباشدحق شفعه رامـی توان نسبت بـه بعضی کـه قابل شفعه هست بقدرحصه آن بعض ازثمن
اجرانمود. ماده 813 - دربیع فاسدحق شفعه نیست . ماده 814 - خیـاری بودن بیع مانع
ازاخذبه شفعه نیست . ماده 815 - حق شفعه رانمـی توان فقط نسبت بـه یک قسمت ازمبیع
اجرا نمودصاحب حق مزبوریـابایدازآن صرف نظرکندیـانسبت بـه تمام مبیع اجرا نماید. ماده
816 - اخذبه شفعه هرمعامله راکه مشتری قبل ازآن وبعدازعقدبیع نسبت بـه موردشفعه
نموده باشد،باطل مـی نماید. ماده 817 - درمقابل شریکی کـه به حق شفعه تملک مـی
کندمشتری ضامن درک هست نـه بایع لیکن اگردرموقع اخذبه شفعه موردشفعه هنوزبه تصرف
مشتری داده نشده باشدشفیع حق رجوع بـه مشتری نخواهدداشت . ماده 818 - مشتری نسبت به
عیب وخرابی وتلفی کـه قبل ازاخذبه شفعه درید اوحادث شده باشدضامن نیست وهمچنین است
بعدازاخذشفعه ومطالبه درصورتی کـه تعدی یـاتفریط نکرده باشد. ماده 819 - نماآتی که
قبل ازاخذبه شفعه درمبیع حاصل مـی شوددرصورتی کـه منفصل باشدمال مشتری ودرصورتی که
متصل باشدمال شفیع هست ولی مشتری مـی تواندبنائی راکه کرده یـادرختی راکه کاشته قلع
کند. ماده 820 - هرگاه معلوم شودکه مبیع حین البیع معیوب بوده ومشتری ارش گرفته
است شفیع درموقع اخذبه شفعه مقدارارش راازثمنرمـی گذارد. حقوق مشتری درمقابل
بایع راجع بـه درک مبیع همان هست که درضمن عقدبیع مذکورشده هست . ماده 821 - حق
شفعه فوری هست . ماده 822 - حق شفعه قابل اسقاط هست واسقاط آن بـه هرچیزی کـه دلالت
بر صرف نظر ازحق مزبورنمایدواقع مـی شود. ماده 823 - حق شفعه بعدازموت شفیع به
وارث یـاوارث اومنتقل مـی شود. ماده 824 - هرگاه یک یـاچندنفرازوارث حق خودرااسقاط
کندباقی وراث نمـی توانندآن رافقط نسبت بـه سهم خوداجرانمایندوبایدیـاازآن صرف
نظرکنندیـانسبت بـه تمام مبیع اجرانمایند. قسمت چهارم - دروصایـاوارث باب اول -
دروصایـا فصل اول - درکلیـات ماده 825 - وصیب بردوقسم هست - تملکیی وعهدی . ماده 826
- وصیت تملیکی عبارت هست ازاینکهی عین یـامنفعتی رااز مال خودبرای زمان
بعدازفوتش بـه دیگری مجاناتملیک کند. وصیت عهدی عبارت هست ازاینکه شخصی یک
یـاچندنفررابرای انجام امر یـااموری یـاتصرفات دیگری مامورمـی نماید. وصیت کننده موصی
،کسی کـه وصیت تملیکی بـه نفع اوشده هست موصی له ، موردوصیت موصی بـه وکسی کـه بموجب
وصیت عهدی ولی برموردثلث یـابرصغیر قرارداده مـی شودوصی نامـیده مـی شود. ماده 827 -
تملیک بـه موجب وصیت محقق نمـی شودمگرباقبول موصی له بعد ازفوت موصی . ماده 828 -
هرگاه موصی له غیرمحصورباشدمثل اینکه وصیت به منظور فقرایـا امورعام المنفعه شودقبول
شرط نیست . ماده 829 - قبول موصی له قبل ازفوت موصی موثرنیست وموصی مـی تواند
ازوصیت خودرجوع کندحتی درصورتی کـه موصی له موصی بـه راقبض کرده باشد. ماده 830 -
نسبت بـه موصی له ردیـاقبول وصیت بعدازفوت موصی معتبر هست بنابراین اگرموصی له قبل
ازفوت موصی وصیت راردکرده باشدبعدازفوت مـی تواندآن راقبول کندواگربعدازفوت آن
راقبول وموصی بـه راقبض کرددیگر نمـی تواندآن راردکندلیکن اگرقبل ازفوت قبول کرده
باشدبعدازفوت قبول ثانوی لازم نیست . ماده 831 - اگرموصی له صغیریـامجنون
باشدردیـاقبول وصیت باولی خواهد بود. ماده 832 - موصی له مـی تواندوصیت رانسبت به
قسمتی ازموصی بـه قبول کند دراین صورت وصیت نسبت بـه قسمتی کـه قبول شده صحیح ونسبت
به قسمت دیگر باطل مـی شود. ماده 833 - ورثه موصی نمـی توانددرموصی بـه تصرف کندمادام
که موصی له رد یـاقبول خودرابه آنـهااعلام نکرده هست . اگرتاخیراین اعلام موجب
تضررورثه باشدحاکم موصی له رامجبورمـی کند کـه تصمـیم خودرامعین نماید. ماده 834 -
دروصیت عهدی قبول شرط نیست لیکن وصی مـی تواندمادام کـه موصی زنده هست وصایت
راردکندواگرقبل ازفوت موصی ردنکردبعدازآن حق رد ندارداگرچه جاهل بروصایت بوده
باشد. فصل دوم - درموصی ماده 835 - موصی بایدنسبت بـه موردوصیت جائزالتصرف باشد.
ماده 836 - هرگاهی بـه قصد خودرامجروح یـامسموم کندیـااعمال ازاین قبیل که
موجب هلاکت هست مرتکب گرددوپس ازآن وصیت نمایدآن وصیت درصورت هلاکت باطل است
وهرگاه اتفاقامنتهی بـه فوت نشدوصیت نافذ خواهدبود. ماده 837 - اگرکسی بموجب وصیت
یک یـاچندنفرازورثه خودراازارث محروم کندوصیت مزبورنافذنیست . ماده 838 - موصی مـی
تواندازوصیت خودرجوع کند. ماده 839 - اگرموصی ثانیـاوصیتی برخلاف وصیت اول
نمایدوصیت دوم صحیح هست . فصل سوم - درموصی بـه ماده 840 - وصیت بـه مصرف مال
درامرغیرمشروع باطل هست . ماده 841 - موصی بـه بایدملک موصی باشدووصیت بـه مال
غیرولوبااجازه مالک باطل هست . ماده 842 - ممکن هست مالی راکه هنوزموجودنشده است
وصیت نمود. ماده 843 - وصیت بـه زیـاده برثلث ترکه نافذنیست مگربه اجازه وراث
واگربعض ازورثه اجازه کندفقط نسبت بـه سهم اونافذاست . ماده 844 - هرگاه موصی به
مال معینی باشدآن مال تقویم مـی شوداگرقیمت آن بیش ازثلث ترکه باشدمازادمال ورثه
است مگراینکه اجازه ازثلث کند. ماده 845 - مـیزان ثلث بـه اعتباردارائی موصی درحین
وفات معین مـی شود نـه بـه اعتباردارائی ازدرحین وصیت . ماده 846 - هرگاه موصی به
منافع ملکی باشددائمایـادرمدت معین بطریق ذیل ازثلث اخراج مـی شود : بدواعین ملک
بامنافع آن تقویم مـی شودسپس ملک مزبورباملاحظه مسلوب المنفعه بودن درمدت وصیت
تقویم شده تفاوت بین دوقیمت ازثلث حساب مـی شود. اگرموصی بـه منافع دائمـی ملک بوده
وبدین جهت عین ملک قیمتی نداشته باشدقیمت ملک باملاحظه منافع ازثلث محسوب مـی شود.
ماده 847 - اگرموصی بـه کلی باشدتعیین فردباورثه هست مگراینکه درون وصیت
طوردیگرمقررشده باشد. ماده 848 - اگرموصی بـه جزءمشاع ترکه باشدمثل ربع یـاثلث موصی
له با ورثه درهمان مقدارازترکه مشاعاشریک خواهدبود. ماده 849 - اگرموصی زیـاده
برثلث بـه ترتیب معینی وصیت بـه اموری کرده باشدورثه زیـاده برثلث رااجازه نکنندبه
همان ترتیبی کـه وصیت کرده هست از ترکه خارج مـی شودتامـیزان ثلث وزایدبرثلث باطل
خواهدشدواگروصیت بـه تمام یک دفعه باشدزیـاده ازهمـهرمـی شود. فصل چهارم - درموصی
له ماده 850 - موصی له بایدموجودباشدوبتواندمالک چیزی بشودکه به منظور اووصیت شده است
. ماده 851 - وصیت به منظور حمل صحیح هست لیکن تملک اومنوط هست براینکه زنده متولدشود.
ماده 852 - اگرحمل درون نتیجه جرمـی سقط شود موصی بـه ، بـه ورثه او مـی رسد مگر اینکه
موصی طور دیگری مقرر داشته باشد . ماده 853 - اگر موصی لهم متعدد و محصور باشند
موصی بـه بین آنـها بالسویـه تقسیم مـیشود مگر اینکه طور دیگر مقرر داشته باشد . فصل
پنجم - دروصی ماده 854 - موصی مـی تواندیک یـاچندنفروصی معین نماید،درصورت تعداد
اوصیـاءبایدمجتمعاعمل بـه وصیت کنندمگردصورت تصریح بـه استقلال هریک . ماده 855 -
موصی مـی تواندچندنفررابنحوترتیب وصی معین کندبه این طریق کـه اگراولی فوت کرددومـی
وصی باشدواگردومـی فوت کردسومـی باشدوهکذا. ماده 856 - صغیررامـی توان بـه اتفاق یک
نفرکبیروصی قرارداددراین صورت اجراءوصایـاباکبیرخواهدبودتاموقع بلوغ ورشدصغیر. ماده
857 - موصی مـی تواندیک نفررابرای نظارت درعملیـات وصی معین نماید. حدوداختیـارات
ناظربه طریقی خواهدبودکه موصی مقررداشته هست یـا ازقرائن معلوم شود. ماده 858 - وصی
نسبت بـه اموالی کـه برحسب وصیت دریداومـی باشدحکم امـین راداردوضامن نمـی شودمگردرصورت
تعدی یـاتفریط . ماده 859 - وصی بایدبرطبق وصایـای موصی رفتارکندوالاضامن ومنعزل است
. ماده 860 - غیرازجدپدروجدپدری دیگرحق نداردبرصغیروصی معین کند باب دوم -
درارث فصل اول - درموجبات ارث وطبقات مختلفه وراث ماده 861 - موجب ارث دوامراست -
نسب وسبب ماده 862 - اشخاصی کـه بموجب نسب ارث مـی برند سه طبقه اند : 1)پدر و مادر
و اولاد و اولاد اولاد 2) اجداد و برادر و و اولاد آنـها . 3) اعمام و عمات و
اخوال و خالات و اولاد آنـها . ماده 863 - وارثین طبقه بعدوقتی ارث مـی برندکه
ازوارثین طبقه قبلی نباشد. ماده 864 - ازجمله اشخاصی کـه بموجب سبب ارث مـی
برندهریک اززوجین هست که درحین فوت دیگری زنده باشد. ماده 865 - اگردرشخص
واحدموجبات متعدده ارث جمع شودبه جهت تمام آن موجبات ارث مـی بردمگراینکه بعضی
ازآنـهامانع دیگری باشدکه دراین صورت فقط ازجهت عنوان مانع مـی برد. ماده 866 -
درصورت نبودن وارث امرترکه متوفی راجع بـه حاکم هست . فصل دوم - درتحقق ارث ماده
867 - ارث بموت حقیقی یـابه موت فرضی مورث تحقق پیدامـی کند. ماده 868 - مالکیت ورثه
نسبت بـه ترکه متوفی مستقرنمـی شودمگرپس از اداءحقوق ودیونی کـه به ترکه مـیت تعلق
گرفته . ماده 869 - حقوق ودیونی کـه به ترکه مـیت تعلق مـی گیردوبایدقبل ازتقسیم آن
اداء شود از قرار ذیل هست : 1)قیمت کفن مـیت وحقوقی کـه متعلق بـه اعیـان ترکه مثل
عینی کـه متعلق رهن هست . 2)دیون و واجبات مالی متوفی . 3)وصایـای مـیت تاثلث ترکه
بدون اجازه ورثه وزیـاده برثلث بااجازه آنـها. ماده 870 - حقوق مزبوره درماده قبل
بایدبه ترتیبی کـه درماده مزبور مقرراست تادیـه شودومابقی اگرباشدبین وراث تقسیم
گردد. ماده 871 - هرگاه ورثه نسبت بـه اعیـان ترکه معاملاتی نمایندمادام کـه دیون
متوفی تادیـه نشده هست معاملات مزبوره نافذنبوده ودیـان مـی توانند آن رابرهم زنند.
ماده 872 - اموال غایب مفقودالاثرتقسیم نمـی شودمگربعدازثبوت فوت اویـاانقضاءمدتی که
عادتاچنین شخصی زنده نمـی ماند. ماده 873 - اگرتاریخ فوت اشخاصی کـه ازیکدیگرارث مـی
برندمجهول و تقدم وتاخرهیچیک معلوم نباشداشخاص مزبورازیکدیگرارث نمـی برندمگر آنکه
موت بـه سبب غرق یـاهدم واقع شودکه دراین صورت ازیکدیگرارث مـی برند. ماده 874 -
اگراشخاصی کـه بین آنـهاتوارث باشدبمـیرندوتاریخ فوت یکی ازآنـهامعلوم ودیگری ازحیث
تقدم وتاخرمجهول باشدفقط آنکه تاریخ فوتش مجهول هست ازآن دیگری ارث مـی برد. فصل
سوم - درشرایط وجمله ازموانع ارث ماده 875 - شرط وراثت زنده بودن درحین فوت مورث
است واگرحملی باشددرصورتی ارث مـی بردکه نطفه اوحین الموت منعقدبوده وزنده هم متولد
شوداگرچه فوراپس ازتولدبمـیرد. ماده 876 - باشک درحیوه حین ولادت حکم وراثت نمـی
شود. ماده 877 - درصورت اختلاف درزمان انعقادنطفه امارات قانونی کـه برای اثبات نسب
مقرراست رعایت خواهدشد. ماده 878 - هرگاه درحین موت مورث حملی باشدکه اگرقابل
وراثت متولد شودمانع ازارث تمام یـابعضی ازوراث دیگرمـی گرددتقسیم ارث بعمل نمـی آید
تاحال اومعلوم شودواگرحمل مانع ازارث هیچیک ازسایروراث نباشدوآنـها بخواهندترکه
راتقسیم کنندبایدبرای حمل حصه ای کـه مساوی حصه دوپسرازهمان طبقه
باشدکنارگذارندوحصه هریک ازوراث مراعااست تاحال حال حمل معلوم شود. ماده 879 -
اگربین وراث غایب مفقودالاثری باشدسهم اوکنارگذارده مـی شودتاحال اومعلوم
شوددرصورتی کـه محقق گرددقبل ازمورث مرده هست حصه او بـه سایروراث برمـی
گرددوالابخوداویـابه ورثه اومـی رسد. ماده 880 - قتل ازموانع ارث هست بنابراینی
که مورث خودراعمدا بکشدازارث اوممنوع مـی شوداعم ازاینکه قتل بالمباشره
باشدیـابالتسبیب و منفردا باشد یـا بـه شرکت دیگری . & ماده 881 - درون صورتی کـه قتل
عمدی مورث بـه حکم قانون یـا به منظور دفاع باشد مفاد ماده فوق مجری نخواهد بود . (
اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 881 - درون صورتی کـه قتل عمدی مورث بـه حکم قانون یـا برای
دفاع باشد، مفاد ماده فوق مجری نخواهد بود . ( اصلاحی 14/8/1370 ) & ماده 881 -
مکرر - کافر از مسلم ارث نمـی برد و اگر درون بین ورثه متوفای کافرمسلم باشد وراث
کافر ارث نمـی برند اگرچه از لحاظ طبقه و درجه مقدم بر مسلم باشند . ( الحاقی 8/10/
61 ) & ماده 881 مکرر - کافر از مسلم ارث نمـی برد و اگر درون بین ورثه متوفای کافری
مسلم باشد وراث کافر ارث نمـی برند اگرچه از لحاظ طبقه و درجه مقدم برمسلم باشند .
( اصلاحی 14/8/1370) ماده 882 - بعدازلعان زن وشوهری ازیکدیگرارث نمـی برندوهمچنین
فرزندی کـه به سبب انکاراولعان واقع شده ازپدروپدرازاوارث نمـی بردلیکن
فرزندمزبورازمادروخویشان مادری خودوهمچنین مادروخویشان مادری ازاو ارث مـی برند.
ماده 883 - هرگاه پدربعدازلعان رجوع کندپسرازاوارث مـی بردلیکن از ارحام پدروهمچنین
پدروارحام پدری ازپسرارث نمـی برند. ماده 884 - ولدالزناازپدرومادرواقوام آنان ارث
نمـی بردلیکن اگر حرمت رابطه کـه طفل ثمره آنست نسبت بـه یکی ازابوین ثابت ونسبت به
دیگری بـه واسطه اکراه یـاشبهه زنانباشدطفل فقط ازاین طرف واقوام اوارث مـی برد
وبالع. ماده 885 - اولادواقوام وکسانی کـه به موجب ماده 880ازارث ممنوع مـی
شوندمحروم ازارث نمـی باشندبنابراین اولادکسی کـه پدرخودراکشته باشد ازجدمقتول
خودارث مـی برداگروارث نزدیکتری باعث حرمان آنان نشود. ماده 886 - حجب حالت وارثی
است کـه به واسطه بودن ارث دیگرازبردن ارث کلایـاجزئامحروم مـی شود. ماده 887 - حجب
بردوقسم هست : قسم اول آن هست که وارث ازاصل ارث محروم مـی گرددمثل برادرزاده که
بواسطه بودن برادریـامتوفی ازارث محروم مـی شودیـابرادرانی کـه با بودن
برادرابوینی ازارث محروم مـی گردند. قسم دوم آن هست که فرض وارث ازحداعلی بحدادنی
نازل مـی گرددمثل تنزل حصه شوهرازنصف بـه ربع درصورتی کـه برای زوجه اولادباشدوهمچنین
تنزل حصه زن ازربع بـه ثمن درصورتی کـه برای زوج اواولادباشد. ماده 888 - ضابطه حجب
ازاصل ارث رعایت اقربیت بـه مـیت هست بنابر این هرطبقه ازوراث طبقه بعدراازارث محروم
مـی نمایندمگردرموردماده 936 وموردی کـه وارث دورتربتواندبه سمت قائم مقامـی ارث
ببردکه دراین صورت هردوارث مـی برند. ماده 889 - دربین وراث طبقه اولی اگربرای مـیت
اولادی نباشداولاداولاد اوهرقدرکه پائین بروندقائم مقام پدریـامادرخودبوده وباهریک
ازابوین متوفی کـه زنده باشدارث مـی برندولی دربین اولاداقرب بـه مـیت ابعدراازارث
محروم مـی نماید. ماده 890 - دربین وراث طبقه دوم اگربرای متوفی برادریـانباشد
اولاداخوه هرقدرکه پائین بروندقائم مقام پدریـامادرخودبوده باهریک از اجدادمتوفی که
زنده باشدارث مـی برندلیکن دربین اجدادیـااولاداخوه اقرب بـه متوفی ابعدراازارث محروم
مـی کند.مفاداین ماده درموردوارث طبقه سوم نیزمجری مـی باشد. ماده 891 - وراث ذیل
ازحاجب ارث ندارد : پدر ، مادر ، پسر ، ، زوج و زوجه ماده 892 - حجب ازبعض
فرض درمواردذیل هست : الف - وقتی کـه برای مـیت اولادیـااولاداولادباشددراین صورت
ابوین مـیت ازبردن بیش ازیک ثلث محروم مـی شوندمگردرموردماده 908و909که ممکن است
هریک ازابوین تعنوان قرابت یـاردبیش ازیک سدس ببردوهمچنین زوج ازبرون بیش ازیک ربع
وزوجه ازبردن بیش ازیک ثمن محروم مـی شود. ب - وقتی کـه برای مـیت
چندبرادروباشددراین صورت مادرمـیت ازبردن بیش ازیک سدس محروم مـی شودمشروط
براینکه - اولا - لااقل دوبرادریـایک برادربادویـاچهارباشند. ثانیـا -
پدرآنـهازنده باشد. ثالثا - ازارث ممنوع نباشدمگربه سبب قتل . رابعا - ابوینی یـاابی
تنـهاباشند. فصل پنجم - درفرض وصاحبان فرض ماده 893 - وراث بعضی بـه فرض بعضی
ازقرابت وبعضی گاه بـه فرض وگاهی بـه قرابت ارث مـی برند. ماده 894 - صاحبان فرض
اشخاصی هستندکه سهم آنان ازترکه معین هست و صاحبان قرابتانی هستندکه سهم
آنـهامعین نیست . ماده 895 - سهام معینـه کـه فرض نامـیده مـی شودعبارت هست ازنصف ،ربع
ثمن ،دوثلث ،ثلث وسدس ترکه . ماده 896 - اشخاصی کـه به فرض ارث مـی
برندعبارتندازمادروزوج وزوجه . ماده 897 - اشخاصی کـه گاه بـه فرض وگاهی بـه قرابت
ارث مـی برندعبارتند ازپدر،،وها،وهای ابی یـاابوینی وکلاله امـی .
ماده 898 - وراث دیگربه غیرازمذکورین دردوماده فوق فقط بـه قرابت ارث مـی برند. ماده
899 - فرض سه وراث نصف ترکه هست - 1)شوهردرصورت نبودن اولادبرای متوفاءاگرچه
ازشوهردیگرباشد. 2)اگرفرزندمنحصرباشد. 3)ابوینی یـاابی تنـهادرصورتی که
منحصربه فردباشد. ماده 900 - فرض دووارث ربع ترکه هست - ا)شوهردرصورت فوت زن
باداشتن اولاد. 2)زوجه یـازوجه هادرصورت فوت شوهربدون اولاد. ماده 901 - ثمن ،فریضه
زوجه یـازوجه هااست درصورت فوت شوهرباداشتن اولاد. ماده 902 - فرض دووارث دوثلث
ترکه هست - 1)دووبیشتردرصورت نبودن اولادذکور. 2)دووبیشترابوینی یـاابی
تنـهابانبودن برادر. ماده 903 - فرض دووارث ترکه هست . 1)مادرمتوفی درصورتی کـه مـیت
اولادواخواه نداشته باشد. 2)کلاله امـی درصورتی کـه بیش ازیکی باشد. ماده 904 - فرض
سه وارث سدس ترکه هست - پدرومادروکلاله امـی اگرتنـهاباشد. ماده 905 - ازترکه مـیت
هرصاحب فرض حصه خودرامـی بردوبقیـه بـه صاحبان قرابت مـی رسدواگرصاحب قرابتی درآن طبقه
مساوی باصاحب فرض دردرجه نباشدباقی بـه صاحب فرض ردمـی شودمگردرموردزوج وزوجه کـه به
آنـهاردنمـی شود لیکن اگربرای متوفی وارثی بغیراززوج نباشدزائدازفریضه بـه اوردمـی
شود. فصل ششم - درسهم الارث طبقات مختلفه وراث مبحث اول - درسهم الارث طبقه اولی
ماده 906 - اگربرای متوفی اولادیـااولاداولادازهردرجه کـه باشندموجود نباشدهریک
ازابوین درصورت انفرادتمام ارث رامـی بردواگرپدرومادر مـیت هردوزنده باشندمادریک ثلث
وپدردوثلث مـی بردلیکن اگرمادرحاجب داشته باشدسدس ازترکه متعلق بـه مادروبقیـه مال
پدراست . ماده 907 - اگرمتوفی ابوین نداشته ویک یـاچندنفراولادداشته باشد ترکه
بطریق ذیل تقسیم مـی شود - اگرفرزندمنحصربه یکی باشدخواه پسرخواه تمام ترکه به
اومـی رسد. اگراولادمتعددباشندولی تمام پسریـاتمام ،ترکه بین آنـها بالسویـه تقسیم
مـی شود. اگراولادمتعددباشندوبعضی ازآنـهاپسروبعضی ،پسردوبرابر مـی برد. ماده
908 - هرگاه پدریـامادرمتوفی یـاهردوابوین اوموجودباشندبایک فرض هریک
ازپدرومادرسدس ترکه وفرض نصف آن خواهدبودومابقی بایدبین تمام وراث بـه نسبت فرض
آنـهاتقسیم شودمگراینکه مادرحاجب داشته باشدکه دراین صورت مادرازمابقی چیزی نمـی
برد. ماده 909 - هرگاه پدریـامادرمتوفی یـاهردوابوین اوموجودباشندباچند فرض تمام
هادوثلث ترکه خواهدبودکه بالسویـه بین آنـهاتقسیم مـی شودوفرض هریک ازپدرومادریک
سدس ومابقی اگرباشدبین تمام ورثه بـه نسبت فرض آنـهاتقسیم مـی شودمگراینکه مادرحاجب
داشته باشددراین صورت مادرازباقی چیزی نمـی برد. ماده 910 - هرگاه مـیت اولادداشته
باشدگرچه یک نفر،اولاداولاداوارث نمـی برد. ماده 911 - هرگاه مـیت اولادبلاواسطه
نداشته باشداولاداولاداوقائم مقام اولادبوده وبدین طریق جزوراث طبقه اول محسوب
وباهریک ازابوین کـه زنده باشدارث مـی برند. تقسیم ارث بین اولاداولادبرحسب نسل بعمل
مـی آیدیعنی هرنسل حصهی رامـی بردکه بـه توسط اوبه مـیت مـی رسدبنابراین
اولادپسردوبرابراولاد مـی برند. درتقسیم بین افرادیک نسل پسردوبرابرمـی برد.
ماده 912 - اولاداولادتاهرچه کـه پائین بروندبطریق مذکوردرماده فوق ارث مـی
برندبارعایت اینکه اقرب بـه مـیت ابعدرامحروم مـی کند. ماده 913 - درتمام صورمذکوره
دراین مبحث هریک اززوجین کـه زنده باشد فرض خودرامـی بردواین فرض عبارت هست ازنصف
ترکه به منظور زوج وربع آن به منظور زوجه درصورتی کـه مـیت اولادیـااولاداولادنداشته
باشدوازربع ترکه به منظور زوج وثمن آن به منظور زوجه درصورتی کـه مـیت
اولادیـااولاداولادداشته باشدومابقی ترکه برطبق مقررات موادقبل مابین سایروراث
تقسیم مـی شود. ماده 914 - اگربواسطه بودن چندین نفرصاحبان فرض ترکه مـیت کفایت نصیب
تمام آنـهارانکندنقص بربنت وبنتین واردمـی شودواگرپس ازموضوع نصیب صاحبان فرض
زیـادتی باشدووارثی نباشدکه زیـاده رابعنوان قرابت ببرداین زیـاده بین صاحبان فرض
برطبق مقررات موادفوق تقسیم مـی شود لیکن زوج وزوجه مطلقاومادراگرحاجب داشته
باشداززیـادی چیزی نمـی برد. ماده 915 - انگشتری کـه مست معمولااستعمال مـی کرده
وهمچنین قران و رختهای شخصی وشمشیراوبه پسربزرگ اومـی رسدبدن اینکه ازحصه اوازاین
حیث چیزیرشودمشروط براینکه ترکه مـیت منحصربه این اموال نباشد. مبحث دوم - درسهم
الارث طبقه دوم ماده 916 - هرگاه به منظور مـیت وارث طبقه اولی نباشدترکه اوبه وارث
طبقه ثانیـه مـی رسد. ماده 917 - هریک ازوراث طبقه دوم اگرتنـهاباشدتمام ارث رامـی
بردو اگرمتعددباشندترکه بین آنـهابرطبق موادذیل تقسیم مـی شود. ماده 918 - اگرمـیت
اخوه ابوینی داشته باشداخوه ابی ارث نمـی برنددر صورت نبودن اخوه ابوینی اخوه ابی
حصه ارث آنـهارامـی برند. اخوه ابوینی واخوه ابی هیچکدام اخوه امـی راازارث محروم نمـی
کنند. ماده 919 - اگروارث مـیت چندبرادرابوینی یـاچندبرادرابی یـاچند ابوینی
وچندابی داشته باشدترکه بین آنـهابالسویـه تقسیم مـی شود ماده 920 - اگروارث مـیت
چندبرادروابوینی یـاچندبرادو ابی باشندحصه ذکوردوبرابراناث خواهدبود.
ماده 921 - اگروراث چندبرادرامـی یـاچندامـی یـاچندبرادرو امـی باشندترکه بین
آنـهابالسویـه تقسیم مـی شود. ماده 922 - هرگاه اخوه ابوینی واخوه امـی باهم
باشندتقسیم بطریق ذیل مـی شود - اگربرادریـاامـی یکی باشدسدس ترکه رامـی بردوبقیـه
مال اخوه ابوینی یـاابی هست که بطریق مذکوردرفوق تقسیم مـی نماید. اگرکلاله امـی
متعددباشدثلث ترکه بـه آنـهاتعلق گرفته وبین خود بالسویـه تقسیم مـی کنندوبقیـه مال
اخوه ابوینی یـاابی هست که مطابق مقررات مذکوردرفوق تقسیم مـی نمایند. ماده 923 -
هرگاه ورثه اجدادیـاجدات باشدترکه بطریق ذیل تقسیم مـی شود اگرجدیـاجده تنـهاباشداعم
ازابی یـاامـی تمام ترکه بـه اوتعلق مـی گیرد. اگراجدادوجدات متعددباشنددرصورتی کـه ابی
باشندذکوردوبرابر اناث مـی بردواگرهمـه امـی باشندبین آنـهابالسویـه تقسیم مـی گردد.
اگرجدیـاجده ابی وجدیـاجده امـی باهم باشندثلث ترکه بـه جدیـاجده امـی مـی رسدودرصورت
تعداداجدادامـی آن ثلث بین آنـهابالسویـه تقسیم مـی شودودو ثلث دوبرابرحصه اناث
خواهدبود. ماده 924 - هرگاه مـیت اجدادوکلاله باهم داشته باشددوثلث ترکه بـه وراثی
مـی رسدکه ازطرف پدرقرابت دارندودرتقسیم کن حصه ذکوردوبرابر اناث خواهدبودویک ثلث
به وراثی مـی رسدکه ازطرف مادرقرابت دارندوبین خودبالسویـه تقسیم مـی نمایندلیکن
اگرخویش مادری فقط یک برادریـایک امـی باشدفقط سدس ترکه بـه اوتعلق خواهدگرفت .
ماده 925 - درتمام صورمذکوره درموادفوق اگربرای مـیت نـه برادرباشدو نـه
اولاداخوه قائم مقام آنـهاشده وبااجدادارث مـی برنددراین صورت تقسیم ارث نسبت
به اولاداخوه برحسب نسل بعمل مـی آیدیعنی هرنسل حصهی را مـی بردکه بواسطه اوبه
مـیت مـی رسدبنابراین اولااخوه ابوینی یـاابی حصه اخوه ابوینی یـاابی تنـهاواولادکلاله
امـی حصه کلاله امـی رامـی برند. ماده 926 - درصورت اجتماع کلاله ابوینی وابی وامـی
کلاله ابی ارث نمـی برد. ماده 927 - درتمام موادمذکوردراین مبحث هریک اززوجین که
باشدفرض خودراازاصل ترکه مـی بردواین فرض عبارت هست ازنصف اصل ترکه به منظور زوج و ربع
آن به منظور زوجه . متقربین بـه مادرهم اعم ازاجدادیـاکلاله فرض خودراازاصل ترکه مـی برند
هرگاه بواسطه ورودزوج یـازوجه نقصی موجودگرددنقص برکلاله ابوینی یـاابی یـابراجدادابی
واردمـی شود. مبحث سوم - درسهم الارث وارث طبقه سوم ماده 928 - هرگاه به منظور مـیت وراث
طبقه دوم نباشدترکه اوبه وراث طبقه سوم مـی رسد. ماده 929 - هریک ازوراث طبقه سوم
اگرتنـهاباشدتمام ارث رامـی بردو اگرمتعددباشندترکه بین آنـهابرطبق موادذیل تقسیم مـی
شود. ماده 930 - اگرمـیت اعمام یـااخوال ابوینی داشته باشداعمام یـااخوال ابی ارث نمـی
برنددرصورت نبودن اعمام یـااخوال ابوینی اعمام یـااخوال ابی حصه آنـهارامـی برند. ماده
931 - هرگاه وارث متوفی چندنفرعمویـاچندنفر باشندترکه بین آنـهابالسویـه تقسیم مـی
شوددرصورتی کـه همـه آنـهاابوینی یـاهمـه ابی یـاهمـه امـی باشند. هرگاه عموو باهم
باشنددرصورتی کـه همـه امـی باشندترکه رابالسویـه تقسیم مـی نمایندودرصورتی کـه همـه
ابوینی یـاابی حصه ذکوردوبرابراناث خواهدبود. ماده 932 - درصورتی کـه اعمام امـی
واعمام ابوینی یـاابی باهم باشندعم یـا امـی اگرتنـهاباشدسدس ترکه بـه اوتعلق مـی
گیردواگرمتعددباشندثلث ترکه واین ثلث رامابین خودبالسویـه تقسیم مـی کنندوباقی ترکه
به اعمام ابوینی یـاابی مـی رسدکه درتقسیم ذکوردوبرابراناث مـی برد. ماده 933 - هرگاه
وراث متوفی چندنفردائی یـاچندنفر یـاچندنفر دائی وچندنفر باهم باشندترکه بین
آنـهابالسویـه تقسیم خواه همـه ابوینی خواه همـه ابی وخواه همـه امـی باشند. ماده 934 -
اگروراث مـیت دائی و ابی یـاابوینی یـادائی و امـی باشندطرف امـی اگریکی
باشدسدس ترکه رامـی بردواگرمتعددباشندثلث آن را مـی برندوبین خودبالسویـه تقسیم مـی
کنندومابقی مال دائی و های ابوینی یـا ابی هست که آنـهاهم بین خودبالسویـه تقسیم
مـی نمایند. ماده 935 - اگربرای مـیت یک یـاچندنفراعمام یـایک یـاچندنفراخوال باشدثلث
ترکه بـه اخوال دوثلث آن بـه اعمام تعلق مـی گیرد. تقسیم ثلث بین اخوال بالسویـه بعمل
مـی آیدلیکن اگربین اخوال یک نفر امـی باشدسدس حصه اخوال بـه اومـی رسدواگرچندنفرامـی
باشندثلث آن حصه بـه آنـهاداده مـی شودودرصورت اخیرتقسیم بین آنـهابالسویـه بعمل مـی
آید. درتقسیم دوثلث بین اعمام حصه ذکوردوبرابراناث خواهدبودلیکن اگر بین اعمام
یکنفرامـی باشدسدس حصه اعمام بـه اومـی رسدواگرچندنفرامـی باشند ثلث آن حصه بـه آنـهامـی
رسدودرصورت اخیرآن ثلث رابالسویـه تقسیم مـی کنند. درتقسیم پنج سدس ویـادوثلث که
ازحصه اعمام باقی مـی ماندبین اعمام ابوینی یـاابی حصه ذکوردوبرابراناث خواهدبود.
ماده 936 - باوجوداعمام یـااخوال اولادآنـهاارث نمـی برندمگردرصورت انحصاروارث بـه یک
عمومـی ابوینی بایک عموی ابی تنـهاکه فقط دراین صورت پسرعموعموراازارث محروم مـی
کندلیکن اگرباپسرعموی ابوینی خال یـا باشدیـااعمام متعددباشندولوابی
تنـهاپسرعموارث نمـی برد. ماده 937 - هرگاه به منظور مـیت نـه اعمام باشدونـه اخوال
اولادآنـهابجای آنـهاارث مـی برندونصیب هرنسل نصیبی خواهدبودکه بواسطه اوبه مـیت
متصل مـی شود. ماده 938 - درتمام مواردمزبوره دراین مبحث هریک اززوجین کـه باشد فرض
خودراازاصل ترکه مـی بردواین فرض عبارت هست ازنصف اصل ترکه به منظور زوج وربع آن برای
زوجه . متقرب بـه مادرهم نصیب خودراازاصل ترکه مـی بردباقی ترکه مال متقرب بـه پدراست
واگرنقصی هم باشدبرمتقربین بـه پدرواردمـی شود. ماده 939 - درتمام مواردمذکوره دراین
مبحث ودومبحث قبل اگروارث خنثی بوده وازجمله وراثی باشدکه ازذکورآنـهادوبرابراناث
مـی برند سهم الارث اوبطریق ذیل معین مـی شود - اگرعلائم رجولیت غالب باشدسهم الارث
یک پسرازطبقه خودواگرعلائم اناثیت غلبه داشته باشدسهم الارث یک ازطبقه خودرامـی
بردواگرهیچ یک ازعلائم غالب نباشدنصف مجموع سهم الارث یک پسرویک ازطبقه خود
راخواهدبرد. مبحث چهارم - درمـیراث زوج وزوجه ماده 940 - زوجین کـه زوجیت آنـهادائمـی
بوده وممنوع ازارث نباشنداز یکدیگرارث مـی برند. ماده 941 - سهم الارث زوج وزوجه
ازترکه یگدیگربطوری هست که درون مواد 913 - 927 و 938 ذکرشده هست . ماده 942 -
درصورت تعددزوجات ربع یـاثمن ترکه کـه تعلق بـه زوجه دارد بین همـه آنان بالسویـه تقسیم
مـی شود. ماده 943 - اگرشوهرزن خودرابه طلاق رجعی مطلقه کندهریک ازآنـهاکه قبل
ازانقضاءعده بمـیرددیگری ازاوارث مـی بردلیکن اگرفوت یکی ازآنـهابعداز انقضاءعده بوده
ویـاطلاق بائن باشدازیکدیگرارث نمـی برند. ماده 944 - اگرشوهردرحال مرض زن خودراطلاق
دهدودرظرف یک سال از تاریخ طلاق بهمان مرض بمـیردزوجه اوارث مـی برداگرچه طلاق بائن
باشدمشروط براینکه زن شوهرنکرده باشد. ماده 945 - اگرمردی درحال مرض زنی
راعقدکندودرهمان مرض قبل از بمـیردزن ازاوارث نمـی بردلیکن اگربعداز
یـابعدازصحت یـافتن ازآن مرض بمـیردزن ازاوارث مـی برد. ماده 946 - زوج ازتمام اموال
زوجه ارث مـی بردلیکن زوجه ازاموال ذیل - 1)ازاموال منقوله ازهرقبیل کـه باشد. 2)
ازابنیـه واشجار. ماده 947 - زوجه ازقیمت ابنیـه واشجارارث مـی بردونـه ازعین آنـهاو
طریقه تقویم آن هست که ابنیـه واشجاربافرض استحقاق بقاءدرزمـین بدون اجرت تقویم مـی
گردد. ماده 948 - هرگاه درموردماده قبل ازورثه ازاداءقیمت ابنیـه واشجار امتناع
کندزن مـی تواندحق خودراازعین آنـهااستیفاءنماید. ماده 949 - درصورت نبودن هیچ وارث
دیگربغیراززوج یـازوجه شوهرتمام ترکه زن متوفات خودرامـی بردلیکن زن فقط نصیب
خودراوبقیـه ترکه شوهردر حکم مال اشخاص بلاوارث وتابع ماده 866خواهدبود. کتاب سوم -
درمقررات مختلفه ماده 950 - مثلی کـه دراین قانون ذکرشده عبارت ازمالی هست که اشباه
و نظائرآن نوعازیـادوشایع باشدمانندحیوانات ونحوآن وقیمتی مقابل آن هست معذالک
تشخیص این معنی باعرف مـی باشد. ماده 951 - تعدی ،تجاوودن ازحدوداذن یـامتعارف
است نسبت بـه مال یـاحق دیگری . ماده 952 - تفریط عبارت هست ازترک عملی کـه بموجب
قراردادیـا متعارف به منظور حفظ مال غیرلازم هست . ماده 953 - تقصیراعم هست ازتفریط
وتعدی . ماده 954 - کلیـه عقودجائزه بـه موت احدطرفین منفسخ مـی شودوهمچنین بـه سفه
درمواردی کـه رشدمعتبراست . ماده 955 - مقررات این قانون درموردکلیـه اموری کـه قبل
ازاین قانون واقع شده ،معتبراست . قانون مدنی جلددوم - درون اشخاص مصوب 28 بهمن و21
اسفند1313 و17 و19 و20 فروردین 1314 با اصلاحات بعدی کتاب اول - درکلیـات ماده 956
- اهلیت به منظور داربودن حقوق با،زنده متولدشدن انسان شروع و بامرگ اوتمام مـی شود.
ماده 957 - حمل ازحقوق مدنی متمتع مـی گرددمشروط براینکه زنده متولد شود. ماده 958
- هرانسان متمتع ازحقوق مدنی خواهدبودلیکن هیچنمـی تواندحقوق
خودرااجراکندمگراینکه به منظور این امراهلیت قانونی داشته باشد. ماده 959 - هیچنمـی
تواندبطورکلی حق تمتع ویـاحق اجراءتمام یـا قسمتی ازحقوق مدنی راازخودسلب کند. ماده
960 - هیچنمـی تواندازخودسلب حریت کندویـادرحدودی کـه مخالف قوانین ویـاخلاق حسنـه
باشدازاستفاده ازحریت خودصرفنظرنماید. ماده 961 - جزدرمواردذیل اتباع خارجه
نیزازحقوق مدن متمتع خواهند بود : 1 - درموردحقوقی کـه قانون آن راصراحتامنحصربه
اتباع ایران نموده و یـاصراحتاازاتباع خارجه سلب کرده هست . 2 - درموردحقوق مربوط
به احوال شخصی کـه قانون دولت متبوع تبعه خارجه آن راقبول نکرده . 3 - درموردحقوق
مخصوصه کـه صرفاازنقطه نظرجامعه ایرانی ایجادشده باشد. ماده 962 - تشخیص اهلیت هرکس
برای معامله برحسب قانون دولت متبوع اوخواهدبودمعذلک اگریک نفرتبعه خارجه
درایران عمل حقوقی انجام دهددرصورتی کـه مطابق قانون دولت متبوع خودبرای انجام آن
عمل واجد اهلیت نبوده ویـااهلیت ناقصی داشته هست آن شخص به منظور انجام آن عمل واجد
اهلیت محسوب خواهدشددرصورتی کـه قطع نظرازتابعیت خارجی اومطابق قانون ایران
نیزبتوان اورابرای انجام آن عمل دارای اهلیت تشخیص داد. حکم اخیرنسبت بـه اعمال
حقوقی کـه مربوط بـه حقوق خانوادگی ویـاحقوق ارثی بوده ویـامربوط بـه نقل وانتقال اموال
غیرمنقول واقع درخارج ایران مـی باشدشامل نخواهدبود. ماده 963 - اگرزوجین تبعه یک
دولت نباشندروابط شخصی ومالی بین آنـهاتابع قوانین دولت متبوع شوهرخواهدبود. ماده
964 - روابط بین ابوین واولادتابع قانون دولت متبوع پدراست مگراینکه نسبت طفل فقط
به مادرمسلم باشدکه دراین صورت روابط بین طفل ومادراوتابع قانون دولت متبوع
مادرخواهدبود. ماده 965 - ولایت قانونی ونصب قیم برطبق قوانین دولت متبوع مولی -
علیـه خواهدبود. ماده 966 - تصرف ومالکیت وسایرحقوق براشیـاءمنقول ویـاغیرمنقول تابع
قانون مملکتی خواهدبودکه آن اشیـاءدرآنجاواقع مـی باشندمعذلک حمل و نقل شدن شیئی
منقول ازمملکتی بـه مملکت دیگرنمـی تواندبه حقوقی کـه ممکن هست اشخاص مطابق قانون محل
وقوع اولی شیئی نسبت بـه آن تحصیل کرده باشندخللی واردآورد. ماده 967 - ترکه منقول
یـاغیرمنقول اتباع خارجه کـه درایران واقع هست فقط ازحیث قوانین اصلیـه ازقبیل قوانین
مربوطه بـه تعیین وراث ومقدار سهم الارث آنـهاوتشخیص قسمتی کـه متوفی مـی توانسته است
به موجب وصیت تملیک نمایدتابع قانون دولت متبوع متوفی خواهدبود. ماده 968 - تعهدات
ناشی ازعقودتابع قانون محل وقوع عقداست مگراین کـه متعاقدین اتباع خارجه بوده وآن
راصریحایـاضمناتابع قانون دیگری قرار داده باشند. ماده 969 - اسنادازحیث طرزتنظیم
تابع قانون محل تنظیم خودمـی باشند. ماده 970 - مامورین سیـاسی یـاقونسولی دول خارجه
درایران وقتی مـی توانندبه اجرای عقدنکاح مبادرت نمایندکه طرفین عقدهردوتبعه دولت
متبوع آنـهابوده وقوانین دولت مزبورنیزاین اجازه رابه آنـهاداده باشد،در هرحال نکاح
بایددردفاترسجل احوال ثبت شود. ماده 971 - دعاوی از حیث صلاحیت محاکم و قوانین
راجعه بـه اصول محاکمات تابع قانون محلی خواهد بودکه درآنجا اقامـه مـی شود مطرح بودن
همان بودن همان دعوی درون محکمـه اجنبی رافع صلاحیت محکمـه ایرانی نخواهد بود . ماده
972 - احکام صادره از محاکم خارجه و همچنین اسناد رسمـی لازم الاجراء تنظیم شده در
خارجه را نمـی توان درون ایران اجرا نمود مگر اینکه مطابق قوانین ایران امر بـه اجرای
آنـها صادر شده باشد . ماده 973 - اگرقانون خارجه کـه باید مطابق ماده 7 جلد اول این
قانون و یـا بر طبق مواد فوق رعایت گردد بـه قانون دیگری احاله داده باشد محکمـه مکلف
به رعایت این احاله نیست مگر اینکه احاله بـه قانون ایران شده باشد . ماده 974 -
مقررات ماده 7 و مواد 962 که تا 974 این قانون که تا حدی بـه موقع اجراءگذارده مـی شودکه
مخالف عهود بین المللی کـه دولت ایران آنرا امضاء کرده و یـا مخالف با قوانین مخصوصه
نباشد . ماده 975 - محکمـه نمـی تواند قوانین خارجی و یـا قراردادهای خصوصی را کـه بر
خلاف اخلاق حسنـه بوده و یـا بـه واسطه جریحه دار احساسات جامعه یـا بـه علت دیگر
مخالف با نظم عمومـی محسوب مـی شود بموقع اجراءگذارد اگرچه اجراء قوانین مزبور اصولا
مجاز باشد . کتاب دوم - درون تابعیت ماده 976 - اشخاص ذیل تبعه ایران محسوب مـی شوند
: 1 - کلیـه ساکنین ایران بـه استثنای اشخاصی کـه تبعیت خارجی آنـها مسلم باشد .تبعیت
خارجیـانی مسلم هست که مدارک تابعیت آنـها مورد اعتراض دولت ایران نباشد . 2 -
کسانی کـه پدرآنـها ایرانی هست اعم از اینکه درون ایران یـا درخارجه متولد شده باشند .
3 -انی کـه درایران متولدشده وپدرومادرآنان غیرمعلوم باشند. 4 -انی که
درایران ازپدرومادرخارجی کـه یکی ازآنـهادرایران متولدشده بوجودآمده اند. 5 -انی
که درایران ازپدری کـه تبعه خارجه هست بوجودآمده وبلافاصله بعد ازرسیدن بـه سن هجده
سال تمام لااقل یکسال دیگردرایران اقامت کرده باشند والاقبول شدن آنـهابه تابعیت
ایران برطبق مقرراتی خواهدبودکه مطابق قانون به منظور تحصیل تابعیت ایران مقرراست . 6
- هرزن تبعه خارجی کـه شوهرایرانی اختیـارکند. 7 - هرتبعه خارجی کـه تابعیت ایران
راتحصیل کرده باشد. تبصره - اطفال متولداایندگان سیـاسی وقنسولی خارجه مشمول
فقره 4و5 نخواهندبود . & ماده 977 - اشخاص مذکور درون فقره 4 و 5 حق دارند بعد از
رسیدن بـه سن 18 سال تمام بخواهندتابعیت پدرخود را قبول کنند مشروط بر اینکه درون ظرف
مدت فوق اظهاریـه کتبی تقدیم وزارت خارجه نمایند و تصدیق دولت متبوع پدرشان دایر به
اینکه آنـها را تبعه خود خواهد شناخت ضمـیمـه اظهاریـه باشد . & ماده 977 - الف -
هرگاه اشخاصی مذکور درون بند4 ماده 976پس از رسیدن بـه سن بلوغ بخواهند تابعیت پدر
خود را قبول کنند حتما ظرف یک سال درخواست کتبی بـه ضمـیمـه تصدیق دولت متبوع پدرشان
دایربه اینکه آنـهاراتبعه خود خواهد شناخت بـه وزارت امورخارجه تسلیم نمایند. (
اصلاحی 11/10/1348 ) ب - هرگاه اشخاص مذکور درون بند5 ماده 976 بعد از رسیدن بـه سن
18سال تمام بخواهندبه تابعیت پدرخودباقی بمانندبایدظرف یکسال درخواست کتبی به
ضمـیمـه تصدیق دولت متبوع پدرشان دایربه این کـه آنـهاراتبعه بـه وزارت امور خارجه
تسلیم نمایند . ( اصلاحی 11/10/1348 ) ماده 978 - نسبت بـه اطفالی کـه در ایران
ازاتباع دولی متولد شده اندکه درمملکت متبوع آنـهااطفال متولدازاتباع ایرانی رابه
موجب مقررات تبعه خودمحسوب داشته ورجوع آنـهارابه تبعیت ایران منوط بـه اجازه مـی
کنند معامله متقابله خواهدشد. ماده 979 - اشخاصی کـه دارای شرایط ذیل باشندمـی
توانندتابعیت ایران راتحصیل کنند - 1 - بـه سن هجده سال تمام رسیده باشند. 2 -
پنجسال اعم ازمتوالی یـامتناوب درایران ساکن بوده باشند. 3 - فراری ازخدمت نظامـی
نباشند. 4 - درهیچ مملکتی بـه جنحه مـهم یـاجنایت غیرسیـاسی محکوم نشده باشند.
درموردفقره دوم این ماده مدت اقامت درخارجه به منظور خدمت دولت ایران درحکم اقامت
درخاک ایران هست . & ماده 980 -انی کـه به امور عالم المنفعه ایران خدمت یـا
مساعدت شایـانی کرده باشند و همچنین اشخاصی کـه دارای عیـال ایرانی و از او اولاد
دارند و یـا دارای مقام عالی علمـی و متخصص درون امور عام المنفعه هستند و تقاضای ورود
به تابعیت دولت جمـهوری اسلامـی ایران را مـی نمایند درون صورتیکه دولت ورود آنـها را به
تابعیت دولت جمـهوری اسلامـی ایران صلاح بداند بدون رعایت شرط اقامت ممکن هست با
تصویب هیئت وزراء بـه تبعیت ایران قبول شوند . ( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 980 -
کسانی کـه به امور عام المنفعه ایران خدمت و یـا مساعدت شایـانی کرده باشند و همچنین
اشخاصی کـه دارای عیـال ایرانی هستند و از او اولاد دارند و یـا دارای مقامات عالی
علمـی و متخصص درون امور عام المنفعه مـی باشند و تقاضای ورود بـه تابعیت دولت جمـهوری
اسلامـی ایران را مـی نمایند درون صورتی کـه دولت ورود آنـها را بـه تابعیت دولت جمـهوری
اسلامـی ایران صلاح بداند بدون رعایت شرط اقامت ممکن هست با تصویب هیـات وزیران به
تابعیت ایران قبول شوند . ( اصلاحی 14/8/1370 ) & ماده 981 - اگر درون ظرف مدت
پنجسال از تاریخ صدور سند تابعیت معلوم شود شخصی کـه به تبعیت ایران قبول شده فراری
از خدمت نظام بوده و همچنین هرگاه قبل از انقضای مدتی کـه مطابق قوانین ایران نسبت
به جرم یـا مجازات مرورزمان حاصل مـیشود معلوم گردد شخصی کـه به تبعیت قبول شده محکوم
به جنحه یـا جنایت عمومـی هست هیـات وزرا حکم خروج او را از تابعیت ایران صادر خواهد
کرد . ( درون اصلاحات 8/10/61 حذف شده هست ) & ماده 982 - اشخاصی کـه تحصیل تابعیت
ایرانی نموده یـا بنمایند از کلیـه حقوقی کـه برای ایرانیـان مقرر هست به استثنای حق
رسیدن بـه مقام ریـاست جمـهوری و وزارت وکفالت وزارت و یـا هرگونـه ماموریت سیـاسی خارجه
بهره مند مـی شوند لیکن نمـی توانند بـه مقامات ذیل نائل گردند مگر بعد از ده سال از
تاریخ صدور تابعیت : 1 - عضویت درون مجلس شورای اسلامـی . 2 - عضویت شوراهای استان و
شـهرستان و شـهر . 3 - استخدام وزارت امورخارجه . ( اصلاحی 8/10/61 ) ماده 982 -
اشخاصی کـه تحصیل تابعیت ایرانی نموده یـا بنمایند از کلیـه حقوقی کـه برای ایرانیـان
مقرر هست بهره مند مـی شوند لیکن نمـی توانند بـه مقامات زیر نائل گردند: 1 - ریـاست
جمـهوری و معاونین او . 2 - عضویت درون شورای نگهبان و ریـاست قوه قضائیـه . 3 - وزارت
و کفالت وزارت و استانداری و فرمانداری . 4 - عضویت درون مجلس شورای اسلامـی . 5 -
عضویت شوراهای استان و شـهرستان و شـهر . 6 - استخدام درون وزارت امور خارجه و نیز
احراز هر گونـه پست و یـا ماموریت سیـاسی . 7 - قضاوت . 8 - عالیترین رده فرماندهی در
ارتش و سپاه و نیروی انتظامـی . 9 - تصدی پستهای مـهم اطلاعاتی و امنیتی . ماده 983
- درخواست تابعیت حتما مستقیما یـا بـه توسط حکام یـا ولات بـه وزارت امورخارجه تسلیم
شده و دارای منضمات ذیل باشد : 1 - سواد مصدق اسناد هویت تقاضاکننده و عیـال و
اولاد او . 2 - تصدیق نامـه نظمـیه دائر بـه تعیین مدت اقامت تقاضاکننده درایران
ونداشتن سوءسابقه و داشتن مکنت کافی یـاشغل معین به منظور تامـین معاش وزارت امورخارجه
درصورت لزوم اطلاعات راجعه بـه شخص تقاضاکننده راتکمـیل وآن رابه هیئت وزراءارسال
خواهدنمودتاهیئت مزبوردرقبول یـاردآن تصمـیم مقتضی اتخاذکنددرصورت قبول شدن تقاضای
سندتابعیت بـه درخواست کننده تسلیم خواهدشد. ماده 984 - زن و اولاد صغیرکسانی که
برطبق این قانون تحصیل تابعیت ایران مـی نمایندتبعه دولت ایران شناخته مـی شوندولی
زن درظرف یکسال از تاریخ صدورسندتابعیت شوهرواولادصغیردرظرف یکسال ازتاریخ رسیدن
به سن هجده سال تمام مـی تواننداظهاریـه کتبی بـه وزارت امورخارجه داده و تابعیت
مملکت سابق شوهرویـاپدرراقبول کندلیکن بـه اظهاریـه اولاداعم از ذکورواناث بایدتصدیق
مذکوردرماده 977ضمـیمـه شود. ماده 985 - تحصیل تابعیت ایرانی پدربه هیچوجه درباره
اولاداوکه درون تاریخ تقاضانامـه بـه سن هجده سال تمام رسیده اندموثرنمـی باشد. ماده
986 - زن غیرایرانی کـه درنتیجه ازدواج ایرانی مـی شودمـی تواندبعد ازطلاق یـافوت
شوهرایرانی بـه تابعیت اول خودرجوع نمایدمشروط براینکه وزارت امورخارجه راکتبامطلع
کندولی هرزن شوهرمرده کـه ازشوهرسابق خود اولادداردنمـی تواندمادام کـه اولاداوبه سن
هجده سال تمام نرسیده ازاین حق استفاده کندودرهرحال زنی کـه مطابق این ماده تبعه
خارجه مـی شودحق داشتن اموال غیرمنقوله نخواهدداشت مگردرحدودی کـه این حق بـه اتباع
خارجه داده شده باشدوهرگاه دارای اموال غیرمنقول بیش ازآنچه کـه برای اتباع خارجه
داشتن آن جایزاست بوده یـابعدابه ارث اموال غیرمنقولی بیش ازآن حدبه او
برسدبایددرظرف یک سال ازتاریخ خروج ازتابعیت ایران یـاداراشدن ملک درون موردارث
مقدارمازادرابه نحوی ازانحاءبه اتباع ایران منتقل کندوالا اموال مزبوربانظارت مدعی
العموم محل بـه فروش رسیده وپس ازوضع مخارج فروش قیمت بـه آنـهاداده خواهدشد . & ماده
987 - زن ایرانی کـه باتبعه خارجه مزاوجت مـی نماید بـه تابعیت ایرانی خود باقی خواهد
ماند مگر اینکه مطابق قانون مملکت زوج ، تابعیت شوهر بواسطه وقوع عقد ازدواج به
زوجه تحمـیل شود ولی درون هر صورت بعد از وفات شوهر و یـا تفریق بـه صرف تقدیم درخواست
به وزارت امور خارجه بـه انضمام ورقه تصدیق فوت شوهر یـا سند تفریق تابعیت اصلیـه زن
با جمـیع حقوق و امتیـازات راجعه بـه آن مجددا بـه او تعلق خواهدگرفت . ( اصلاحی 8/10/
61 ) تبصره 1 - هرگاه قانون تابعیت مملکت زوج زن را بین حفظ تابعیت اصلی و تابعیت
زوج مخیر بگذارد درون این مورد زن ایرانی کـه بخواهد تابعیت ممکلت زوج را دارا شود و
علل موجهی هم به منظور تقاضای خود درون دست داشته باشد بـه شرط تقدیم تقاضانامـه کتبی به
وزارت امورخارجه ممکن هست با تقاضای او موافقت گردد . ( الحاقی 8/10/61 ) تبصره 2
- زن های ایرانی کـه براثر ازدواج تابعیت خارجی را تحصیل مـی کنند حق داشتن اموال
غیرمنقول را درون صورتی کـه موجب سلطه اقتصادی خارجی گردد ندارند . مقررات ماده 988 و
تبصره آن درون قسمت خروج ایرانیـانی کـه تابعیت خود را ترک نموده اند شامل زنان مزبور
نخواهد بود . ( الحاقی 8/10/61 ) & ماده 987 - زن ایرانی کـه با تبعه خارجه مزاوجت
مـی نماید بـه تابعیت ایرانی خود باقی خواهد ماند مگر این کـه مطابق قانون مملکت زوج
تابعیت شوهر بـه واسطه وقوع عقد ازدواج بـه زوجه تحمـیل شود ولی درون هر صورت بعد از
وفات شوهر و یـا تفریق بـه صرف تقدیم درخواست بـه وزارت امور خارجه بـه انضمام ورقه
تصدیق فوت شوهر و یـا سند تفریق ، تابعیت اصلیـه زن با جمـیع حقوق و امتیـازات راجعه
به آن مجددا بـه او تعلق خواهد گرفت . تبصره 1 - هر گاه قانون تابعیت مملکت زوج زن
را بین حفظ تابعیت اصلی و تابعیت زوج مخیر بگذارد درون این مورد زن ایرانی کـه بخواهد
تابعیت مملکت زوج را دارا شود و علل موجهی هم به منظور تقاضای خود درون دست داشته باشد،
به شرط تقدیم تقاضانامـه کتبی بـه وزارت امور خارجه ممکن هست با تقاضای او موافقت
شود. تبصره 2 - زن های ایرانی کـه بر اثر ازدواج تابعیت خارجی را تحصیل مـی کنند حق
داشتن اموال غیر منقول را درون صورتی کـه موجب سلطه اقتصادی خارجی گردد ندارند، تشخیص
این امر با کمـیسیونی متشکل از نمایندگان وزارتخانـه های امور خارجه و کشور و
اطلاعات هست . مقررات ماده 987 و تبصره های آن درون قسمت خروج ایرانیـانی کـه تابعیت
خود را ترک نموده اند شامل زنان مزبور نخواهد بود. ( اصلاحی 14/8/1370 ) ماده 988
- اتباع ایران نمـی توانند تبعیت خود را ترک کنند مگر بـه شرایط ذیل : 1 - بـه سن
25سال تمام رسیده باشند . 2 - هیئت وزراء خروج از تابعیت آنان را اجازه دهد . 3 -
قبلا تعهد نمایندکه درون ظرف یکسال از تاریخ ترک تابعیت حقوق خود را بر اموال
غیرمنقول کـه در ایران دارا مـی باشند و یـا ممکن هست بالوراثه دارا شوند و لوقوانین
ایران اجازه تملک آن را بـه اتباع خارجه بدهد بنحوی از انحاء بـه اتباع ایرانی منتقل
کنند زوجه و اطفالی کـه برطبق این ماده ترک تابعیت مـی نمایند اعم از اینکه اطفال
مزبور صغیر یـا کبیر باشند از تبعیت ایرانی خارجی نمـی گردند مگر اینکه اجازه هیئت
وزراء شامل آنـها هم باشد. 4 - خدمت تحت السلاح خود را انجام داده باشند . & تبصره
-انی کـه برطبق این ماده مبادرت بـه تقاضای ترک تابعیت ایران و قبول تابعیت خارجی
مـی نمایند علاوه براجرای مقرراتی کـه ضمن فقره ( 3 ) از این ماده درباره آنان
مقرراست حتما ظرف مدت یکسال از ایران خارج شوند چنانچه ظرف مدت مزبورخارج نشوند
مقامات صالحه امر بـه اخراج آنـها و فروش اموالشان صادرخواهند نمود و چنین اشخاصی
هرگاه درون آتیـه بخواهند بـه ایران بیـایند اجازه مخصوص هیت وزرا آنـهم به منظور یک دفعه و
مدت معین لازم هست . & تبصره الف -انی کـه برطبق این ماده مبادرت بـه تقاضای ترک
تابعیت ایران و قبول تابعیت خارجی مـی نمایند علاوه براجرای مقرراتی کـه ضمن بند ( 3
) از این ماده درباره آنان مقرراست حتما ظرف مدت سه ماه ازتاریخ صدور سند ترک
تابعیت از ایران خارج شوند چنانچه ظرف مدت مزبورخارج نشوند مقامات صالحه امر به
اخراج آنـها و فروش اموالشان صادرخواهند نمود و تمدید مـهلت مقرره فوق حداکثرتا
یکسال موکول بـه موافقت وزارت امور خارجه مـی باشد . ( اصلاحی 11/10/1348 ) تبصره ب
- هیئت وزیران مـی تواندضمن تصویب ترک تابعیت زن ایرانی بی شوهرترک تابعیت فرزندان
او را نیزکه فاقد پدر و جد پدری هستند و کمتر از 18 سال تمام دارند و یـا بـه جهات
دیگری محجورند اجازه دهد . فرزندان زن مذکور نیزکه بـه سن 25 سال تمام نرسیده باشند
مـی توانند بـه تابعیت از درخواست مادر تقاضای ترک تابعیت نمایند . ( تبصره ب الحاقی
11/10/1348 مـیباشد ) تبصره -انی کـه برطبق این ماده مبادرت بـه تقاضای ترک تابعیت
ایران و قبول تابعیت خارجی مـی نمایند علاوه بر اجرای مقرراتی کـه ضمن فقره سه از
این ماده درباره آنان مقرر هست باید درون مدت یک سال از ایران خارج شوند . چنانچه
ظرف مدت مزبور خارج نشوند مقامات صالحه امر بـه اخراج آنـها و فروش اموالشان را صادر
خواهند نمود و چنین اشخاصی هر گاه درون آتیـه بخواهند بـه ایران بیـایند اجازه مخصوص
وزارت امور خارجه را حتما تحصیل نمایند . ( این تبصره درون تاریخ 16/9/1337 تصویب
شده هست ) ماده 989 - هرتبعه ایرانی کـه بدون رعایت مقررات قانونی بعد از تاریخ
1280شمسی تابعیت خارجی تحصیل کرده باشد تبعیت خارجی اوکان لم یکن بوده و تبعه
ایران شناخته مـی شود ولی درعین حال کلیـه اموال غیرمنقوله او با نظارت مدعی العموم
محل بـه فروش رسیده و پس از وضع مخارج فروش قیمت آن بـه او داده خواهد شد و بعلاوه
از اشتغال بـه وزارت و معاونت وزارت و عضویت مجالس مقننـه و انجمن های ایـالتی و
ولایتی و بلدی و هرگونـه مشاغل دولتی محروم خواهد بود . تبصره - هیـات وزیران مـی
توانند بنا بـه مصالحی بـه پیشنـهاد وزارت امورخارجه تابعیت خارجی مشمولین این ماده
را بـه رسمـیت بشناسد . بـه این گونـه اشخاص با موافقت وزارت امورخارجه اجازه ورود به
ایران یـا اقامت مـی توان داد . ( این تبصره درون تاریخ 16/9/1337 الحاق شده هست )
ماده 990 - ازاتباع ایرانی کـه خودیـاپدرشان موافق مقررات تبدیل تابعیت کرده
باشندوبخواهندبه تبعیت اصلیـه خودرجوع نمایندبه مجرد درخواست بـه تابعیت ایران قبول
خواهندشدمگرآنکه دولت تابعیت آنـهارا صلاح نداند . & ماده 991 - تکالیف مربوط به
اجرای قانون تابعیت و اخذ مخارج دفتری درون موردکسانی کـه تقاضای تابعیت یـا ترک
تابعیت دولت جمـهوری اسلامـی ایران و تقاضای بقاء برتابعیت اصلی را دارند بـه موجب
آئین نامـه کـه به تصویب هیئت وزراء خواهد رسید معین خواهد شد . ( اصلاحی 8/10/61 )
& ماده 991 - تکالیف مربوط بـه اجرای قانون تابعیت و اخذ مخارج دفتری درون موردانی
که تقاضای تابعیت یـا ترک تابعیت دولت جمـهوری اسلامـی ایران و تقاضای بقا بر تابعیت
اصلی را دارند بـه موجب آیین نامـه ای هست که بـه تصویب هیـات وزیران خواهد رسید معین
خواهد شد. ( اصلاحی 14/8/1370 ) کتاب سوم - درون اسناد سجل احوال ماده 992 - سجل
احوال هربه موجب دفاتری کـه برای این امرمقرر هست معین مـی شود. ماده 993 -
امورذیل بایددرظرف مدت وبه طریقی کـه بموجب قوانین یـا نظامات مخصوصه مقرراست به
دائره سجل احوال اطلاع داده شود - 1 - ولادت هرطفل وهمچنین سقط هرجنین کـه بعدازماه
ششم ازتاریخ حمل واقع شود. 2 - ازدواج اعم ازدائم ومنقطع . 3 - طلاق اعم ازبائن
ورجعی وهمچنین بذل مدت . 4 - وفات هرشخص . ماده 994 - حکم فوت فرضی غایب کـه برطبق
مقررات کتاب پنجم ازجلددوم این قانون صادرمـی شودبایددردفترسجل احوال ثبت شود. ماده
995 - تغییرمطالبی کـه دردفاترسجل احوال ثبت شده هست ممکن نیست مگربموجب حکم محکمـه
. ماده 996 - اگرعدم صحت مطالبی کـه به دایره سجل احوال اظهارشده هست درمحکمـه ثابت
گرددیـاهویتی کـه دردفترسجل احوال بعنوان مجهول الهویـه قیدشده هست معین شودویـاحکم
فوت فرضی غایب ابطال گرددمراتب بایددر دفاترمربوطه سجل احوال قیدشود. ماده 997 -
هربایددارای نام خانوادگی باشد. اتخاذنامـهای مخصوصی کـه بموجب نظامنامـه اداره
سجل احوال معین مـی شود،ممنوع هست . ماده 998 - هرکه اسم خانوادگی اورادیگری
بدون حق اتخاذکرده باشد مـی توانداقامـه دعوی کرده ودرحدودقوانین مربوطه تغییرنام
خانوادگی غاصب رابخواهد. اگرکسی نام خانوادگی خودراکه دردفاترسجل احوال ثبت کرده
است مطابق مقررات مربوطه بـه این امرتغییردهدهرذی نفع مـی توانددرظرف مدت و به طریقی
که درقوانین یـانظامات مخصوصه مقرراست اعتراض کند. ماده 999 - سندولادت اشخاصی که
ولادت آنـهادرمدت قانونی بـه دایره سجل احوال اظهارشده هست سندرسمـی محسوب خواهدبود.
ماده 1000 - سایرمطالب راجع بـه سجل احوال بموجب قوانین و نظامنامـه های مخصوصه
مقرراست . ماده 1001 - مامورین قونسولی ایران درخارجه بایدنسبت بـه ایرانیـان مقیم
حوزه ماموریت خودوظایفی راکه بموجب قوانین ونظامات جاریـه بـه عهده دوایرسجل احوال
مقرراست انجام دهند. کتاب چهارم - دراقامتگاه ماده 1002 - اقامتگاه هرشخصی عبارت
ازمحلی هست که شحص درآنجا سداشته ومرکزمـهم اموراونیزدرآنجاباشداگرمحل سکونت
شخصی غیراز مرکزمـهم اموراوباشدمرکزاموراواقامتگاه محسوب هست . اقامتگاه اشخاص
حقوقی مرکزعملیـات آنـهاخواهدبود. ماده 1003 - هیچنمـی تواندبیش ازیک اقامتگاه
داشته باشد. ماده 1004 - تغییراقامتگاه بـه وسیله سحقیقی درمحل دیگربعمل مـی
آیدمشروط براینکه مرکزمـهم اموراونیزبهمان محل انتقال یـافته باشد. ماده 1005 -
اقامتگاه زن شوهردارهمان اقامتگاه شوهراست معذلک زنی کـه شوهراواقامتگاه معلومـی
نداردوهمچنین زنی کـه بارضایت شوهرخودویـا بـه اجازه محکمـه مسکن علیحده اختیـارکرده مـی
توانداقامتگاه شخصی علیحده نیزداشته باشد. ماده 1006 - اقامتگاه صغیرومحجورهمان
اقامتگاه ولی یـاقیم آنـهااست ماده 1007 - اقامتگاه مامورین دولتی ،محلی هست که
درآنجاماموریت ثابت دارند. ماده 1008 - اقامتگاه افرادنظامـی کـه درساخلوهستندمحل
ساخلوآنـها هست . ماده 1009 - اگراشخاص کبیرکه معمولانزددیگری کاریـاخدمت مـی کننددر
منزل کارفرمایـامخدوم خودسداشته باشنداقامتگاه آنـهاهمان اقامتگاه
کارفرمایـامخدوم تآنـهاخواهدبود. ماده 1010 - اگرضمن معامله یـاقراردادی طرفین معامله
یـایکی ازآنـها به منظور اجرای تعهدات حاصله ازآن معامله محلی غیرازاقامتگاه حقیقی خود
انتخاب شده هست اقامتگاه اومحسوب خواهدشدوهمچنین هست درصورتی کـه برای ابلاغ اوراق
دعوی واحضارواخطارمحلی راغیرازاقامتگاه حقیقی خود معین کند. کتاب پنجم - درغایب
مفقودالاثر ماده 1011 - غایب مفقودالاثرکسی هست که ازغیبت اومدت بالنسبه مدیدی
گذشته وازاوبهیچوجه خبری نیست . ماده 1012 - اگرغایب مفقودالاثربرای اداره اموال
تصدری خودتکلیفی معین نکرده باشدوکسی هم نباشدکه قانوناحق تصدی اموراوراداشته
باشدمحکمـه به منظور اداره اموال اویکنفرامـین معین مـی کندوتقاضای تعیین امـین فقط ازطرف
مدعی العموم واشخاص ذی نفع دراین امرقبول مـی شود. ماده 1013 - محکمـه نمـی
تواندازامـینی کـه معین مـی کندتقاضای ضامن یـا تضمـینات دیگرنماید. ماده 1014 - اگریکی
ازوراث غایب تضمـینات کافیـه بدهدمحکمـه نمـی تواندامـین دیگری معین نمایدووارث مزبوربه
این سمت معین خواهدشد . ماده 1015 - وظایف ومسئولیتهای امـینی کـه بموجب موادقبل
معین مـی گردد،همان هست که به منظور قیم مقرراست . ماده 1016 - هرگاه هم فوت وهم تاریخ
فوت غایب مفقوالاثرمسلم شود اموال اوبین وراث موجودحین الموت تقسیم مـی گردداگرچه
یک یـاچندنفر آنـهاازتاریخ فوت غایب بـه بعدفوت کرده باشد. ماده 1017 - اگرفوت غایب
بدون تعیین تاریخ فوت ثابت گرددمحکمـه بایدتاریخی راکه فوت اودرآن تاریخ محقق بوده
معین کنددراین صورت اموال غایب بین وراثی کـه درتاریخ مزبورموجودبوده اند،تقسیم مـی
شود. ماده 1018 - مفادماده فوق درموردی نیزرعایت مـی گرددکه حکم موت فرضی غایب
صادرشود. ماده 1019 - حکم موت فرضی غایب درموردی صادرمـی شودکه ازتاریخ آخرین خبری
که ازحیـات ورسیده هست مدتی گذشته باشدکه عادتاچنین شخصی زنده نمـی ماند. ماده 1020
- مواردذیل ازجمله مواردی محسوب هست که عادتاشخص غایب زنده فرض نمـی شود - 1 - وقتی
که ده سال تمام ازتاریخ آخرین خبری کـه ازحیـات غایب رسیده هست گذشته ودرانقضاءمدت
مزبورسن غایب ازهفتادوپنج سال گذشته باشد. 2 - وقتی کـه یک نفربعنوانی ازعناوین
جزءقشون مسلح بوده ودرزمان جنگ مفقودوسه سال تمام ازتاریخ انعقادصلح بگذردبدون
اینکه خبری ازاو برسدهرگاه جنگ منتهی بـه انعقادصلح نشده باشدمدت مزبورپنجسال
ازتاریخ ختم جنگ محسوب مـی شود. 3 - وقتی کـه یک نفرحین سفری بحری درکشتی بوده کـه آن
کشتی درآن مسافرت تلف شده هست سه سال تمام ازتاریخ تلف شدن کشتی گذشته باشدبدون
اینکه از آن مسافرخبری برسد. ماده 1021 - درموردفقره اخیرماده قبل
اگرباانقضاءمدتهای ذیل کـه مبداءآن ازروزحرکت کشتی محسوب مـی شودکشتی بـه مقصدنرسیده
باشدودرصورت حرکت بدون مقصدبه بندری کـه ازآنجاحرکت کرده برنگشته وازوجودآن بـه هیچ
وجه خبری نشده کشتی تلف شده محسوب مـی شود - الف - به منظور مسافرت دربحرخزروداخل خلیج
فارس یکسال . ب - به منظور مسافرت دربحرعمان ،اقیـانوس هند،بحراحمر،بحرسفید (مدیترانـه )
،بحرسیـاه وبحرآزوف دوسال . ج به منظور مسافرت درسایربحارسه سال . ماده 1022 - اگرکسی
درنتیجه واقعه ای بـه غیرآنچه درفقره 2و3ماده 1020 مذکوراست دچارخطرمرگ گشته
ومفقودشده ویـادرطیـاره بوده وطیـاره مفقود شده باشدوقتی مـی توان حکم موت فرضی
اوراصادرنمودکه پنجسال ازتاریخ دچار شدن بـه خطرمرگ بگذردبدون اینکه خبری ازحیـات
مفقودرسیده باشد. ماده 1023 - درموردمواد1020و1021و1022محکمـه وقتی مـی تواندحکم موت
فرضی غایب راصادرنمایدکه دریکی ازجرایدمحل ویکی ازروزنامـه های کثیرالانتشارتهران
اعلانی درسه دفعه متوالی هرکدام بـه فاصله یک ماه منتشر کرده واشخاصی راکه ممکن است
ازغایب خبری داشته باشنددعوت نمایدکه اگر خبردارندبه اطلاع محکمـه برسانند.هرگاه
یکسال ازتاریخ اولین اعلان بگذرد وحیـات غایب ثابت نشودحکم موت فرضی اوداده مـی شود.
ماده 1024 - اگراشخاص متعدددریک حادثه تلف شوندفرض براین مـی شودکه همـه آنـهادرآن
واحدمرده اند. مفاداین ماده مانع ازاجراء مقررات مواد 873 و874 جلد اول این قانون
نخواهدبود. ماده 1025 - وراث غایب مفقودالاثرمـی توانندقبل ازصدورحکم موت فرضی
اونیزازمحکمـه تقاضانمایندکه دارائی اورابه تصرف آنـهابدهدمشروط براینکه اولاغائب
مزبورکسی رابرای اداره اموال خودمعین نکرده باشد وثانیـادوسال تمام ازآخرین
غبرغایب گذشته باشدبدون اینکه حیـات یـاممات اومعلوم باشد.درمورداین ماده رعایت ماده
1023راجع بـه اعلان مدت یکسال حتمـی هست . ماده 1026 - درموردماده قبل وراث بایدضامن
ویـاتضیـات کافیـه دیگر بدهندتادرصورت مراجعت غایب ویـادرصورتی کـه اشخاص ثالث حقی
براموال اوداشته باشندازعهده اموال ویـاحق اشخاص ثالث برآیندتضمـینات مزبورتا موقع
صدورحکم موت فرضی غایب باقی خواهدبود. ماده 1027 - بعدازصدورحکم فوت فرضی
نیزاگرغایب پیداشودکسانی کـه اموال اورابعنوان وراثت تصرف کرده اندبایدآنچه راکه
ازاعیـان یـاعوض ویـامنافع اموال مزبورحین پیداشدن غایب موجودمـی باشدمسترددارند. ماده
1028 - امـینی کـه برای اداره اموال غایب مفقودالاثرمعین مـی شودبایدنفقه زوجه
دائم یـامنقطعه کـه مدت اونگذشته ونفقه اورازوج تعهد کرده باشدواولادغایب راازدارائی
غایب تادیـه نمایددرصورت اختلاف درون مـیزان نفقه تعیین آن بعهده محکمـه هست . ماده
1029 - هرگاه شخصی چهارسال تمام غایب مفقودالاثرباشدزن او مـی تواندتقاضای طلاق
کنددراین صورت بارعایت ماده 1023حاکم اوراطلاق مـیدهد. ماده 1030 - اگرشخص غایب پس
ازوقوع طلاق وقبل ازانقضاءمدت عده مراجعت نمایدنسبت بـه طلاق حق رجوع داردولی
بعدازانقضاءمدت مزبورحق رجوع ندارد. کتاب ششم - درقرابت ماده 1031 - قرابت بردوقسم
است قرابت نسبی وقرابت سببی . ماده 1032 - قرابت نسبی بـه ترتیب طبقات ذیل هست -
طبقه اول - پدرومادرواولادواولاداولاد. طبقه دوم - اجدادوبرادروواولادآنـها.
طبقه سوم - اعمام وعمات واخوال وخالات واولادآنـها. درهرطبقه درجات قرب وبعدقرابت
نسبی بعده نسلهادرآن طبقه معین مـی گرددمثلادرطبقه اول قرابت پدرومادربااولاددردرجه
اول ونسبت بـه اولاد اولاددردرجه دوم خواهدبودوهکذادرطبقه دوم قرابت
برادرووجدوجده دردرجه اول ازطبقه دوم واولادبرادرووجدپدردردرجه دوم
ازطبقه دوم خواهدبودودرطبقه سوم قرابت عموودائی و و دردرجه اول ازطبقه سوم
ودرجه اولادآنـهادردرجه دوم ازآن طبقه هست . ماده 1033 - هردرهرخط وبهردرجه که
بایک نفرقرابت نسبی داشته باشددرهمان خط وبهمان درجه قرابت سببی بازوج یـازوجه
اوخواهدداشت بنا براین پدرومادرزن یک مرداقربای درجه اول آن مردوبرادروشوهریک
زن ازاقربای سببی درجه دوم آن زن خواهندبود. کتاب هفتم - درنکاح وطلاق باب اول -
درنکاح فصل اول - درخواستگاری ماده 1034 - هرزنی راکه خالی ازموانع نکاح باشدمـی
توان خواستگاری نمود. ماده 1035 - وعده از دواج ایجاد علقه زوجیت نمـی کند اگرچه
تمام یـا قسمتی از مـهریـه کـه بین طرفین به منظور موقع ازدواج مقررگردیده پرداخته شده
باشد بنابراین هریک از زن و مرد مادام کـه عقد نکاح جاری نشده مـی تواند از وصلت
امتناع کند و طرف دیگر نمـی تواند بهیچوجه او را مجبور بـه ازدواج کرده و یـا از جهت
صرف امتناع از وصلت مطالبه خسارتی نماید . & ماده 1036 - اگر یکی از نامزدها وصلت
منظور را بدون علت موجهی بـه هم بزند کـه طرف مقابل یـا ابوین او یـا اشخاص دیگر به
اعتماد وقوع ازدواج مغرور شده و مخارجی کرده باشند کـه وصلت را بـه هم زده هست باید
از عهده خسارات وارده برآید ولی خسارات مزبور فقط مربوط بـه مخارج متعارفه خواهد
بود . درون اصلاحات 8/10/61 حذف شده هست ) & ماده 1037 - هر یک از نامزدها مـی تواند
در صورت بهم خوردن وصلت منظور هدایـائی را کـه بطرف دیگر یـا ابوین او به منظور وصلت
منظور داده هست مطالبه کند. اگرعین هدایـا موجود نباشد مستحق قیمت هدایـائی خواهد
بودکه عادتا نگاه داشته مـی شود مگر اینکه هدایـا بدون تقصیر طرف دیگر تلف شده باشد
. ماده 1038 - مفاد ماده قبل ازحیث رجوع بـه قیمت درون موردی کـه وصلت منظور درون اثر
فوت یکی از نامزدها بهم بخورد مجری نخواهد بود . & ماده 1039 - مدت مرور زمان
دعاوی ناشی از بـه هم خوردن وصلت منظور دو سال هست و از تاریخ بـه هم خوردن آن محسوب
مـیشود . ( درون اصلاحات 8/10/61 حذف شد . ) & ماده 1040 - هریک ازطرفین مـی تواندبرای
انجام وصلت منظورازطرف مقابل تقاضاکندکه تصدیق طبیب بـه صحت ازامراض مسریـه مـهم
ازقبیل سفلیس وسوزاک وسل ارائه دهد. فصل دوم - قابلیت صحی به منظور ازدواج & ماده 1041
- نکاح قبل از بلوغ ممنوع هست . تبصره - عقد نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولی صحیح
است بـه شرط رعایت مصلحت مولی علیـه . ( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 1041- عقد نکاح
قبل از رسیدن بـه سن 13 سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن بـه سن 15 سال تمام
شمسی منوط هست به اذن ولی بـه شرط مصلحت با تشخیص دادگاه صالح . ( مصوب 27/9/1379 )
& ماده 1042 - بعد از رسیدن بـه سن 15 سال تمام نیز اناث نمـیتوانند مادام کـه به 18
سال نرسیده اند بدون اجازه ولی خود شوهر کنند . ( درون اصلاحات 8/10/61 حذف شد. ) &
ماده 1043 - نکاح ی کـه هنوز شوهر نکرده اگرچه بـه سن بلوغ رسیده باشد موقوف به
اجازه پدر یـا جدپدری او هست و هرگاه پدر یـا جد پدری بدون علت موجه از اجازه
مضایقه کند مـی تواند با معرفی کامل مردی کـه مـی خواهد بـه او شوهرکند و شرایط
نکاح و مـهری کـه بین آنـها قرار داده شده بـه دادگاه مدنی خاص مراجعه و به توسط
دادگاه مزبور مراتب بـه پدر یـا جد پدری اطلاع داده شود و بعد از 15 روز از تاریخ
اطلاع و عدم پاسخ موجه از طرف ولی دادگاه مزبور مـی تواند اجازه نکاح را صادر نماید
. ( اصلاحی 8/10/61 ) ماده 1044 - درموردماده قبل اجازه رابایدشخص پدریـاجدپدری
بدهدو اگرپدریـاجدپدری بعلتی تحت قیمومت باشداجازه قیم اولازم نخواهدبود فصل
سوم - درون موانع نکاح ماده 1045 - نکاح با اقارب نسبی ذیل ممنوع هست اگرچه قرابت
حاصل از شبهه یـا زنا باشد : ا - نکاح باپدرواجدادوبامادروجدات هرقدرکه بالابرود. 2
- نکاح بااولادهرقدرکه پائین برود. 3 - نکاح بابرادروواولادآنـهاتاهرقدرکه
پائین برود. 4 - نکاح باعمات وخالات خودوعمات وخالات پدرومادرواجدادوجدات ماده
1046 - قرابت رضاعی ازحیث حرمت نکاح درحکم قرابت نسبی هست مشروط براینکه - اولا -
شیرزن ازحمل مشروع حاصل شده باشد. ثانیـا - شیرمستقیمااز مکیده شده باشد.
ثالثا - طفل لااقل یک شبانـه روزویـا15دفعه متوالی شیرکامل خورده باشدبدون اینکه
دربین غذای دیگریـاشیرزن دیگررابخورد. رابعا - شیرخوردن طفل قبل ازتمام شدن دوسال
ازتولداوباشد. خامسا - مقدارشیری کـه طفل خورده هست ازیک زن وازیک شوهرباشدبنا
براین اگرطفل درشبانـه روزمقداری ازشیریک زن ومقداری ازشیرزن دیگربخورد موجب حرمت
نمـی شوداگرچه شوهرآن دوزن یکی باشد.وهمچنین اگرزن یک و یک پسررضاعی داشته
باشدکه هریک راازشیرمتعلق بـه شوهردیگرشیرداده باشد آن پسرویـاآن
برادرورضاعی نبوده ازدواج بین آنـهاازاین حیث ممنوع نمـی باشد. ماده 1047 -
نکاح بین اشخاص ذیل بـه واسطه مصاهره ممنوع دائمـی هست - 1 - بین مردومادروجدات زن
اوازهردرجه کـه باشداعم ازنسبی ورضاعی . 2 - بین مردوزنی کـه سابقازن پدرویـازن یکی
ازاجدادیـازن پسریـازن یکی ازاحفاداوبوده هست هرچندقرابت رضاعی باشد. 3 - بین
مردبااناث ازاولادزن ازهردرجه کـه باشدولورضاعی مشروط بر اینکه بین زن وشوهرزناشوئی
واقع شده باشد. ماده 1048 - جمع بین دوممنوع هست اگرچه بـه عقدمنقطع باشد.
ماده 1049 - هیچنمـی تواندبرادرزن ویـازن خودرا بگیردمگربااجازه زن
خود. ماده 1050 - هرزن شوهردارراباعلم بـه وجودعلقه زوجیت وحرمت نکاح ویـازنی
راکه درعده طلاق یـادرعده وفات هست باعلم بـه عده وحرمت نکاح به منظور خودعقدکندعقدباطل
وآن زن مطلقابرآن شخص حرام موبدمـی شود. ماده 1051 - حکم مذکوردرماده فوق درموردی
نیزجاری هست که عقدازروی جهل بـه تمام یـایکی ازامورمذکوره فوق بوده ونزدیکی هم واقع
شده باشددرصورت جهل وعدم وقوع نزدیکی عقدباطل ولی حرمت ابدی حاصل نمـی شود. ماده
1052 - تفریقی کـه بالعان حاصل مـی شودموجب حرمت ابدی هست . ماده 1053 - عقددرحال
احرام باطل هست وباعلم بـه حرمت موجب حرمت ابدی هست . ماده 1054 - زنای بازن
شوهرداریـازنی کـه درعده رجعیـه هست موجب حرمت ابدی هست . ماده 1055 - نزدیکی بـه شبهه
وزنااگرسابق برنکاح باشدازحیث مانعیت نکاح درحکم نزدیکی بانکاح صحیح هست ولی مبطل
نکاح سابق نیست . ماده 1056 - اگرکسی باپسری عمل شنیع کندنمـی تواندمادریـایـا
اوراتزویج کند. ماده 1057 - زنی کـه سه مرتبه متوالی زوجه یک نفربوده ومطلقه
شده برآن مردحرام هست مگراینکه بعقددائم بـه زوجیت مرددیگری درآمده وپس ازوقوع
نزدیکی بااوبواسطه طلاق یـافسخ یـافوت فراق حاصل شده باشد. ماده 1058 - زن هرشخصی که
به نـه طلاق کـه شش تای آن عددی هست مطلقه شده باشدبرآن شخص حرام موبدمـی شود. ماده
1059 - نکاح مسلمـه باغیرمسلم جایزنیست . ماده 1060 - ازدواج زن ایرانی باتبعه
خارجه درمواردی هم کـه مانع قانونی نداردموکول بـه اجازه مخصوص ازطرف دولت هست .
ماده 1061 - دولت مـی تواندازدواج بعضی ازمستخدمـین ومامورین رسمـی ومحصلین دولتی
رابازنی کـه تبعه خارجه باشدموکول بـه اجازه مخصوص نماید. فصل چهارم - شرایط صحت
نکاح ماده 1062 - نکاح واقع مـی شودبه ایجاب وقبول بالفاظی کـه صریحادلالت
بدازدواج نماید. ماده 1063 - ایجاب وقبول ممکنست ازطرف خودمردوزن صادرشودویـااز
طرف اشخاصی کـه قانوناحق عقددارند. ماده 1064 - عاقدبایدعاقل وبالغ وقاصدباشد. ماده
1065 - توالی عرفی ایجاب وقبول شرط صحت عقداست . ماده 1066 - هرگاه یکی ازمتعاقدین
یـاهردولال باشندعقدبه اشاره از طرف لال نیزواقع مـی شودمشروط براینکه بطوروضوح حاکی
ازانشاءعقدباشد. ماده 1067 - تعیین زن وشوهربنحوی کـه برای هیچیک ازطرفین درشخص طرف
دیگرشبهه نباشدشرط صحت نکاح هست . ماده 1068 - تعلیق درعقدموجب بطلان هست . ماده
1069 - شرط خیـارفسخ نسبت بـه عقدنکاح باطل هست ولی درنکاح دائم شرط خیـارنسبت به
صداق جایزاست مشروط براینکه مدت آن معین باشدو بعدازنسخ مثل آن هست که
اصلامـهرذکرنشده باشد. ماده 1070 - رضای زوجین شرط نفوذعقداست وهرگاه مکره
بعداززوال کره عقدرااجازه کندنافذاست مگراینکه اکراه بدرجه بوده کـه عاقدفاقدقصد
باشد. جلددوم - دراشخاص فصل پنجم - وکالت درنکاح ماده 1071 - هریک ازمردوزن مـی
توانندبرای عقدنکاح وکالت بغیردهد. ماده 1072 - درصورتی کـه وکالت بطوراطلاق داده
شودوکیل نمـی تواند موکله رابرای خودتزویج کندمگراین کـه این اذن صریحابه اودادشده
باشد. ماده 1073 - اگروکیل ازآنچه کـه موکل راجع بـه شخص یـامـهریـاخصوصیـات دیگرمعین
کرده تخلف کندصحت عقدمتوقف برتنفیذموکل خواهدبود. ماده 1074 - حکم ماده فوق
درموردی نیزجاری هست که وکالت بدون قید بوده ووکیل مراعات مصلحت موکل رانکرده
باشد. فصل ششم - درنکاح منقطع ماده 1075 - نکاح وقتی منقطع هست که به منظور مدت معینی
واقع شده باشد. ماده 1076 - مدت نکاح منقطع بایدکلامعین شود. ماده 1077 - درنکاح
منقطع احکام راجع بـه وراثت زن وبه مـهراوهمانست کـه درباب ارث ودرفصل آتی مقررشده
است . فصل هفتم - درمـهر ماده 1078 - هرچیزی راکه مالیت داشته وقابل تمـیزنیزباشدمـی
توان مـهر قرارداد. ماده 1079 - مـهربایدبین طرفین تاحدی کـه رفع جهالت آنـهابشودمعلوم
باشد. ماده 1080 - تعیین مقدارمـهرمنوط بـه تراضی طرفین هست . ماده 1081 -
اگردرعقدنکاح شرط شودکه درصورت عدم تادیـه مـهردرمدت معین نکاح باطل خواهدبودنکاح
ومـهرصحیح ولی شرط باطل هست . ماده 1082 - بـه مجرد عقد ، زن مالک مـهر مـی شود و مـی
تواند هر نوع تصرفی کـه بخواهد درآن بنماید . تبصره - چنانچه مـهریـه وجه رایج باشد
متناسب با تغییر شاخص قیمت سالانـه زمان تأدیـه نسبت بـه سال اجرای عقد کـه توسط بانک
مرکزی جمـهوری اسلامـی ایران تعیین مـی گردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر اینکه
زوجین درون حین اجرای عقد بـه نحو دیگری تراضی کرده باشند. آئین نامـه اجرائی این
قانون حداکثر ظرف مدت سه ماه از تاریخ تصویب توسط بانک مرکزی جمـهوری اسلامـی ایران
با همکاری وزارت دادگستری و وزارت امور اقتصادی و دارایی تهیـه و به تصویب هیأت
وزیران خواهد رسید . ( این تبصره درون تاریخ 29/4/1376 الحاق شده هست ) ماده 1083 -
برای تادیـه تمام یـا قسمتی از مـهر مـی توان مدت یـا اقساطی قرارداد . ماده 1084 -
هرگاه مـهرعین معین باشدومعلوم گرددقبل ازعقدمعیوب بوده ویـابعدازعقدوقبل ازتسلیم
معیوب ویـاتلف شودشوهرضامن عیب وتلف هست . ماده 1085 - زن مـی تواندتامـهربه اوتسلیم
نشده ازایفاءوظایفی کـه در مقابل شوهرداردامتناع کندمشروط براینکه مـهراوحال
باشدواین امتناع مسقط حق نفقه نخواهدبود. ماده 1086 - اگرزن قبل ازاخذمـهربه
اختیـارخودبه ایفاءوظایفی کـه در مقابل شوهرداردقیـام نموددیگرنمـی تواندازحکم ماده
قبل استفاده کند معذلک حقی کـه برای مطالبه مـهرداردساقط نخواهدشد. ماده 1087 -
اگردرنکاح دائم مـهرذکرنشده یـاعدم مـهرشرط شده باشدنکاح صحیح هست وطرفین مـی
توانندبعدازعقدمـهررابه تراضی معین کنندواگرقبل ازتراضی برمـهرمعین بین آنـهانزدیکی
واقع شودزوجه مستحق مـهرالمثل خواهد بود. ماده 1088 - درموردماده قبل اگریکی
اززوجین قبل ازتعیین مـهروقبل از نزدیکی بمـیردزن مستحق هیچگونـه مـهری نیست . ماده
1089 - ممکن هست اختیـارتعیین مـهربه شوهریـاشخص ثالثی داده شوددراین صورت شوهریـاشخص
ثالث مـی تواندمـهرراهرقدربخواهدمعین کند. ماده 1090 - اگراختیـارتعیین مـهربه زن داده
شودزن نمـی تواندبیشتراز مـهرالمثل معین نماید. ماده 1091 - به منظور تعیین مـهرالمثل
بایدحال زن ازحیث شرافت خانوادگی وسایرصفات ووضعیت اونسبت بـه اماثل واقران واقارب
وهمچنین معمول محل وغیره درنظرگرفته شود. ماده 1092 - هرگاه شوهرقبل ازنزدیکی زن
خودراطلاق دهدزن مستحق نصف مـهرخواهدبودواگرشوهربیش ازنصف مـهرراقبلاداده باشدحق
داردمازاداز نصف راعینایـامثلایـاقیمتااستردادکند. ماده 1093 - هرگاه
مـهردرعقدذکرنشده باشدوشوهرقبل ازنزدیکی وتعیین مـهرزن خودراطلاق دهدزن مستحق
مـهرالمتعه هست واگربعدازآن طلاق دهدمستحق مـهرالمثل خواهدبود. ماده 1094 - برای
تعیین مـهرالمتعه حال مردازحیث غناوفقرملاحظه مـی شود. ماده 1095 - درنکاح منقطع عدم
مـهردرعقدموجب بطلان هست . ماده 1096 - درنکاح منقطع موت زن دراثناءمدت موجب سقوط
مـهر نمـی شودوهمچنین هست اگرشوهرتاآخرمدت بااونزدیکی نکند. ماده 1097 - درنکاح
منقطع هرگاه شوهرقبل ازنزدیکی تمام مدت نکاح را ببخشدبایدنصف مـهررابدهد. ماده 1098
- درصورتی کـه عقدنکاح اعم ازدائم یـامنقطع باطل بوده و نزدیکی واقع نشده زن حق
مـهرنداردواگرمـهرراگرفته شوهرمـی تواندآن را استردادنماید. 1099 - درصورت جهل زن به
فسادنکاح ووقوع نزدیکی زن مستحق مـهرالمثل هست . ماده 1100 - درصورتی کـه مـهرالمسمـی
مجهول باشدیـامالیت نداشته باشد یـاملک غیرباشددرصورت اول ودوم زن مستحق مـهرالمثل
خواهدبودودرصورت سوم مستحق مثل یـاقیمت آن خواهدبودمگراینکه صاحب مال اجازه نماید.
ماده 1101 - هرگاه عقدنکاح قبل نزدیکی بـه جهتی فسخ شودزن حق مـهرندارد مگردرصورتی
که موجب فسخ ،عنن باشدکه دراین صورت باوجودفسخ نکاح زن مستحق نصف مـهراست . فصل
هشتم - درحقوق وتکالیف زوجین نسبت بـه یکدیگر ماده 1102 - همـین کـه نکاح بطورصحت
واقع شدروابط زوجیت بین طرفین موجودوحقوق وتکالیف زوجین درمقابل همدیگربرقرارمـی
شود. ماده 1103 - زن وشوهرمکلف بـه حسن معاشرتی بایکدیگرند. ماده 1104 - زوجین
بایددرتشییدمبانی خانواده وترتیب اولادخودبه یکدیگرمعاضدت نمایند. ماده 1105 -
درروابط زوجین ریـاست خانواده ازخصائص شوهراست . ماده 1106 - درون عقد دائم نفقه زن
بعهده شوهر هست & ماده 1107 - نفقه عبارت هست از مسکن و البسه و غذا و اثاث البیت
که بطور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد وخادم درون صورت عادت زن بـه داشتن خادم یـا
احتیـاج او بـه واسطه مرض یـا نقصان اعضاء . ( مصوب 17/1/1314 ) & ماده 1707- نفقه
عبارت هست از همـه نیـازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل مسکن ، البسه ، غذا
، اثاث منزل و هزینـه های درمانی و بهداشتی و خادم درون صورت عادت یـا احتیـاج بـه واسطه
نقصان یـا مرض . ( مصوب 19/8/1381 ) ماده 1108 - هرگاه زن بدون مانع مشروع ازادای
وظایف زوجیت امتناع کندمستحق نفقه نخواهدبود. ماده 1109 - نفقه مطلقه رجعیـه درزمان
عده برعهده شوهراست مگراینکه طلاق درحال نشوزواقع شده باشدلیکن اگرعده ازجهت فسخ
نکاح یـاطلاق بائن باشد زن حق نفقه نداردمگردرصورت حمل ازشوهرخودکه دراین صورت
تازمان وضع حمل حق نفقه خواهد داشت . & ماده 1110 - درعده وفات زن حق نفقه ندارد .
( مصوب 17/1/1314) & ماده 1110- درون ایـام عده وفات ، مخارج زندگی زوجه عندالمطالبه
از اموال اقاربی کـه پرداخت نفقه بـه عهده آنان هست ( درون صورت عدم پرداخت ) تامـین مـی
گردد . ( مصوب 19/8/1381 ) ماده 1111 - زن مـی توانددرصورت استنکاف شوهرازنفقه
به محکمـه رجوع کنددراین صورت محکمـه مـیزان نفقه رامعین وشوهررابه آن محکوم
خواهدکرد. ماده 1112 - اگراجراءحکم مذکوردرماده قبل ممکن نباشدمطابق ماده
1129رفتارخواهدشد. ماده 1113 - درعقدانقطاع زن حق نفقه نداردمگراینکه شرط شده
یـاآنکه عقدمبنی برآن جاری شده باشد. ماده 1114 - زن بایددرمنزلی کـه شوهرتعیین مـی
کندسکنی نمایدمگرآنکه اختیـارتعیین منزل بـه زن داده شده باشد. ماده 1115 - اگربودن
زن باشوهردریک منزل متضمن خوف ضرربدنی یـامالی یـاشرافتی به منظور زن باشدزن مـی
تواندمسکن علیحده اختیـارکندودرصورت ثبوت مظنـه ضررمزبورمحکمـه حکم بازگشت بـه منزل
شوهرنخواهددادومادام کـه زن درون بازگشتن بـه منزل مزبورمعذوراست نفقه برعهده
شوهرخواهدبود. ماده 1116 - درموردماده فوق مادام کـه محاکمـه بین زوجین خاتمـه نیـافته
محل سکنای زن بـه تراضی محکمـه باجلب نظراقربای نزدیک طرفین منزل زن رامعین
خواهدنمودودرصورتی کـه اقربائی نباشدخودمحکمـه محل مورداطمـینان رامعین خواهدکرد.
ماده 1117 - شوهرمـی تواندزن خودراازحرفه یـاصنعتی کـه منافی مصالح خانوادگی یـاحیثیـات
خودیـازن باشدمنع کند. ماده 1118 - زن مستقلامـی توانددردارائی خودهرتصرفی راکه مـی
خواهد د. ماده 1119 - طرفین عقدازدواج مـی توانندهرشرطی کـه مخالف بامقتضای
عقدمزبورنباشددرضمن عقدازدواج یـاعقدلازم دیگربنمایدمثل اینکه شرط شودهرگاه شوهرزن
دیگربگیردیـادرمدت معینی غائب شودیـاترک انفاق نماید یـابرعلیـه حیـات زن
سوءقصدکندیـاسوءرفتاری نمایدکه زندگانی آنـهابا یکدیگرغیرقابل تحمل شودزن وکیل ووکیل
درتوکیل باشدکه بعد ازاثبات تحقق شرط درمحکمـه وصدورحکم نـهائی خودرامطلقه سازد. باب
دوم - درانحلال عقدنکاح ماده 1120 - عقدنکاح بـه فسخ یـابه طلاق یـابه بذل مدت
درعقدانقطاع منحل مـی شود. فصل اول - درموردامکان فسخ نکاح ماده 1121 - جنون هریک
اززوجین بشرط استقراراعم ازاینکه مستمریـا ادواری باشدبرای طرف مقابل موجب حق فسخ
است . ماده 1122 - عیوب ذیل درون مردکه مانع از ایفاء وظیفه زناشوئی باشد موجب حق
فسخ به منظور زن خواهدبود ( اصلاحی 8/10/61 ) 1 - عنن بشرط اینکه بعد از گذشتن مدت
یکسال از تاریخ رجوع زن بـه حاکم رفع نشود . 2 - خصاء 3 - مقطوع بودن آلت ی .
ماده 1123 - عیوب ذیل درزن موجب حق فسخ به منظور مردخواهدبود - 1 - قرن . 2 - جذام 3 -
برص 4 - افضاء 5 - زمـین گیری 6 - نابینائی ازهردوچشم . ماده 1124 - عیوب زن
درصورتی موجب حق فسخ به منظور مرداست کـه عیب مزبور درحال عقدوجودداشته هست . ماده 1125
- جنون وعنن درمردهرگاه بعدازعقدهم حادث شودموجب حق فسخ به منظور زن خواهدبود. ماده
1126 - هریک اززوجین کـه قبل ازعقدعالم بـه امراض مذکوره درطرف دیگربودبعدازعقدحق
فسخ نخواهدداشت . ماده 1127 - هرگاه شوهربعدازعقدمبتلابه یکی ازامراض مقاربتی
گرددزن حق خواهدداشت کـه ازنزدیکی بااوامتناع نمایدوامتناع مزبورمانع حق نفقه
نخواهدبود. ماده 1128 - هرگاه دریکی ازطرفین صفت خاصی شرط شده وبعدازعقدمعلوم
شودکه طرف مذکوره فاقدوصف مقصودبودبرای طرف مقابل حق فسخ خواهدبود خواه وصف
مذکوردرعقدتصریح شده یـاعقدمتبانیـابرآن واقع شده باشد. ماده 1129 - درصورت استنکاف
شوهرازنفقه وعدم امکان اجراءحکم محکمـه والزام اوبه نفقه زن مـی تواندبرای
طلاق بـه حاکم رجوع کندوحاکم رجوع کندوحاکم شوهراورااجباربه طلاق مـی نماید.همچنین
است درصورت عجز شوهرازنفقه . ماده 1130 - درون مورد زیر زن مـی تواند بـه حاکم
شرع مراجعه و تقاضای طلاق نماید درون صورتی کـه برای محکمـه ثابت شودکه دوام زوجیت
موجب عسر و حرج هست مـی تواند به منظور جلوگیری از ضرر و حرج زوج را اجبار بـه طلاق
نماید و در صورت مـیسر نشدن بـه اذن حاکم شرع طلاق داده مـی شود. ( اصلاحی 8/10/61 )
تبصره - عسر و حرج موضوع این ماده عبارت هست از بـه وجود آمدن وضعیتی کـه ادامـه
زندگی را به منظور زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد و موارد ذیل درون صورت
احراز توسط دادگاه صالح از مصادیق عسر وحرج محسوب مـی گردد : 1- ترک زندگی خانوادگی
توسط زوج حداقل بـه مدت شش ماه متوالی و یـا نـه ماه متناوب درون مدت یک سال بدون عذر
موجه . 2- اعتیـاد زوج بـه یکی از انواع مواد مخدر و یـا ابتلاء وی بـه ات الکلی
که بـه اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد و امتناع یـا عدم امکان الزام وی بـه ترک
آن درون مدتی کـه به تشخیص پزشک به منظور ترک اعتیـاد لازم بوده هست . درون صورتی کـه زوج به
تعهد خود عمل ننماید و یـا بعد از ترک ، مجددا" بـه مصرف موارد مذکور روی آورده ، بنا
به درخواست زوجه ، طلاق انجام خواهد شد . 3- محکومـیت قطعی زوج بـه حبس پنج سال یـا
بیشتر . 4- ضرب و شتم یـا هرگونـه سوء استفاده مستمر زوج کـه عرفا" با توجه بـه وضعیت
زوجه قابل تحمل نباشد . 5- ابتلاء زوح بـه بیماری های صعب العلاج روانی یـا ساری یـا
هر عارضه صعب العلاج دیگری کـه زندگی مشترک را مختل نماید . موارد مندرج درون این
ماده مانع از آن نیست کـه دادگاه درون سایر مواردی کـه عسر و حرج زن درون دادگاه احراز
شود ، حکم طلاق صادرنماید . ( این تبصره درون تاریخ 3/7/1379 الحاق شده هست ) ماده
1131 - خیـار فسخ فوری هست و اگرطرفی کـه حق فسخ دارد بعد از اطلاع بعلت فسخ نکاح
رافسخ نکندخیـاراوساقط مـی شودبشرط اینکه علم بـه حق فسخ و فوریت آن داشته باشدتشخیص
مدتی کـه برای امکان استفاده ازخیـارلازم بوده بنظرعرف وعادت هست . ماده 1132 -
درفسخ نکاح رعایت ترتیباتی کـه برای طلاق مقرراست شرط نیست . فصل دوم - درون طلاق
مبحث اول - درون کلیـات & ماده 1133 - مرد مـی تواند هر وقت کـه بخواهد زن خود را طلاق
دهد . ( مصوب (20/1/1314) & ماده 1133- مرد مـی تواند با رعایت شرایط مقرر درون این
قانون با مراجعه بـه دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید . تبصره - زن نیز مـی تواند
با وجود شرایط مقرر درون مواد (1119) ، (1129) و (1130) این قانون ، از دادگاه
تقاضای طلاق نماید . ماده 1134 - طلاق بایدبه طلاق ودرحضورلااقل دونفرمردعادل
که طلاق را بشنوندواقع گردد. ماده 1135 - طلاق بایدمنجرباشدوطلاق معلق بشرط باطل
است . ماده 1136 - طلاق دهنده بایدبالغ وعادل وقاصدومختارباشد. ماده 1137 - ولی
مجنون دائمـی مـی توانددرصورت مصلحت مولی علیـه زن او راطلاق دهد. ماده 1138 - ممکن
است طلاق رابه توسط وکیل اجرانمود. ماده 1139 - طلاق مخصوص عقددائم هست وزن
منقطعه بـه انقضاءمدت یـابذل آن ازطرف شوهراززوجیت خارج مـی شود. ماده 1140 - طلاق زن
درمدت عادت زنانگی یـادرحال نفاس صحیح نیست مگر اینکه زن حامل باشدیـاطلاق قبل
ازنزدیکی بازن واقع شودیـاشوهرغائب باشد بطوری کـه اطلاع ازعادت زنانگی بودن زن
نتواندحاصل کند. ماده 1141 - طلاق درطهرمواقعه صحیح نیست مگراینکه زن یـائسه یـاحامل
باشد. ماده 1142 - طلاق زنی کـه باوجوداقتضای سن عادت زنانگی نمـی شودوقتی صحیح است
که ازتاریخ آخرین نزدیکی بازن سه ماه گذشته باشد. مبحث دوم - دراقسام طلاق ماده
1143 - طلاق بردوقسم هست - بائن ورجعی ماده 1144 - درطلاق بائن به منظور شوهرحق رجوع
نیست . ماده 1145 - درمواردذیل طلاق بائن هست - 1 - طلاقی کـه قبل ازنزدیکی واقع
شود. 2 - طلاق یـائسه . 3 - طلاق خلع ومبارات مادام کـه زن رجوع بعوض نکرده باشد. 4
- سومـین طلاق کـه بعدازسه وصلت متوالی بعمل آیداعم ازاینکه وصلت درون نتیجه رجوع
باشدیـادرنتیجه نکاح جدید. ماده 1146 - طلاق خلع آن هست که زن بـه واسطه کراهتی که
ازشوهرخوددارددر مقابل مالی کـه به شوهرمـی دهدطلاق بگیرداعم ازاینکه مال مزبورعین
مـهریـا معادل آن ویـابیشترویـاکمترازمـهرباشد. ماده 1147 - طلاق مبارات آن هست که
کراهت ازطرفین باشدولی دراین صورت عوض بایدزائدبرمـیزان مـهرنباشد. ماده 1148 -
درطلاق رجعی به منظور شوهردرمدت عده حق رجوع هست . ماده 1149 - رجوع درطلاق بهرلفظ
یـافعلی حاصل مـی شودکه دلالت بررجوع کندمشروط براینکه مقرون بـه قصدرجوع باشد. مبحث
سوم - درعده ماده 1150 - عده عبارت هست ازمدتی کـه تاانقضای آن زنی کـه عقدنکاح او
منحل شده هست نمـی تواندشوهردیگراختیـارکند. ماده 1151 - عده طلاق وعده فسخ نکاح سه
طهراست مگراینکه زن بـه اقتضای سن عادت زنانگی نبیندکه دراین صورت عده اوسه ماه است
. ماده 1152 - عده طلاق وفسخ نکاح وبذل مدت وانقضاءآن درموردنکاح منقطع درغیرحامل
دوطهراست مگراینکه زن بـه اقتضای سن عادت زنانگی نبیندکه درون این صورت چهل وپنج
روزاست . ماده 1153 - عده طلاق وفسخ نکاح وبذل مدت وانقضاءآن درموردزن حامله تا
وضع حمل هست . ماده 1154 - عده وفات چه دردائم وچه درمنقطع درهرحال چهارماه وده
روزاست مگراینکه زن حامل باشدکه دراین صورت عده وفات تاموقع وضع حمل هست مشروط
براینکه فاصله بین فوت شوهرووضع حمل ازچهارماه وده روزبیشتر باشدوالامدت عده همان
چهارماه وده روزخواهدبود. ماده 1155 - زنی کـه بین اووشوهرخودنزدیکی واقع وهمچنین
زن یـائسه نـه عده طلاق داردونـه عده فسخ نکاح ولی عده وفات درهرموردبایدرعایت شود.
ماده 1156 - زنی کـه شوهراوغایب مفقودالاثربوده وحاکم اوراطلاق داده
باشدبایدازتاریخ طلاق عده وفات نگاهدارد. ماده 1157 - زنی کـه به شبهه باکسی نزدیکی
کندبایدعده طلاق نگاهدارد. کتاب هشتم - دراولاد باب اول - درنسب ماده 1158 - طفل
متولددرزمان زوجیت ملحق بـه شوهراست مشروط بر اینکه ازتاریخ نزدیکی تازمان
تولدکمترازششماه وبیشترازده ماه نگذشته باشد. ماده 1159 - هرطفلی کـه بعدازانحلال
نکاح متولدشودملحق بشوهراست مشروط براینکه مادرهنوزشوهرنکرده وازتاریخ انحلال نکاح
تاروزولادت طفل بیش ازدوماه نگذشته باشدمگرآنکه ثابت شودکه ازتاریخ نزدیکی تازمان
ولادت کمترازششماه ویـابیش ازده ماه گذشته باشد. ماده 1160 - درصورتی کـه عقدنکاح پس
ازنزدیکی منحل شودوزن مجدداشوهر کندوطفلی ازاومتولدگرددطفل بـه شوهری ملحق مـی شودکه
مطابق موادقبل الحاق اوبه آن شوهرممکن هست درصورتی کـه مطابق موادقبل الحاق به
هردوشوهرممکن باشدطفل ملحق بـه شوهردوم هست مگرآنکه امارت قطعیـه برخلاف آن دلالت
کند. ماده 1161 - درموردموادقبل هرگاه شوهرصریحایـاضمنااقراربه ابوت خودنموده
باشددعوی نفی ولدازاومسموع نخواهدبود. ماده 1162 - درموردموادقبل دعوی نفی
ولدبایددرمدتی کـه عادتاپس از تاریخ اطلاع یـافتن شوهرازتولدطفل به منظور امکان اقامـه
دعوی کافی مـی باشداقامـه گرددودرهرحال دعوی مزبورپس ازانقضاءدوماه ازتاریخ اطلاع
یـافتن شوهراز تولدطفل مسموع نخواهدبود. ماده 1163 - درموردی کـه شوهرمطلع ازتاریخ
حقیقی تولدطفل نبوده و تاریخ رابراومشتبه نموده باشندبنوعی کـه موجب الحاق طفل به
اوباشدوبعدها شوهرازتاریخ حقیقی تولدمطلع شودمدت مرورزمان دعوی نفی دوماه ازتاریخ
کشف خدعه خواهدبود. ماده 1164 - احکام موادقبل درموردطفل متولدازنزدیکی بـه شبهه
نیز جاری هست اگرچه مادرطفل مشتبه نباشد. ماده 1165 - طفل متولدازنزدیکی بـه شبهه
فقط ملحق بطرفی مـی شودکه درون اشتباه بوده ودرصورتی کـه هردودراشتباه بوده اندملحق
بهردوخواهدبود. ماده 1166 - هرگاه بواسطه وجودمانعی نکاح بین ابوین طفل باطل باشد
نسبت طفل بهریک ازابوین کـه جاهل بروجودمانع بوده مشروع ونسبت بـه دیگری نامشروع
خواهدبود. درصورت جهل هردونسبت بهردومشروع هست . ماده 1167 - طفل متولداززناملحق
به زانی نمـی شود. ماده 1168 - نگاهداری اطفال هم حق وهم تکلیف ابوین هست . ماده
1169 - به منظور نگاهداری اطفال مادرتادوسال ازتاریخ ولادت او اولویت خواهدداشت پس
ازانقضاءاین مدت حضانت باپدراست مگرنسبت بـه اطفال اناث کـه تاسال هفتم حضانت
آنـهابامادرخواهدبود. ماده 1170 - اگرمادردرمدتی کـه حضانت طفل بـه اواست مبتلابه
جنون شود یـابه دیگری شوهرکندحق حضانت باپدرخواهدبود. ماده 1171 - درصورت فوت یکی
ازابوین حضانت طفل باآنکه زنده هست خواهدبودهرچندمتوفی پدرطفل بوده وبرای اوقیم
معین کرده باشد. ماده 1172 - هیچیک ازابوین حق ندارنددرمدتی کـه حضانت طفل بعهده
آنـهااست ازنگاهداری اوامتناع کنددرصورت امتناع یکی ازابوین حاکم حتما به تقاضای
دیگری یـاتقاضای قیم یـایکی ازاقرباویـابه تقاضای مدعی العموم نگاهداری طفل رابه هریک
ازابوین کـه حضانت بعهده اوست الزام کندودر صورتی کـه الزام ممکن یـاموثرنباشدحضانت
رابه خرج پدروهرگاه پدرفوت شده باشدبه خرج مادر تامـین کند . & ماده 1173 - هرگاه
در اثرعدم مواظبت یـا انحطاط اخلاقی پدر یـا مادری کـه طفل تحت حضانت اوست صحت جسمانی
و یـا تربیت اخلاقی طفل درون معرض خطر باشد محکمـه مـی تواند بـه تقاضای اقربای طفل یـا
به تقاضای قیم او یـا بـه تقاضای مدعی العموم هرتصمـیمـی را کـه برای حضانت طفل مقتضی
بداند ، اتخاذ کند . & ماده 1173 - هر گاه درون اثر عدم مواظبت یـا انحطاط اخلاقی پدر
یـا مادری کـه طفل تحت حضانت اوست , صحت جسمانی و یـا ترتیب اخلاقی طفل درون معرض خطر
باشد , محکمـه مـی تواند بـه تقاضای اقربای طفل و یـا بـه تقاضای قیم او یـا بـه تقاضای
رئیس حوزه قضائی هر تصمـیمـی را کـه برای حضانت طفل مقتضی بداند , اتخاذ کند . موارد
ذیل از مصادیق عدم مواظبت و یـا انحطاط اخلاقی هر یک از والدین هست : 1- اعتیـاد
زیـان آور بـه الکل , مواد مخدر و قمار . 2- اشتهار بـه فساد اخلاق و فحشا . 3 -
ابتلا بـه بیماریـهای روانی با تشخیص پزشکی قانونی. 4- سو استفاده از طفل یـا اجبار
او بـه ورود درون مشاغل ضد اخلاقی مانند فساد و فحشا ، تکدی گری و قاچاق . 5- تکرار
ضرب و جرح خارج از حد متعارف . ( این ماده درون تاریخ 11/8/1376 تصویب شده است) ماده
1174 - درصورتی کـه بعلت طلاق یـابهرجهت دیگرابوین طفل دریک منزل سنداشته
باشندهریک ازابوین کـه طفل تحت حضانت اونمـی باشدحق ملاقات طفل خودراداردتعیین زمان
ومکان ملاقات وسایرجزئیـات مربوطه بـه آن درصورت اختلاف بین ابوین بامحکمـه هست .
ماده 1175 - طفل رانمـی توان ازابوین ویـاازپدرویـامادری کـه حضانت با اوست گرفت
مگردرصورت وجودعلت قانونی . ماده 1176 - مادرمجبورنیست کـه به طفل
خودشیربدهدمگردرصورتی کـه تغذیـه طفل بغیرشیرمادرممکن نباشد. ماده 1177 - طفل
بایدمطیع ابوین خودبوده ودرهرسنی کـه باشدبایدبه آنـهااحترام کند. ماده 1178 - ابوین
مکلف هستندکه درحدودتوانائی خودبه ترتیب اطفال خویش برحسب مقتضی اقدام
کنندونبایدآنـهارامـهمل بگذارند. ماده 1179 - ابوین حق تنبیـه طفل خودرادارندولی به
استناداین حق نمـی توانندطفل خودراخارج ازحدودتادیب تنبیـه نمایند. باب سوم -
درولایت قهری پدر و جدپدری ماده 1180 - طفل صغیرتحت ولایت قهری پدروجدپدری خودمـی
باشدوهمچنین هست طفل غیررشیدیـامجنون درصورتی کـه عدم رشدیـاجنون اومتصل بـه صغرباشد.
ماده 1181 - هریک ازپدروجدپدری نسبت بـه اولادخودولایت دارند. ماده 1182 - هرگاه
طفل هم پدروهم جدپدری داشته باشدویکی ازآنـهامحجور یـابعلتی ممنوع ازتصرف دراموال
مولی علیـه گرددولایت قانونی اوساقط مـی شود. ماده 1183 - درکلیـه امورمربوط بـه اموال
وحقوق مالی مولی علیـه ولی نماینده قانونی اومـی باشد .& ماده 1184 - هرگاه ولی قهری
طفل لیـاقت اداره اموال مولی علیـه را نداشته باشد و یـا درون مورد اموال او مرتکب
حیف و مـیل گردد بـه تقاضای اقربای طفل یـا بـه تقاضای مدعی العموم بعد از ثبوت عدم
لیـاقت یـا خیـانت او درون اموال مولی علیـه بطرفیت مدعی العموم درون محکمـه حاکم یک نفر
امـین بـه ولی منضم مـی کند همـین حکم درون موردی نیز جاری هست که ولی طفل بواسطه کبر سن
یـا مرض یـا امثال آن قادر بـه اداره اموال مولی علیـه نباشد . ( مصوب 1307 ) &
ماده 1184 ـ هرگاه ولی قهری طفل رعایت غبطه صغیر را ننماید و مرتکب اقداماتی شود
که موجب ضرر مولی علیـه گردد بـه تقاضای یکی از اقارب وی و یـا بـه درخواست رئیس حوزه
قضائی بعد از اثبات ، دادگاه ولی مذکور را عزل و از تصرف درون اموال صغیر منع و برای
اداره امور مالی طفل فرد صالحی را بـه عنوان قیم تعیین مـی نماید . همچنین اگر ولی
قهری بـه واسطه کبر سن و یـا بیماری و امثال آن قادر بـه اداره اموال مولی علیـه نباشد
و شخصی را هم به منظور این امر تعیین ننماید طبق مقررات این ماده فردی بـه عنوان امـین
به ولی قهری منضم مـی گردد . ( مصوب 1/3/1379 ) ماده 1185 - هرگاه ولی قهری محجور
شود مدعی العموم مکلف هست مطابق مقررات راجعه بـه تعیین قیم قیمـی به منظور طفل معین کند
. ماده 1186 - درمواردی کـه برای عدم امانت ولی قهری نسبت بـه دارائی طفل امارات
قویـه موجودباشدمدعی العموم مکلف هست ازمحکمـه ابتدائی رسیدگی بعملیـات
اورابخواهدمحکمـه دراین موردرسیدگی کرده درصورتی کـه عدم امانت اومعلوم شودمطابق
ماده 1184رفتارمـی نماید. ماده 1187 - هرگاه ولی قهری منحصربه واسطه غیبت یـاحبس
بهرعلتی کـه نتواندبه امورمولی علیـه رسیدگی کندوکسی راهم ازطرف خودمعین نکرده باشد
حاکم یک نفرامـین بـه پیشنـهادمدعی العموم به منظور تصدی واداره اموال مولی علیـه
وسایرامورراجعه بـه اوموقتامعین خواهدکرد. ماده 1188 - هریک ازپدروجدپدری بعدازوفات
دیگری مـی تواندبرای اولادخودکه تحت ولایت اومـی باشدوصی معین کندتابعدازفوت
خوددرنگاهداری وتربیت آنـهامواظبت کرده واموال آنـهارااداره نماید. ماده 1189 -
هیچیک ازپدروجدپدری نمـی تواندباحیـات دیگری به منظور مولی علیـه خودوصی معین کند. ماده
1190 - ممکن هست پدریـاجدپدری بهی کـه به سمت وصایت معین کرده اختیـارتعیین وصی
بعدفوت خودرابرای مولی علیـه بدهد. ماده 1191 - اگروصی منصوب ازطرف ولی قهری به
نگاهداری یـاتربیت مولی علیـه ویـااداره اموراواقدام نکندیـاامتناع ازانجام وظایف
خودنماید منعزل مـی شود. ماده 1192 - ولی مسلم نمـی تواندبرای امورمولی علیـه خودوصی
غیرمسلم معین کند. ماده 1193 - همـینکه طفل کبیرورشیدشدازتحت ولایت خارج مـی شودواگر
بعداسفیـه یـامجنون شودقیمـی به منظور اومعین مـی شود. ماده 1194 - پدروجدپدری ووصی منصوب
ازطرف یکی ازآنان ولی خاص طفل نامـیده مـی شود. کتاب نـهم - درخانواده فصل اول -
درالزان بـه انفاق ماده 1195 - احکام نفقه زوجه همانست کـه بموجب فصل هشتم ازباب اول
ازکتاب هفتم مقررشده وبرطبق همـین فصل مقررمـی شود. ماده 1196 - درروابط بین اقارب
فقط اقارب نسبی درخط عمودی اعم ازصعودی یـانزولی ملزم بـه انفاق یکدیگرند. ماده 1197
-ی مستحق نفقه هست که نداربوده ونتواندبوسیله اشتغال بـه شغلی وسائل معیشت
خودرافراهم سازد. ماده 1198 -ی ملزم بـه انفاق هست که متمکن ازنفقه
باشدیعنی بتواندنفقه بدهدبدون اینکه ازاین حیث دروضع معیشت خوددچارمضیقه گردد.
برای تشخیص تمکن بایدکلیـه تعهدات ووضع زندگانی شخصی اودرجامعه درنظر گرفته شود.
ماده 1199 - نفقه اولادبرعهده پدراست بعد ازفوت پدریـاعدم قدرت او بـه انفاق بعهده
اجدادپدری هست بارعایت الاقرب فالاقرب درصورت نبودن پدرواجدادپدری ویـاعدم قدرت
آنـهانفقه برعهده مادراست . هرگاه مادرهم زنده ویـاقادربه انفاق نباشدبارعایت الاقرب
فالاقرب بـه عهده اجدادوجدات مادری وجدات پدری واجب النفقه هست واگرچندنفراز
اجدادوجدات مزبورازحیث درجه اقربیت مساوی باشندنفقه رابایدبه حصه متساوی تادیـه
کنند. ماده 1200 - نفقه ابوین بارعایت الاقرب فالاقرب بعهده اولاد و اولاد اولاد
است . ماده 1201 - هرگاه یکنفرهم درخط عمودی صعودی وهم درخط عمودی نزولی اقارب
داشته باشدکه ازحیث الزام بـه انفاق دردرجه مساوی هستندنفقه اورا بایداقارب مزبوربه
حصه متساوی تادیـه کنندبنابراین اگرمستحق نفقه پدر و مادر و اولاد بلافصل داشته
باشد نفقه او را حتما پدر و اولاد او متساویـا تادیـه کنند بدون اینکه مادر سهمـی
بدهدوهمچنین اگرمستحق نفقه مادرواولادبلافصل داشته باشدنفقه
اورابایدمادرواولادمتساویـابدهند. ماده 1202 - اگراقارب واجب النفعه
متعددباشندومنفق نتواندنفقه همـه آنـهارابدهداقارب درخط عمودی نزولی مقدم براقارب
درخط عمودی صعودی خواهندبود. ماده 1203 - درصورت بودن زوجه ویک یـاچندنفرواجب
النفقه دیگرزوجه مقدم برسایرین خواهدبود. ماده 1204 - نفقه اقارب عبارت هست ازمسکن
و البسه و غذا و اثاث البیت بقدر رفع حاجت با درون نظرگرفتن درجه استطاعت منفق .
ماده 1205 - واجب النفقه اعم از زوجه و اقارب مـی تواند به منظور مطالبه نفقه خود به
محکمـه رجوع کند . & ماده 1205 - ماده واحده - درون صورت غیبت یـا استنکاف از پرداخت
کسی کـه نفقه بر عهده اوست و عدم امکان الزام وی بـه پرداخت نفقه دادگاه با مطالبه
افراد واجب النفقه مـیتواند از اموال او بـه مقدار نفقه درون اختیـارآنـها یـا متکفل
مخارج قرار دهد . درون صورتیکه اموال منفق درون اختیـار نباشد مادر یـا دیگری با اجازه
دادگاه مـیتواند نفقه آنـها را بـه عنوان قرض بپردازد و از شخص مستنکف یـا غایب مطالبه
کند . قانون فوق مشتمل بر ماده واحده طبق اصل هشتاد و پنجم قانون اساسی درجلسه روز
شنبه ششم مرداد ماه یکهزار و سیصد و شصت و سه بتصویب کمـیسیون امور قضایی مجلس
شورای اسلامـی رسیده و شورای محترم نگهبان درون تاریخ 9/5/1363آنرا تایید نموده هست ،
برای مدت سه سال از تاریخ تصویب بصورت آزمایشی قابل اجرا هست . & ماده 1206 - زوجه
درهرحال مـی تواندبرای نفقه زمان گذشته خوداقامـه دعوی نمایدوطلب اوازبابت نفقه
مزبورطلب ممتازبوده ودرصورت افلاس یـاورشکستگی شوهرزن مقدم برغرماخواهدبودولی اقارب
فقط نسبت بـه آتیـه مـی توانندمطالبه نفقه نمایند. کتاب دهم - درحجر و قیموت مصوب
1و13مـهرماه و8آبان 1314 فصل اول - درکلیـات ماده 1207 - اشخاص ذیل محجوروازتصرف
دراموال وحقوق مالی خودممنوع هستند - 1 - صغار 2 - اشخاص غیررشید 3 - مجانین ماده
1208 - غیررشیدکسی هست که تصرفات اودراموال وحقوق مالی خود عقلائی نباشد . & ماده
1209 - هر کـه دارای 18 سال تمام نباشد درون حکم غیر رشید هست معذالک درون صورتی که
بعد از 15 سال تمام رشدی درون محکمـه ثابت شود از تحت قیمومت خارج مـیشود . ( در
اصلاحات 8/10/1361 و 14/8/1370 حذف شده هست ) & ماده 1210 - هیچرا نمـی توان بعد
از رسیدن بـه سن بلوغ بعنوان جنون یـا عدم رشد محجور نمود مگر آنکه عدم رشد یـا جنون
او ثابت شده باشد . ( اصلاحی 8/10/1361 ) تبصره 1 - سن بلوغ درون پسر پانزده سال
تمام قمری و در نـه سال تمام قمری هست . ( الحاقی 8/10/61 ) تبصره 2 - اموال
صغیری را کـه بالغ شده هست در صورتی مـی توان بـه او دادکه رشد او ثابت شده باشد . (
الحاقی 8/10/61 ) ماده 1211 - جنون بهر درجه کـه باشد موجب حجراست . ماده 1212 -
اعمال واقوال صغیرتاحدی کـه مربوط بـه اموال وحقوق مالی اوباشدباطل وبلااثراست معذلک
صغیرممـیزمـی تواندتملک بلاعوض کندمثل قبول هبه وصلح بلاعوض وحیـازت مباحات . ماده
1213 - مجنون دائمـی مطلقاومجنون ادواری درحال جنون نمـی تواند هیچ تصرفی دراموال
وحقوق مالی خودبنمایدولوبااجازه ولی یـاقیم خودلکن اعمال حقوقی کـه مجنون ادواری
درحال افاقه مـی نمایدنافذاست مشروط برآنکه افاقه اومسلم باشد. ماده 1214 - معاملات
وتصرفات غیررشیددراموال خودنافذنیست مگر بااجازه ولی یـاقیم اواعم ازاینکه این
اجازه قبلاداده شده باشدیـابعداز انجام عمل . معذلک تملکات بلاعوض ازهرقبیل که
باشدبدون اجازه هم نافذاست . ماده 1215 - هرگاهی مالی رابه تصرف
صغیرغیرممـیزویـامجنون بدهد صغیریـامجنون مسئول ناقص یـاتلف شدن آن مال نخواهدبود.
ماده 1216 - هرگاه صغیریـامجنون یـاغیررشیدباعث ضررشودضامن هست . ماده 1217 - اداره
اموال صغارومجانین واشخاص غیررشیدبعهده ولی یـاقیم آنان هست بطوری کـه درباب سوم
ازکتاب هشتم وموادبعدمقرراست . فصل دوم - درمواردنصب قیم وترتیب آن ماده 1218 -
برای اشخاص ذیل نصب قیم مـی شود - 1 - به منظور صغاری کـه ولی خاص ندارند. 2 - برای
مجانین واشخاص غیررشیدکه جنون یـاعدم رشدآنـهامتصل بـه زمان صغرآنـهابوده وولی خاص
نداشته باشند. 3 - به منظور مجانین واشخاص غیررشیدکه جنون یـاعدم رشدآنـهامتصل بـه زمان
صغرآنـهانباشد. ماده 1219 - هریک از ابوین مکلف هست در مواردی کـه بموجب ماده قبل
باید به منظور اولاد آنـها قیم معین شود مراتب را بـه دادستان حوزه اقامت خود و یـا به
نماینده او اطلاع داده از او تقاضا نمایدکه اقدام لازم به منظور نصب قیم بعمل آورد . (
اصلاحی 8/10/61 ) ماده 1220 - درصورت نبودن هیچیک ازابوین یـاعدم اطلاع آنـهاانجام
تکلیف مقرردرماده قبل بعهده اقربائی هست که باشخص محتاج قیم دریکجا زندگی مـی
نمایند. ماده 1221 - اگرکسی بـه موجب ماده 1218بایدبرای اونصب قیم شودزن یـا
شوهرداشته باشدزوج یـازوجه نیزمکلف بـه انجام تکلیف مقرردرماده 1219 خواهندبود. ماده
1222 - درون هر موردی کـه دادستان بنحوی از انحاء بوجود شخصی کـه مطابق ماده 1218باید
برای او نصب قیم شود مسبوق گردید حتما به دادگاه مدنی خاص رجوع واشخاصی راکه برای
قیمومت مناسب مـی داندبه دادگاه مدنی خاص مزبور معرفی کند. دادگاه مدنی خاص ازمـیان
اشخاص مزبور یک یـا چندنفررابه سمت قیم معین وحکم نصب اوراصادرمـی کندونیزدادگاه
مزبورمـی تواندعلاوه برقیم یک یـاچندنفررابه عنوان ناظرمعین نمایددراین صورت دادگاه
بایدحدود اختیـارات ناظررانیزتعیین کند. اگردادگاه مدنی خاص اشخاصی راکه معرفی شده
اندمعتمدندیداشخاص دیگری راازدادسراخواهدخواست . ( اصلاحی 8/10/61 و 14/8/1370 )
ماده 1223 - درموردمجانین دادستان حتما قبلا رجوع بـه خبره کرده و نظریـات خبره رابه
دادگاه مدنی خاص ارسال دارددرصورت اثبات جنون دادستان بـه دادگاه رجوع مـی کندتانصب
قیم شوددرمورداشخاص غیررشیدنیز دادستان مکلف هست که قبلابه وسیله مطلعین اطلاعات
کافیـه درباب سفاهت او بدست آورده ودرصورتی کـه سفاهت رامسلم دیددردادگاه مدنی خاص
اقامـه دعوی نمایدوپس ازصدورحکم عدم رشدبرای نصب قیم بـه دادگاه رجوع نماید . (
اصلاحی 8/10/61 و 14/8/1370 ) ماده 1224 - حفظ ونظارت دراموال صغارومجانین واشخاص
غیررشید مادام کـه برای آنـهاقیم معین نشده بعهده مدعی العموم خواهدبودطرزحفظ و
نظارت مدعی العموم بموجب نظامنامـه وزارت عدلیـه معین خواهدشد. ماده 1225 - همـین که
حکم جنون یـاعدم رشدیکنفرصادروبه توسط محکمـه شرع به منظور اوقیم معین گردیده مدعی
العموم مـی تواندحجرآن رااعلان نماید انتشارحجرهرکسی کـه نظربه وضعیت دارائی اوممکن
است طرف معاملات بالنسبه عمده واقع گرددالزامـی هست . ماده 1226 - اسامـی اشخاصی که
بعدازکبرورشدبعلت جنون یـاسفه محجور مـی گردندبایددردفترمخصوص ثبت شود.مراجعه به
دفترمزبوربرای عموم آزاداست . ماده 1227 - فقطی را محاکم و ادارات و دفاتر
اسنادرسمـی بـه قیمومت خواهند شناخت کـه نصب او مطابق قانون توسط دادگاه بعمل آمده
باشد . ( اصلاحی 8/10/61 و 14/8/1370 ) & ماده 1228 - درون خارج ایران مامورین
قنسولی ایران حق دارندنسبت بـه ایرانیـان کـه بایدمطابق ماده 1218برای آنـهاقیم نصب
شودودرحوزه ماموریت آنـهاساکن یـامقیم هستندموقتانصب قیم کنندوبایدتاده روزپس ازنصب
قیم مدارک عمل خودرابه وسیله وزارت امورخارجه بـه وزارت دادگستری بفرستند. نصب قیم
مزبوروقتی قطعی مـی گرددکه دادگاه مدنی خاص تهران تصمـیم مامور قنسولی را تنفیذکند .
( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 1228 - درون خارج ایران کنسول و یـا جانشین وی مـی تواند
نسبت بـه ایرانیـانی کـه باید مطابق ماده 1218 به منظور آنـها قیم نصب شود و در حوزه
اموریت او ساکن یـا مقیم اند موقتا نصب قیم کند و باید که تا 10 روز بعد از نصب قیم
مدارک عمل خود را بـه وسیله وزارت امور خارجه بـه وزارت دادگستری بفرستد. نصب قیم
مزبور وقتی قطعی مـی گردد کـه دادگاه مدنی خاص تهران تصمـیم کنسول یـا جانشین او را
تنفیذ کند . ( اصلاحی 14/8/1370 ) ماده 1229 - وظایف واختیـاراتی کـه بموجب قوانین
ونظامات مربوطه درمورددخالت مدعیـان عمومـی درامورصغارومجانین واشخاص غیررشیدمقرر
است درخارج ایران بعهده مامورین قنسولی خواهدبود. ماده 1230 -
اگردرعهودوقراردادهای منعقده بین دولت ایران ودولتی کـه مامورقنسولی ماموریت
خودرادرمملکت آن دولت اجرامـی کندترتیبی بر خلاف مقررات دوماده فوق اتخاذشده
باشدمامورین مذکورمفادآن دوماده را تاحدی کـه بامقررات عهدنامـه یـاقرادادمخالف
نباشداجراخواهندکرد. ماده 1231 - اشخاص ذیل نبایدبه سمت قیمومت معین شوند - 1 -
کسانی کـه خودتحت ولایت یـاقیمومت هستند. 2 -انی کـه بعلت ارتکاب جنایت یـایکی
ازجنحه های ذیل بموجب حکم قطعی محکوم شده باشند - سرقت ،خیـانت درامانت ،کلاهبرداری
،اختلاس ،هتک ناموس ،یـا منافیـات عفت ،جنحه نسبت بـه اطفال ،ورشکستگی بـه تقصیر. 3 -
کسانی کـه حکم ورشکستگی آنـهاصادروهنوزعمل ورشکستگی آنـهاتصفیـه نشده هست . 4 -انی
که معروف بـه فساداخلاق باشند. 5 -ی کـه خودیـااقرباءطبقه اول اودعوائی
برمحجورداشته باشد. ماده 1232 - باداشتن صلاحیت به منظور قیمومت اقرباءمحجورمقدم بر
سایرین خواهندبود. ماده 1233 - زن نمـی تواندبدون رضایت شوهرخودسمت قیمومت راقبول
کند. ماده 1234 - درصورتی کـه محکمـه بیش ازیکنفررابرای قیمومت معین کند مـی
تواندوظایف آنـهاراتفکیک نماید. فصل سوم - دراختیـارات ووظایف ومسئولیت قیم وحدودآن
نظارت مدعی العموم درامورصغارومجانین واشخاص غیررشید ماده 1235 - مواظبت شخص مولی
علیـه ونمایندگی قانونی اودرکلیـه امور مربوطه بـه اموال وحقوق مالی اوباقیم هست .
ماده 1236 - قیم مکلف هست قبل ازمداخله درامورمالی مولی علیـه صورت جامعی ازکلیـه
دارائی اوتهیـه کرده یک نسخه ازآن بـه امضای خودبرای دادستانی کـه مولی علیـه درحوزه
آن سداردبفرستدودادستان یـانماینده اوباید نسبت بمـیزان دارائی مولی علیـه
تحقیقات لازمـه بعمل آورد.(اصلاحی 8/10/61 14/8/1370 ) ماده 1237 - مدعی العموم
یـانماینده ازبایدبعدازملاحظه صورت دارائی مولی علیـه مبلغی راکه ممکن هست مخارج
سالیـانـه مولی علیـه بالغ برآن گردد ومبلغی راکه به منظور اداره دارائی مزبورممکن
است لازم شودمعین نماید قیم نمـی تواندبیش ازمبالغ مزبورخرج کندمگرباتصویب مدعی
العموم . ماده 1238 - قیمـی کـه تقصیردحفظ مال مولی علیـه بنمایدمسئول ضررو خساراتی
است کـه ازنقصان یـاتلف آن مال حاصل شده اگرچه نقصان یـاتلف مستند بـه تفریط یـاتعدی
قیم نباشد. ماده 1239 - هرگاه معلوم شودکه قیم عامدامالی راکه متعلق بمولی علیـه
بوده جزوصورت دارائی اوقیدنکرده ویـاباعث شده هست که آن مال درصورت
مزبورقیدنشودمسئول هرضرروخساراتی خواهدبودکه ازاین حیث ممکن هست به مول علیـه
واردشودبعلاوه درصورتی کـه عمل مزبورازروی سوءنیت بوده قیم معزول خواهدشد. ماده
1240 - قیم نمـی تواندبه سمت قیمومت ازطرف مولی علیـه باخود معامله کنداعم ازاینکه
مال مولی علیـه رابخودمنتقل کندیـامال خودرابه او انتقال دهد. ماده 1241 - قیم نمـی
توانداموال غیرمنقول مولی علیـه رابفروشدویـارهن گذاردیـامعامله کندکه درنتیجه آن
خودمدیون مولی علیـه شودمگربالحاظ غبطه مولی علیـه وتصویب مدعی العموم درصورت
اخیرشرط حتمـی تصویب مدعی العموم ملائت قیم مـی باشدونیی تواندبرای مولی علیـه
بدون ضرورت واحتیـاج قرض کندمگرباتصویب مدعی العموم . ماده 1242 - قیم نمـی
توانددعوی مربوط بمولی علیـه رابه صلح خاتمـه دهد مگرباتصویب مدعی العموم . ماده
1243 - درصورت وجودموجبات موجه دادستان مـی تواندازدادگاه مدنی خاص تقاضاکندکه
ازقیم تضمـیناتی راجع بـه اداره اموال مولی علیـه بخواهدتعیین نوع تضمـین بنظردادگاه
است .هرگاه قیم به منظور تضمـین حاضر نشدازقیمومت عزل مـی شود.(اصلاحی 8/10/61 و 14
/8/1370 ) ماده 1244 - قیم بایدلااقل سالی یک مرتبه حساب تصدی خودرابه مدعی العموم
یـانماینده اوبدهدوهرگاه درظرف یکماه ازتاریخ مطالبه مدعی العموم حساب ندهدبه
تقاضای مدعی العموم معزول مـی شود. ماده 1245 - قیم بایدحساب زمان تصدی خودراپس
ازکبرورشدیـارفع حجر بـه مولی علیـه سابق خودبدهد.هرگاه قیمومت اوقبل ازرفع حجرخاتمـه
یـابد حساب زمان تصدی بایدبه قیم بعدی داده شود. ماده 1246 - قیم مـی تواندبرای
انجام امرقیمومت مطالبه اجرت کند مـیزان اجرت مزبوربارعایت کارقیم ومقداراشتغالی که
ازامرقیمومت به منظور اوحاصل مـی شودومحلی کـه قیم درآنجااقامت داردومـیزان عایدی مولی
علیـه تعیین مـی گردد. ماده 1247 - مدعی العموم مـی توانداعمال نظارت درامورمولی علیـه
را کلایـابعضابه اشخاص موثق یـاهیئت یـاموسسه واگذارنماید.شخص یـاهیئت یـا موسسه که
برای اعمال نظارت تعیین شده درصورت تقصیریـاخیـانت مسئول ضررو خسارت وارده بمولی
علیـه خواهندبود. فصل چهارم - درمواردعزل قیم ماده 1248 - درمواردذیل قیم معزول مـی
شود - 1 - اگرمعلوم شودکه قیم نافذصفت امانت بوده ویـااین صفت ازاوسلب شود. 2 -
اگرقیم مرتکب جنایت ویـامرتکب یکی ازجنحه های ذیل شده وبموجب حکم قطعی محکوم گردد :
سرقت ،خیـانت درامانت ،کلاهبرداری ،اختلاس ،هتک ناموس ،یـا منافیـات عفت ،جنحه نسبت
به اطفال ،ورشکستگی بـه تقصیریـاتقلب . 3 - اگرقیم بعلتی غیرازعلل فوق محکوم بـه حبس
شودوبدین جهت نتواند امورمالی مولی علیـه رااداره کند. 4 - اگرقیم ورشکسته اعلان
شود. 5 - اگرعدم لیـاقت یـاتوانائی قیم دراداره اموال مولی علیـه معلوم شود. 6 - در
مورد مواد 1239 و 1243 و 1244 با تقاضای مدعی العموم . ماده 1249 - اگرقیم مجنون
یـافاقدرشدگرددمنعزل مـی شود. ماده 1250 - هرگاه قیم درامورمربوطه بـه اموال مولی
علیـه یـاجنحه یـا جنایت نسبت بـه شخص اوموردتعقیب مدعی العموم واقع شودمحکمـه به
تقاضای مدعی العموم موقتاقیم دیگری به منظور اداره اموال مولی علیـه معین خواهدکرد.
ماده 1251 - هرگاه زن بی شوهری ولومادرمولی علیـه کـه به سمت قیمومت معین شده است
اختیـار شوهرکند حتما مراتب را درظرف یکماه ازتاریخ انعقاد نکاح بـه دادستان حوزه
اقامت خودیـانماینده اواطلاع دهد. دراین صورت دادستان یـانماینده اومـی تواندبارعایت
وضعیت جدیدآن زن تقاضای تعیین قیم جدیدویـاضم ناظرکند.(اصلاحی 8/10/61) ماده 1252 -
درموردماده قبل اگرقیم ازدواج خودرادرمدت مقرربه مدعی العموم یـانماینده اواطلاع
ندهدمدعی العموم مـی تواندتقاضای عزل اورا د. فصل پنجم - درخروج ازتحت قیمومت
ماده 1253 - بعد اززوال سببی کـه موجب تعیین قیم شده قیمومت مرتفع مـی شود . & ماده
1254 - خروج از تحت قیمومت را ممکن هست خود مولی علیـه یـا هرشخص ذینفع دیگری تقاضا
نمایدتقاضانامـه ممکن هست مستقیما یـا توسط مدعی العموم حوزه ای کـه مولی علیـه درآنجا
سدارد یـا نماینده او بـه محکمـه ابتدائی همان حوزه داده شود ماده 1254 - خروج
از تحت قیمومت را ممکن هست خود مولی علیـه یـا هرشخص ذینفع دیگری تقاضا
نمایدتقاضانامـه ممکن هست مستقیما یـا توسط دادستان حوزه ای کـه مولی علیـه درآنجا
سدارد یـا نماینده او بـه دادگاه مدنی همان حوزه داده شود . ( اصلاحی 8/10/1361
) & ماده 1254 - خروج از قیمومت را ممکن هست خود مولی علیـه یـا هر شخص ذینفع دیگری
تقاضا نماید. تقاضانامـه ممکن هست مستقیما یـا توسط دادستان حوزه ای کـه مولی علیـه در
آنجا سدارد، یـا نماینده او بـه دادگاه مدنی خاص همان حوزه داده شود . ( اصلاحی
14/8/1370 ) ماده 1255 - درموردماده قبل مدعی العموم یـانماینده اومکلف هست قبلا
نسبت بـه رفع علت تحقیقات لازمـه بعمل آورده مطابق نتیجه حاصله ازتحقیقات درمحکمـه
اظهارعقیده نماید. درموردکسانی کـه حجرآنـهامطابق ماده 1225اعلان مـی شودرفع
حجرنیزباید اعلان گردد. ماده 1256 - رفع حجرهرمحجوربایددردفترمذکوردرماده
1226ودرمقابل اسم آن محجورقیدشود. قانون مدنی جلدسوم - درون ادله اثبات دعوی مصوب 13
مـهرماه و 8 آبان ماه 1314 ماده 1257 - هرمدعی حقی باشدبایدآن رااثبات کندومدعی
علیـه هر گاه درمقام دفاع مدعی امری شودکه محتاج بـه دلیل باشداثبات امربرعهده او
است . ماده 1258 - دلائل اثبات دعوی ازقرارذیل هست - 1 - اقرار 2 - اسنادکتبی 3 -
شـهادت 4 - امارات 5 - قسم کتاب اول - دراقرار باب اول - درشرایط اقرار ماده 1259 -
اقراعبارت ازاخباربه حقی هست برای غیربرضررخود. ماده 1260 - اقراواقع مـی
شودبهرلفظی کـه دلالت برآن نماید. ماده 1261 - اشاره شخص لال کـه صریحاحاکی
ازاقرارباشدصحیح هست . ماده 1262 - اقرارکننده بایدبالغ وعاقل
وقاصدومختارباشدبنابراین اقراصغیرومجنون درحال دیوانگی وغیرقاصدومکره موثرنیست .
ماده 1263 - اقرارسفیـه درامورمالی موثرنیست . ماده 1264 - اقرارمفلس وورشکسته نسبت
به اموال خودبرضرردیـان نافذ نیست . ماده 1265 - اقرارمدعی افلاس وورشکستگی
درامورراجعه بـه اموال خودبه ملاحظه حفظ حقوق دیگران منشاءاثرنمـی شودتاافلاس یـاعدم
افلاس اومعین گردد. ماده 1266 - درمقرله اهلیت شرط نیست لیکن برحسب قانون باید
بتوانددارای آنچه کـه بنفع اواقرارشده هست بشود. ماده 1267 - اقراربنفع متوفی
درباره ورثه اوموثرخواهدبود. ماده 1268 - اقرارمعلق موثرنیست . ماده 1269 -
اقراربه امری کـه عقلایـاعادتاممکن نباشدویـابرحسب قانون صحیح نیست اثری ندارد. ماده
1270 - اقراربرای حمل درصورتی موثراست کـه زنده متولدشود. ماده 1271 - مقرله
اگربکلی مجهول باشداقراراثری نداردواگر فی الجمله معلوم باشدمثل اقراربرای یکی
ازدونفرمعین صحیح هست . ماده 1272 - درصحت اقرارتصدیق مقرله شرط نیست لیکن
اگرمفاداقرار راتکذیب کنداقرارمزبوردرحق اواثری نخواهدداشت . ماده 1273 - اقراربه
نسب درصورتی صحیح هست که اولاتحقق نسب برحسب عادت وقانون ممکن باشدثانیـاکسی کـه به
نسب اواقرارشده تصدیق کندمگردر موردصغیری کـه اقراربرفرزندی اوشده بشرط آنکه منازعی
دربین نباشد. ماده 1274 - اختلاف مقرومقرله درسبب اقرارمانع صحت اقرارنیست . باب
دوم - درآثاراقرار ماده 1275 - هراقراربحقی به منظور غیرکندملزم باقرارخودخواهدبود.
ماده 1276 - اگرکذب اقرارنزدحاکم ثابت شودآن اقراراثری نخواهد داشت . ماده 1277 -
انکاربعدازاقرارمسموع نیست لیکن اگرمقرادعاکند اقراراوفاسدیـامبنی براشتباه یـاغلط
بوده شنیده مـی شودوهمچنین هست در صورتی کـه برای اقرارخودعذری ذکرکندکه قابل قبول
باشدمثل اینکه بگوید اقراربه گرفتن وجه درمقابل سندیـاحواله بوده کـه وصول نشده لیکن
دعاوی مذکوره مادامـی کـه اثبات نشده مضربه اقرارنیست . ماده 1278 - اقرارهرفقط
نسبت بخودآن شخص وقائم مقام اونافذ هست ودرحق دیگری نافذنیست مگردرموردی کـه قانون
آن راملزم قرارداده باشد ماده 1279 - اقرارشفاهی واقع درخارج ازمحکمـه رادرصورتی مـی
توان بـه شـهادت اثبات کردکه اصل دعوی بـه شـهادت شـهودقابل اثبات باشدویـاادله و قرائنی
بروقوع اقرارموجودباشد. ماده 1280 - اقرارکتبی درحکم اقرارشفاهی هست . ماده 1281 -
قیددین دردفترتجاربه منزله اقرارکتبی هست . ماده 1282 - اگرموضوع اقراردرمحکمـه
مقیدبه قیدیـاوصفی باشدمقرله نمـی تواندآن راتجزیـه کرده ازقسمتی ازآن کـه بنفع اواست
برضررمقراستفاده نمایدوازجزءدیگرآن صرفنظرکند. ماده 1283 - اگراقراردارای
دوجزءمختلف الاثرباشدکه ارتباط تامـی بایکدیگرداشته باشندمثل اینکه مدعی علیـه
اقراربه اخذوجه ازمدعی نموده و مدعی ردشودمطابق ماده 1134اقدام خواهدشد. کتاب دوم
- درون اسناد ماده 1284 - سند عبارت هست از هر نوشته کـه در مقام دعوی یـا دفاع قابل
استناد باشد . ماده 1285 - شـهادتنامـه سند محسوب نمـی شود و فقط اعتبار شـهادت را
خواهد داشت . ماده 1286 - سند بردو نوع هست - رسمـی و عادی ماده 1287 - اسنادی که
در اداره ثبت اسناد و املاک و یـا دفاتر اسناد رسمـی یـا درون نزد سایر مامورین رسمـی در
حدود صلاحیت آنـها و برطبق مقررات قانونی تنظیم شده باشند رسمـی هست . ماده 1288 -
مفاد سند درون صورتی معتبر هست که مخالف قوانین نباشد . ماده 1289 - غیر از اسناد
مذکور درون ماده 1287سایر اسناد عادی هست . ماده 1290 - اسناد رسمـی درباره طرفین و
وراث و قائم مقام آنان معتبر هست و اعتبارآنـها نسبت بـه اشخاص ثالث درون صورتی هست که
قانون تصریح کرده باشد . ماده 1291 - اسناد عادی درون دو مورد اعتبار اسناد رسمـی را
داشته درباره طرفین و وراث و قائم مقام آنان معتبراست : 1 - اگر طرفی کـه سند
برعلیـه او اقامـه شده هست صدورآنرا از منتسب الیـه تصدیق نماید . 2 - هرگاه درون محکمـه
ثابت شودکه سند مزبور را طرفی کـه آن را تکذیب یـا تردیدکرده فی الواقع امضاء یـا
مـهرکرده هست . ماده 1292 - درون مقابل اسناد رسمـی یـا اسنادی کـه اعتبار اسناد رسمـی را
دارد انکار و تردید مسموع نیست و طرف مـی تواند ادعای جعلیت بـه اسناد مزبور کند یـا
ثابت نمایدکه اسناد مزبور بـه جهتی از جهات قانونی از اعتبار افتاده هست . ماده
1293 - هرگاه سند بوسیله یکی از مامورین رسمـی تنظیم اسناد تهیـه شده لیکن مامور
صلاحیت تنظیم آن سند را نداشته و یـا رعایت ترتیبات مقرره قانونی را درون تنظیم سند
نکرده باشد سند مزبور درون صورتیکه دارای امضاء یـا مـهر طرف باشد عادی هست . ماده
1294 - عدم رعایت مقررات راجعه بـه حق تمبرکه بـه اسناد تعلق مـی گیرد سند را از
رسمـیت خارج نمـی کند . ماده 1295 - محاکم ایران بـه اسناد تنظیم شده درکشورهای خارجه
همان اعتباری را خواهند دادکه آن اسناد مطابق قوانین کشوری کـه درآنجا تنظیم شده
دارا مـی باشد مشروط براینکه : اولا - اسناد مزبوره بعلتی از علل قانونی از اعتبار
نیفتاده باشد . ثانیـا - مفادآنـها مخالف با قوانین مربوط بنظم عمومـی یـا اخلاق حسنـه
ایران نباشد . ثالثا - کشوری کـه اسناد درون آنجا تنظیم شده بموجب قوانین خود یـا عهود
اسناد تنظیم شده درون ایران را نیز معتبر بشناسد . رابعا - نماینده سیـاسی یـا قنسولی
ایران درکشوری کـه سند درآنجا تنظیم شده یـا نماینده سیـاسی و قنسولی کشور مزبور در
ایران تصدیق کرده باشدکه سند موافق قوانین محل تنظیم یـافته هست . ماده 1296 -
هرگاه موافقت اسناد مزبوره درون ماده قبل با قوانین محل تنظیم خود بـه توسط نماینده
سیـاسی یـا قنسولی خارجه درایران تصدیق شده باشد قبول شدن سند درون محاکم ایران متوقف
بر این هست که وزارت امورخارجه و یـا درون خارج تهران حکام ایـالات و ولایـات امضاء
نماینده خارجه را تصدیق کرده باشند . ماده 1297 - دفاترتجارتی درون موارد دعوای
تاجری برتاجر دیگر درون صورتی کـه دعوی از محاسبات و مطالبات تجارتی حاصل شده باشد
دلیل محسوب مـی شود مشروط براینکه دفاترمزبوره مطابق قانون تجارت تنظیم شده باشند .
ماده 1298 - دفتر تاجر درون مقابل غیرتاجر سندیت ندارد فقط ممکن هست جزء قرائن و
امارات قبول شود لیکن اگرکسی بـه دفتر تاجر استنادکرد نمـی تواند تفکیک کرده آنچه را
که بر نفع او هست قبول وآنچه کـه بر ضرر او هست ردکند مگر آنکه بی اعتباری آنچه را
که برضرر اوست ثابت کند . ماده 1299 - دفتر تجارتی درون موارد مفصله ذیل دلیل محسوب
نمـی شود : 1 - درون صورتی کـه مدلل شود اوراق جدیدی بـه دفتر داخل کرده اند یـا دفتر
تراشیدگی دارد . 2 - وقتی کـه در دفتر بی ترتیبی و اغتشاشی کشف شودکه برنفع صاحب
دفتر باشد . 3 - وقتی کـه بی اعتباری دفترسابقا بـه جهتی از جهات درون محکمـه مدلل شده
باشد . ماده 1300 - درون مواردی کـه دفترتجارتی برنفع صاحب آن دلیل نیست بر ضرر او
سندیت دارد . ماده 1301 - امضائی کـه در روی نوشته یـا سندی باشد بر ضرر امضاءکننده
دلیل هست . ماده 1302 - هرگاه درون ذیل یـا حاشیـه یـا ظهرسندی کـه در دست ابرازکننده
بوده مندرجاتی باشدکه حکایت از بی اعتباری یـا از اعتبار افتادن تمام یـا قسمتی از
مفاد سند نماید مندرجات مزبوره معتبر محسوب هست اگرچه تاریخ و امضاء نداشته و یـا
بوسیله خط کشیدن و یـا نحو دیگر باطل شده باشد . ماده 1303 - درون صورتیکه بطلان
مندرجات مذکوره درون ماده قبل ممضی بـه امضاء طرف بوده و یـا طرف بطلان آن را قبول کند
و یـا آنکه بطلان آن درون محکمـه ثابت شود مندرجات مزبوره بلااثرخواهد بود . ماده 1304
- هرگاه امضای تعهدی درون خود تعهدنامـه نشده و در نوشته علیحده شده باشدآن تعهدنامـه
بر علیـه امضاءکننده دلیل هست در صورتی کـه در نوشته مصرح باشدکه بـه کدام تعهد یـا
معامله مربوط هست . ماده 1305 - درون اسنادرسمـی تاریخ تنظیم معتبر هست حتی برعلیـه
اشخاص ثالث ولی درون اسناد عادی فقط درباره اشخاصی کـه شرکت درون تنظیم آنـها داشته و
ورثه آنان وکسی کـه بنفع او وصیت شده معتبراست . کتاب سوم - درون شـهادت باب اول - در
موارد شـهادت & ماده 1306 - جز درون مواردی کـه قانون استثنا کرده هست هیچیک از عقود و
ایقاعات و تعهدات را کـه موضوع آن عینا" یـا قیمتا" بیش از پانصد ریـال باشد نمـیتوان
فقط بوسیله شـهادت شفاهی یـا کتبی اثبات کرد ولی این حکم مانع از این نیست کـه محاکم
برای مزید اطلاع و کشف حقیقت بـه اظهارات شـهود رسیدگی کنند . ( درون اصلاحات 8/10/61
و 14/8/1370 حذف شد . ) ماده 1307 - درون مورد عقود و ایقاعات و تعهدات مذکور در
ماده فوقی هم کـه مدعی هست به تعهد خود عمل کرده یـا بـه نحوی بری شده است
نمـیتواند ادعای خود را فقط بـه وسیله شـهادت ثابت کند . ( درون اصلاحات 8/10/61 و 14/8
/1370 حذف شد . ) ماده 1308 - دعوی سقوط حق از قبیل پرداخت دین ، اقاله ، فسخ ،
ابرا و امثال آنـها درون مقابل سند رسمـی یـا سندی کـه اعتبار آن درون محکمـه محرز شده ولو
آنکه موضوع آن سند کمتر از پانصد ریـال باشد بـه شـهادت شـهود قابل اثبات نیست . ( در
اصلاحات 8/10/61 و 14/8/1370 حذف شد . ) & ماده 1309 - درون مقابل سند رسمـی یـا سندی
که اعتبارآن درون محکمـه محرز شده دعوی کـه مخالف با مفاد یـا مندرجات آن باشد بـه شـهادت
اثبات نمـی گردد . & ماده 1310 - اگر موضوع دعوی عقد یـا ایقاع و یـا تعهدی بیش از
پانصد ریـال باشد نمـیتوان آن را بـه وسیله شـهود اثبات کرد اگر چه مدعی دعوی خود را
به پانصد ریـال تقلیل داده یـا از مازاد آن صرفنظر کند . ( درون اصلاحات مورخ 8/10/61
و 14/8/1370 حذف شد . ) ماده 1311 - قیمت پانصد ریـال درون زمان عقد یـا ایقاع و یـا
تعهد مناط هست نـه موقع مطالبه ولی نسبت بـه آنچه کـه قبل از اجرای این قانون واقع
شده مناط قیمت روز مطالبه هست ( درون اصلاحات مورخ 8/10/61 و 14/8/1370 حذف شد. ) &
ماده 1312 - احکام مذکوردرفوق درمواردذیل جاری نخواهدبود : 1 - درمواردی کـه اقامـه
شاهدبرای تقویت یـاتکمـیل دلیل باشدمثل اینکه دلیلی براصل دعوی موجودبوده ولی
مقداریـامبلغ مجهول باشدوشـهادت برتعیین مقداریـامبلغ اقامـه گردد. 2 - درمواردی که
بواسطه حادثه گرفتن سندممکن نیست ازقبیل حریق و سیل وزلزله وغرق کشتی کهی مال
خودرابه دیگری سپرده وتحصیل سندبرای صاحب مال درآن موقع ممکن نیست . 3 - نسبت به
کلیـه تعهداتی کـه عادتاتحصیل سندمعمول نمـی باشدمثل اموالی کـه اشخاص درمـهمانخانـه
هاوقهوه خانـه هاوکاروانسراهاو نمایشگاههامـی سپارندومثل حق الزحمـه اطباءوقابله
همچنین انجام تعهداتی کـه برای آن عادتاتحصیل سندمعمول نیست مثل کارهائی کـه به
مقاطعه ونحوآن تعهدشده اگرچه اصل تعهدبموجب سندباشد. 4 - درصورتی کـه سندبه واسطه
حوادث غیرمنتظره مفقودیـاتلف شده باشد. 5 - درون موارد ضمان قهری و امور دیگری که
داخل درعقود و ایقاعات نباشد . & ماده 1313 - شـهادت اشخاص ذیل پذیرفته نمـی شود : 1
- محکومـین بـه مجازات جنائی . 2 - محکومـین بـه امر جنحه کـه محکمـه درون حکم خود آنـها را
از حق شـهادت درون محاکم محروم کرده باشد . 3 - اشخاص ولگرد وکسانی کـه تکدی را
شغل خود قرارد هند . 4 - اشخاص معروف بـه فساد اخلاق . 5 -ی کـه نفع شخصی درون دعوی
داشته باشد . 6 - شـهادت دیوانـه درحال دیوانگی . ماده 1313 - شـهادت اشخاص ذیل
پذیرفته نمـی شود : 1 - اشخاص ولگرد وکسانی کـه تکدی راشغل خود قرار دهند . 2 -
اشخاص معروف بـه فساد اخلاق . 3 -ی کـه نفع شخصی دردعوی داشته باشد . 4 - شـهادت
دیوانـه درحال دیوانگی . 5 -انی کـه عدالت شرعی آنـها محرز نباشد . ( اصلاحی 8/10/
61) ماده 1313 - درون شاهد بلوغ ، عقل ، عدالت ، ایمان و طهارت مولد شرط هست . (
الحاقی 8/10/61 ) تبصره - عدالت شاهد حتما با یکی از طرق شرعی به منظور دادگاه احراز
شود . (الحاقی 8/10/61) & ماده 1313 - درون شاهد بلوغ ، عقل ، عدالت ، ایمان و طهارت
مولد شرط هست . تبصره 1 - عدالت شاهد حتما با یکی از طرق شرعی به منظور دادگاه احراز
شود. تبصره 2 - شـهادتی کـه نفع شخصی بـه صورت عین یـا منفعت یـا حق رد دعوی داشته
باشد و نیز شـهادتانی کـه تکدی را شغل خود قرار دهند پذیرفته نمـی شود. ماده 1314
- شـهادت اطفالی راکه بـه سن پانزده سال تمام نرسیده اند فقط ممکن هست برای مزید
اطلاع استماع نمود مگر درون مواردی کـه قانون شـهادت این قبیل اطفال را معتبرشناخته
باشد . باب دوم - درشرایط شـهادت ماده 1315 - شـهادت حتما از روی قطع و یقین باشد نـه
بطورشک و تردید . ماده 1316 - شـهادت حتما مطابق با دعوی باشد ولی اگر درون لفظ مخالف
و درون معنی موافق یـاکمتر از ادعا باشد ضرری ندارد . ماده 1317 - شـهادت شـهود باید
مفادا متحد باشد بنابراین اگر شـهود بـه اختلاف شـهادت دهنده قابل اثر نخواهد بود مگر
در صورتی کـه از مفاد اظهارات آنـها قدر متیقنی بدست آید . ماده 1318 - اختلاف شـهود
در خصوصیـات امراگر موجب اختلاف درون موضوع شـهادت نباشد اشکالی ندارد . ماده 1319 -
درصورتی کـه شاهد از شـهادت خود رجوع کند یـا معلوم شود برخلاف واقع شـهادت داده است
به شـهادت او ترتیب اثر داده نمـی شود . ماده 1320 - شـهادت بر شـهادت درصورتی مسموع
است کـه شاهد اصل وفات یـافته یـا بواسطه مانع دیگری مثل بیماری و سفر و حبس وغیره
نتواند حاضر شود . کتاب چهارم - درون امارات ماده 1321 - اماره عبارت از اوضاع و
احوالی هست که بـه حکم قانون یـا درون نظر قاضی دلیل بر امری شناخته مـی شود . ماده
1322 - امارات قانونی اماراتی هست که قانون آنرا دلیل بر امری قرار داده مثل
امارات مذکوره درون این قانون از قبیل مواد 35 و 109 و 1100 و 1158 و 1159 و غیرآنـها
و سایر امارات مصرحه درون قوانین دیگر . ماده 1323 - امارات قانونی درکلیـه دعاوی
اگرچه از دعاوی باشدکه بـه شـهادت شـهود قابل اثبات نیست معتبراست مگر آنکه دلیل
برخلاف آن موجود باشد . ماده 1324 - اماراتی کـه بنظر قاضی واگذار شده عبارت هست از
اوضاع و احوالی درون خصوص مورد و در صورتی قابل استناد هست که دعوی بـه شـهادت شـهود
قابل اثبات باشد یـا ادله دیگر را تکمـیل کند . کتاب پنجم - درون قسم ماده 1325 - در
دعاوی کـه به شـهادت شـهود قابل اثبات هست مدعی مـی تواند حکم بـه دعوی خودراکه مورد
انکارمدعی علیـه هست منوط بـه قسم او نماید. ماده 1326 - درمواردماده فوق مدعی علیـه
نیزمـی توانددرصورتی کـه مدعی سقوط دین یـاتعهدیـانحوآن باشدحکم بـه دعوی رامنوط بـه قسم
مدعی کند. ماده 1327 - مدعی یـامدعی علیـه درمورددوماده قبل درصورتی مـی تواند تقاضای
قسم ازطرف دیگرنمایدکه عمل یـاموضوع دعوی منتسب بـه شخص آن طرف باشد.بنابراین
دردعاوی برصغیرومجنون نمـی توان قسم رابرولی یـاوصی یـاقیم متوجه کردمگرنسبت بـه اعمال
صادره ازشخص آنـهامادامـی کـه به ولایت یـا وصایت یـاقیمومت باقی هستندوهمچنین است
درکلیـه مواردی کـه امرمنتسب بـه یک طرف باشد. ماده 1328 -ی کـه قسم متوجه او شده
است درون صورتی کـه نتواند بطلان دعوی طرف را اثبات کند یـا حتما قسم یـاد نماید یـا قسم
را بـه طرف دیگر رد کند و اگر نـه قسم یـادکند و نـه آنرا بطرف دیگر رد نماید با سوگند
مدعی بـه حکم حاکم مدعی علیـه نسبت بـه ادعائی کـه تقاضای قسم به منظور آن شده هست محکوم
مـی گردد. ( اصلاحی 8/10/61 و 14/8/1370 ) ماده 1328 مکرر - دادگاه مـی تواند نظربه
اهمـیت موضوع دعوی و شخصیت طرفین و اوضاع و احوال موثر مقرر داردکه قسم با انجام
تشریفات خاص مذهبی یـاد شود یـا آن را بنحو دیگری تغلیظ نماید . ( الحاقی 8/10/61 و
14/8/1370 ) تبصره - چنانچهی کـه قسم بـه او متوجه شده تشریفات خاص یـا تغلیظ را
قبول نکند و قسم بخورد و ناکل محسوب نمـی شود . ( الحاقی 8/10/61 و 14/8/1370 )
ماده 1329 - قسم بهی متوجه مـی گرددکه اقرارکند اقرارش نافذ باشد . ماده 1330 -
تقاضای قسم قابل توکیل هست و وکیل درون دعوی مـی تواند طرف را قسم دهد لیکن قسم
یـاد قابل توکیل نیست و وکیل نمـی تواند بجای موکل قسم یـادکند . ماده 1331 - قسم
قاطع دعوی هست وهیچگونـه اظهاری کـه منافی باقسم باشد ازطرف پذیرفته نخواهدشد. ماده
1332 - قسم فقط نسبت بـه اشخاصی کـه طرف دعوی بوده اندوقائم مقام موثراست . ماده
1333 - دردعوی متوفی درصورتی کـه اصل حق ثابت شده وبقاءآن درنظر حاکم ثابت
نباشدحاکم مـی تواندازمدعی بخواهدکه بربقاءحق خودقسم یـادکند. دراین موردکسی که
ازاومطالبه قسم شده هست نمـی تواندقسم رابه مدعی علیـه ردکند. ماده 1334 - درمورد
ماده 1283کسی کـه اقرارکرده هست مـی تواندنسبت بـه آنچه کـه موردادعای اواست ازطرف
مقابل تقاضای قسم کند.مگراینکه مدرک دعوی مدعی سندرسمـی یـاسندی باشدکه اعتبارآن
محکمـه محرزشده هست . & ماده 1335 - درون دعاوی ذیل قسم مورد ندارد : 1 - دعاوی کـه یک
طرف آن اشخاص حقوقی مثل ادارت دولت و شرکتها هستند . 2 - دعاوی راجع بـه ضررو زیـان
ناشی از جرم و خسارت ناشی از محاکمـه 3 - دعاوی ترف عدوانی 4 - دعوی مزاحمت در
صورتی کـه متنـهی بـه اختلاف درون حقی کـه موجب مزاحمت شده هست نباشد . 5 - دعوی راجع به
اصل امتیـازاتی کـه از طرف دولت داده مـیشود . 6 - دعاوی راجعه بـه علائم صنعتی و اسم
تجارتی و علائم تجارتی و حق التصنیف و حق اختراع و امثال اینـها . ماده 1335 - توسل
به قسم وقتی ممکن هست که دلایل مذکور درکتابهای اول که تا چهارم جلدسوم این قانون
برای اثبات مدعی موجودنباشد.دراین صورت مدعی مـی تواندحکم بـه دعوی خودراکه
موردانکارمدعی علیـه هست منوط بـه قسم او نماید. ( اصلاحی 8/10/61)& ماده 1335 -
توسل بـه قسم وقتی ممکن هست که دعوای مدنی نزد حاکم بـه موجب اقرار یـا شـهادت یـا علم
قاضی بر مبنای اسناد یـا امارات ثابت نشده باشد، درون این صورت مدعی مـی تواند حکم به
دعوی خود را کـه مورد انکار مدعی علیـه هست ، منوط بـه قسم او نماید . " قانون مدنی
در سه دوره قانونگذاری ( ادوار 6 - 9 - 10 ) بـه این شرح - از ماده یک لغایت ماده
955 ( صفحات 215 - 100 مجموعه دوره نـهم ) درون دوره ششم بـه موجب ماده واحده مصوب 18
اردیبهشت ماه 1307 ( صفحه 117مجموعه دوره ششم ) اجازه اجراء داده شده و از ماده
956 لغایت ماده 1206 درون دوره نـهم از ماده 1207 لغایت ماده 1335 درون دوره دهم به
تصویب رسیده و بعدا" نیز اصلاحاتی درآن انجام یـافته کـه تمامـی مفاد اصلاحی درون متن
تلفیق شده است




[مرکز پژوهشـها - قانون مدنی کتاب قانون اوقاف]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 01 Nov 2018 20:39:00 +0000